تبیان، دستیار زندگی
لابد می پرسید یاد چه؟ و من می گویم یاد روزهای محرّم دهه ی 60. روزگارانی که عاشورایی ها کوچه های دلمان را معطّر از بوی خوش شهید و شهادت می کردند. همان هایی که یا حسین (علیه السلام) گویان با حسین (علیه السلام) ماندند و درس های عاشورا را که بر جان خود هک کرد
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زینب سیفی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زینب هایی که فراموش شده اند


لابد می پرسید یاد چه؟ و من می گویم یاد روزهای محرّم دهه ی 60. روزگارانی که عاشورایی ها کوچه های دلمان را معطّر از بوی خوش شهید و شهادت می کردند. همان هایی که یا حسین (علیه السلام) گویان با حسین (علیه السلام) ماندند و درس های عاشورا را که بر جان خود هک کرده بودند، خوب پس دادند

زینب هایی که فراموش شده اند

به نام خالق سید الشهداء

به بهانه ی پر کشیدن همسر فداکار و عالمه ی سردار شهید علی اصغر رنجبران که در روز دوازدهم محرم و در شب زیارتی ارباب بی کفنش به دیار باقی شتافت.

یادش به خیر ...

لابد می پرسید یاد چه؟

و من می گویم یاد روزهای محرّم دهه ی 60. روزگارانی که عاشورایی ها کوچه های دلمان را معطّر از بوی خوش شهید و شهادت می کردند. همان هایی که یا حسین (علیه السلام) گویان با حسین (علیه السلام) ماندند و درس های عاشورا را که بر جان خود هک کرده بودند، خوب پس دادند.

اندکند کسانی که ماندند و عاشورائیان انقلاب اسلامی را فراموش نکردند و معدودند کسانی که با تمام سختی ها و رنج های راه پاپس نکشیده و کار زینبی (سلام الله علیها) کردند و پیام عاشورائیان را به نسل امروز رساندند.

اگر عاشورا زنده ماند و پیام امام حسین در تاریخ ثبت شد مرهون بیدارگری ها و رنجی بود که پس از عاشورا حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و امام سجاد (علیه السلام) متحمّل شدند.

حال فراموش شده اند زینب های زمان مان ...

از یاد رفته و یک یک پر می کشند به آسمان شهیدان شان

و وای بر ما که غافل ماندیم...

روحش شاد

آشنایی با سردار شهید علی اصغر رنجبران

نام : علی اصغر رنجبران

تاریخ تولد: 1335

تاریخ شهادت: 13/8/1362

سن شهادت:  27سال

محل شهادت: والفجر 4پنجوین

 علی اصغر، آبان ماه 1335 درمیدان خراسان  یكی از مناطق جنوب شهر تهران زاده شد . او تنها فرزند ذكور خانواده بود . پدر و مادرش از همان كودكی علاقه ویژه به او داشتند و در تربیت دینی او از هیچ كوششی دریغ نورزیدند . او در هفت سالگی به مدرسه رفت و از همان ابتدای تحصیل ، هوش و استعدادش مجال بروز یافت .

اگر عاشورا زنده ماند و پیام امام حسین در تاریخ ثبت شد مرهون بیدارگری ها و رنجی بود که پس از عاشورا حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و امام سجاد (علیه السلام) متحمّل شدند.

...حال فراموش شده اند زینب های زمان مان

از آنجا كه پدر علی اصغر عضو فدائیان اسلام و از طرفداران وفادار شهید نواب صفوی بود ، فرزند را با الفبای مبارزه آشنا می سازد .علی اصغر در کنار تحصیل علم ، به آموختن معارف دینی همت می گمارد و آمیزه های دینی را در وجود خود راسخ می كند .

آخرین سال تحصیلی علی اصغر در دبیرستان با شروع و اوج گیری نهضت ملت مسلمان همزمان می شود . وی كه در خانواده ای متعهد رشد یافته بود دل به انقلاب می سپارد و با مردم انقلابی همراه می گردد و تحصیل را رها می كند . او در بیشتر راهپیمایی ها فعالانه شركت می جوید . در تظاهرات عظیم و تاریخی 17 شهریور 1357 ، در میدان ژاله حضور می یابد .

علی اصغر از هفت سالگی به نماز قیام می كند و احساسات ناب مذهبی را در قنوت عشق به كام و جانش می ریزد . در مراسم مذهبی و محافل قرآنی سرشار از شوق شركت می جوید و اگر اوقات فراغت به او دست می داد ، با مطالعه و ورزش سپری می كرد . از نوجوانی همراه پدر به زورخانه محل خود می رود و الفبای ادب و جوانمردی را فرا می گیرد و تواضع را در گود زورخانه می آموزد. همه اینها توشه ای می شود برای علی اصغر كه در سالهای انقلاب و روزهای پیروزی به كار می بندد .

سردار شهید علی اصغر رنجبران

از فردای پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی ، روزی روشن و پر از امید برای علی اصغر آغاز می شود و او كه در 22 بهمن همچون مردم مسلمان به استحاله ای روحی و معنوی دست یافته بود ، در ترسیم تاریخ انقلاب ، كمر همت به خدمت برای انقلاب اسلامی می بندد . از حفظ امنیت در محل تا شركت در كمیته ، برای حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی ، فرصتی برای تجربه اندوزی اش بود و شروع حركتی دیگر .

علی اصغر فعالانه وارد صحنه های خدمت به انقلاب می شود و با حضور در نهادهای مختلف به ایفای نقش می پردازد . وی در تشكیل سپاه محل خود ، در جنوب تهران ، نقش مؤثری ایفا می كند و خود نیز به عضویت سپاه پایداران انقلاب اسلامی در می آید . وی در اولین ماموریتش ، برای مقابله با گروهكهای ضد انقلاب ، عازم منطقه كردستان می شود . از آن پس ، وی مرتب در ماموریت بسر می برد . با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ،‌علی اصغر راهی جبهه های جنوب می گردد . روحش و جانش چنان با جبهه ها پیوند می خورد كه ماندن در شهر را بر نمی تابد . حتی هر وقت كه مجروح در بیمارستان بستری می شود ، بهانه جبهه را می كند . بارها در عملیات های مختلف مجروح می شود . مادرش در این باره می گوید : یكبار از بیمارستان مصطفی خمینی زنگ زدند ، تیر به فكش خورده بود بیست روز بود عروسی كرده بود كه راهی جبهه ها شد تا در حمله فتح المبین شركت كند . پس از حمله آمد و خیلی زود برگشت . در عملیات بیت المقدس شركت كرد و دوباره زخمی شد . اینبار تركش به پایش خورده بود . پنجاه روز در بیمارستان نجمیه بستری بود . بچه اش كه بدنیا آمد نامش را محمد حسین گذاشت . چند روز بعد گچ پایش را باز كرد و عصا را كنار گذاشت و به جبهه رفت

شهید رنجبران درباره جراحت خود در عملیات بیت المقدس می گوید : تركش كه خورد تو پام و بی اختیار فریاد زدم ،،یا مهدی ،، ! افتادم اما بی هوش نبودم . یكدفعه دیدم یك نوری در مقابلم درخشید . امام خمینی (ره) هم پشت او بود . نور نزدیكتر شد . دستی بر شانه ام گذاشت . سبك شدم . آن نور به من گفت : پسر جان تو شهید نمی شوی . سپس آن نور و امام دور شدند . چشم هایم را كه باز كردم دیدم كه در بیمارستان هستم .

عراقی ها بالای سرش رسیدند وقتی چوب دستی او را دیدند یکباره سرباز بعث آن را برداشت و بر سر و دندان و بینی‌اش ضرباتی زد. علی‌اصغر فقط یا زهرا (س)‌ و یا حسین (ع) می‌گفت تا با صبر و استقامت به استقبال شهادت برود.ناگهان زمان ایستاد.باورم نمی‌شد آنچه که به چشم می‌دیدم وجدان هیچ انسانی قبول نمی‌کرد سرباز عراقی چوب دستی را در گلوی علی‌اصغر فرو برد انگار آنجا کربلا بود

نحوه ی شهادت شهید رنجبران

عملیات والفجر 4بود، علی‌اصغر با پای شکسته عصا به دست در عملیات حاضر شد.اما در میانه میدان نبرد در کمین گاز انبری گیر افتاد.عملیات لو رفته بود علی اصغر بار دیگر از ناحیه پای چپ مجروح شد دیگر نمی‌توانست حرکت کند عراقی ها بالای سرش رسیدند وقتی چوب دستی او را دیدند یکباره سرباز بعث آن را برداشت و بر سر و دندان و بینی‌اش ضرباتی زد. علی‌اصغر فقط یا زهرا (س)‌ و یا حسین (ع) می‌گفت تا با صبر و استقامت به استقبال شهادت برود.ناگهان زمان ایستاد.باورم نمی‌شد آنچه که به چشم می‌دیدم وجدان هیچ انسانی قبول نمی‌کرد سرباز عراقی چوب دستی را در گلوی علی‌اصغر فرو برد انگار آنجا کربلا بود علی چون پرنده‌ای پر و بال شکسته در زیر چکمه‌های بعثیان جان داد و عاشقانه بار سفر به دیار نور کرد.عراقیها به این نیز اکتفا نکردند و پیکر بی‌جانش را از ارتفاعات کانی‌مانگا (پنجوین) به پائین پرت کردند.مدتی بعد با تلاش همرزمانش پیکرش به عقبه انتقال داده شد همسر و تنها فرزندش محمدحسین که یک سال بیشتر نداشت برای آخرین بار به دیدارش آمدند.چهره علی‌اصغر با وجود تمام آن ضربات هنوز نورانی بود.

پیمان نورمحسنی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منابع :

نویدشاهد

وبلاگ حلقه رندان

وبلاگ شهر شهدا