گریه بر مظلومیت عسکریین
اشعاری مربوط به 23 محرم، سالروز تخریب حرمین عسکریین علیهماالسلام.
بارگاه عاطفه
سید علی اصغر صائم کاشانی
بر ساحت ستارهی احساس، غم گریست | |
حرمت شکست و عشق، حرم در حرم گریست | |
بر غربت دو ماه و دو خورشید، گوییا | |
«دعبل» سرود مرثیه و «محتشم» گریست | |
گویی دوباره، ظهر عطش هست و شام غم | |
خاتون مهر، نوحه کنان، زین الم گریست | |
سامان دین، شکافت که «عمّان» مرثیت | |
بر بارگاه عاطفه، مانند یم گریست | |
گلْدستهها و گنبد آیینهها شکست | |
باور نمیکنم که خداوند هم گریست | |
«صائم» شدم، به مسجد آدینه تا ز غم، | |
دیدم، فروغ عشق، امام امم گریست |
بیضریح،امّا
مهدی رحیمی «زمستان»
باد، یک گوشه رفته کز کرده، تکهای ابر، در دهان دارد | |
که وزیدن برای او امشب، در هوای حرم، زیان دارد | |
که اگر روی این حرم بوزد، بعد هم سمت ابرها برود | |
حتم دارم که تا خود محشر، شانهی آسمان، تکان دارد | |
خاک این شهر، شهر سامرّا، مدفن سرخ ماه و خورشید است | |
و همین خاک قابلیت دار، جنبهی کشت کهکشان دارد | |
سر بُریدند، یک به یک دیشب، از تمام منارهها، امّا | |
گوش کن خوب، این مناره هنوز، در گلو اَشهَدی اذان دارد | |
آی دلهای خسته! آهسته، پر بگیرید، توی این مرقد | |
به گمانم که زیر این آوار، یک کبوتر هنوز جان دارد | |
مثل خاک بقیع، این قطعه، ظاهرا بی ضریح شد، امّا | |
مرقدی از نسیم و شیشه و دل، گنبدی همچو آسمان دارد | |
دل به دریا زدم، به عشق شما، ساحلم، خاک امن سامرّا | |
مثل آن تخته پارهای که خوش است، توی این باد، بادبان دارد |
نقاب تراب
امیر حسین کاظمی
خورشید، مستتر به حجابِ سحاب شد | |
سیمرغِ چرخ، آینهدارِ غراب شد | |
آیا خسوف گشته که شد تیره روزگار؟ | |
یا گنبد طلا، به نقابِ تراب شد | |
از آتشی که بر حرم عسکری زدند | |
قلب ولی عصر و محبّان، کباب شد | |
از بارگاه عسکریون، سر بُریدهاند | |
خونش، روان ز دیدهی هر شیخ و شاب شد | |
فریاد شیعه بود، نه امواج انفجار | |
عالم شنید و مرتعش از اضطراب شد | |
در موسم خرابه نشینیّ آل صبر | |
مهدی، صبور فاطمه، خانه خراب شد | |
«نرجس» که سایهبانِ حریمش، به خاک ریخت | |
در آفتاب، مرثیه خوانِ «رباب» شد | |
این قصر، با شُکوهتر از قبل میشود | |
خصم علی، گمان نکند کامیاب شد |
سقف دیدار
فردین فکوری
و درشریعت رود
آب را چه جای در نگاست؟
و در طریقت باد
ابر را چه جای سکون؟
و در حقیقت عشق
چه جای فراموشی است؟
آنجا که نامتان
عطرهشیاری است
â–،
درقلب کوچک من
هر لحظه انفجاری است
که مرا
به گنبد و گلْ دستههای ناپیدایتان
پیوند میدهد
و دیگر فرشتگانرا
زحمتی نیست
تا بالهایشانرا
به دیدار شمایان،پرواز دهند
سقف دیدارتان بازاست
و دیگر آسمان را
حسرتی...
...امّا...
میثم مؤمنی نژاد
در نالهی ما، شور عِراقی مانده است | |
در خاطره، یک باغ اِقاقی مانده است | |
ای سامره! تو دوباره ترمیم شدی | |
امّا دل ما، شکسته باقی مانده است |
دیروز،امروز،فردا
امیر ایزدی
دیروز،عدو،بقیع را ویران کرد | |
امروز،به سامرای تو،طغیان کرد | |
ازخاک کنَد،ریشهی وهابیت | |
فردا که ظهور،مهدی دوران کرد |
اشعار به انتخاب جواد هاشمی
بخش ادبیات تبیان