تبیان، دستیار زندگی
مهدی پرویز از کجاوه نشینان کاروان شعر امروز دلیجان بود و به هر دور شیوه ی نو و کلاسیک آشنا و مسلط. پرویز برخی از آثار قابل توجه خود را در قالب چهارپاره به عرصه ی ظهور و بروز رسانید؛
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غم نامه ی بانو

مهدی پرویز از کجاوه نشینان کاروان شعر امروز دلیجان بود و به هر دور شیوه ی نو و کلاسیک آشنا و مسلط. پرویز برخی از آثار قابل توجه خود را در قالب چهارپاره به عرصه ی ظهور و بروز رسانید؛ از جمله سروده ی هجده بندی حاضر. «غم نامه ی بانو»، چون بسیاری از اشعار ایشان سرچشمه و آبشخور دینی و آیینی دارد و نشان از ارادت این شاعر- طلبه به مخدره ی هجده ساله ای که سالار زنان جهان است؛ روان زلالش هم بسته و پیوسته باد با بانوی آب و آئینه و ذریه ی پاک حضرتش ...

غم نامه ی بانو

تقدیم به ساحت قدسی حضرت زهرا (سلام الله علیها).

باد در گوش نخل ها می گفت

کوفه این روزها چه بد شده است

غنچه ای در مسیر روئیدن

باورت می شود لگد شده است

نخل در گوش باد زمزمه کرد :

که رطب هام اگر چه شیرین است

آه!  اما سیاه پیرهنش

مثل داغ امام غمگین است

نخل با باد درد دل می کرد

که صدایی به گوش شان آمد

یک نفر برخلاف باد وزید

هیس! آنکس که گفته ام آمد

سر فرو برد توی چاه و سپس

درد ها را دوباره آه کشید

چاه در حلقه های موج و اشک

در خودش باز عکس ماه کشید

چاه در موج های خود می دید

ماه را دست بسته آوردند

یاس را پشت درب های جهان

زار و پهلو شکسته آوردند

فصل غم نامه های آن بانو

هر کسی میوه فدک می خورد

دیگران ارث و نان قرآن را

او ولی قصه و کتک می خورد

کوچه های مدینه تنگ شدند

میخ و پهلو به یکدگر خوردند

فوج فوج کبوتران بقیع

هی پریدند و هی به در خوردند

شاعر از هوش رفت در این بیت

کاش این قصه را نمی خواندی

کاش آن لحظه سیاه ترین

مادرم پشت در نمی ماندی

مادرم پشت در نرو برگرد

میخ ها وای ! قصد بد دارند

دست ها روی گونه ات مادر

هوس پست جزر و مد دارند

این جماعت دوباره بد کردند

این جماعت همیشه نامردند

پشت درب بهشت روی زمین

پشت در پشت هیزم آوردند

پشت در پشت هیزم و آتش

کربلا نیز این چنین کردند

پشت در پشت، پشت نخلستان
تیرها در کمان کمین کردند

ماه می گفت و باد می آمد

چاه می دید و نخل می رقصید

فتنه ای شوم گوشه مسجد

سایه می شد به خویش می پیچید

ماه برخاست، پا به جاده گذاشت

حلقه ی در به دامنش افتاد

فتنه شوم گوشه مسجد

لرزه بر خانه ی تنش افتاد

فتنه شوم کار خود را کرد

ماه در سجده گاه منشق شد

"واذا انشقت القمر"  آخر

خون حق ریخت تا که بر حق شد

بعد ها روضه تو را خواندند

سینه زن ها تو را صدا کردند

با همان چادری که خاکی شد

خیمه عشق را به پا کردند

گرچه دیوار خانه زهرا

با در و میخ ها تبانی کرد

در و دیوار تکیه ها اما

با حسین تو همزبانی کرد

با حسین تو زیستن عشق است

هستن و آه ! نیستن عشق است

دم در که تو گریه کن باشی

بر حسینت گریستن عشق است

عشق دربان عشق می خواهد

چشم گریان عشق می خواهد

تن من جان سپردنش را در

راه سلطان عشق می خواهد

بخش ادبیات تبیان