تبیان، دستیار زندگی
در اینجا هم نفرمود كه اجازه مى دهى من بروم روى این منبر. یعنى این كه منبر نیست ، این چوبهاى سه پله اى كه در اینجا هست كه چنین خطیبى مى رود بالاى آن و چنین سخنانى مى گوید، ما این را منبر نمى دانیم . این چهار تا چوب است .) اجازه مى دهى من بروم بالاى این چوب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقش امام سجاد علیه السلام در تبلیغ نهضت عاشورا

امام حسین

تبلیغات پس از شهادت

زمینه تبلیغ پس از شهادت شهدا و وقوع فاجعه و خاموش شدن احساسات كینه توزانه و طمعكارانه و جانشین شدن احساسات رقت انگیز و پیدایش ‍ جنبه مظلومیت و حق به جانبى طبعا بیشتر فراهم شد و در حقیقت مرحله بهره بردارى از یك طرف و معرفى حقیقت آنچه بوده و دریدن پرده هاى تاریكى كه تبلیغات دروغین ایجاد كرده بود (از طرف دیگر) از بعد از شهادت ابا عبدالله به وسیله اهل بیت مكرمش انجام یافت . امیرالمؤ منین مى فرماید: ان الفتنه لذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت. (1) علت این است كه در غوغاى فتنه ، انسان در آن غرق است و وقتى كه انسان در داخل جریان باشد نمى تواند درست ببیند. از كنار بهتر مى توان دید. این است كه زمینه روشن كردن اذهان طبعا بعد از ختم جریان بهتر مى توان دید. این است كه زمینه روشن كردن اذهان طبعا بعد از ختم جریان بهتر فراهم است و لهذا نقش عمده تبلیغات بر عهده اهل بیت و اسیران است .(2)

بیمارى حضرت سجاد علیه السلام

مى دانیم كه روز عاشورا، وضع به چه منوال بود، و شب یازدهم را اهل بیت پیغمبر چگونه برگزار كردند. روز یازدهم جلادهاى ابن زیاد مى آیند اهل بیت را سوار شترهاى بى جهاز مى كند و یكسره حركت مى دهند، و اینها شب دوازدهم را شاید با صبح یكسره با كمال ناراحتى روحى و جسمى ، طى طریق مى كنند. فردا صبح نزدیك دروازه كوفه مى رسند. دشمن مهلت نمی دهد. همان روز پیش از ظهر اینها را وارد شهر كوفه مى كنند. ابن زیاد در دار الاماره خودش نشسته است .

ریشه اش البته همین مقدار است كه در ایام حادثه عاشورا، امام على بن الحسین سخت مریض بود. (هر كس در عمرش ‍ مریض مى شود. كیست كه در عمرش مریض نشود؟) مریض بسترى بود، مریضى كه حتى به زحمت مى توانست حركت كند و روى پاى خود بایستد و با كمك عصا مى توانست از بستر حركت كند. در همان حال امام را به عنوان اسیر حركت دادند

یك مشت اسیر، آن هم مركب از زنان و یك مرد كه در آن وقت بیمار بود. لقب بیمارى براى حضرت سجاد علیه السلام فقط در میان ما ایرانى ها پیدا شده است . نمى دانیم چطور شده است كه فقط ما این لقب را مى دهیم : امام زین العابدین بیمار! ولى در زبان عرب هیچ وقت نمى گویند: على بن الحسین المریض (یا الممراض ). این لقبى است كه ما به ایشان داده ایم . ریشه اش البته همین مقدار است كه در ایام حادثه عاشورا، امام على بن الحسین سخت مریض بود. (هر كس در عمرش ‍ مریض مى شود. كیست كه در عمرش مریض نشود؟) مریض بسترى بود، مریضى كه حتى به زحمت مى توانست حركت كند و روى پاى خود بایستد و با كمك عصا مى توانست از بستر حركت كند. در همان حال امام را به عنوان اسیر حركت دادند.

شكنجه و زجر اهل بیت

امام (سجاد) را بر شترى كه یك پالان چوبى و روى آن حتى یك جل نبود، سوار كردند. چون احساس مى كردند كه امام بیمار و مریض است و ممكن است نتواند خودش را نگهدارد، پاهاى حضرت را محكم بستند. غل به گردن امام انداختند. با این حال اینها را وارد شهر كوفه كردند دیگر كوفتگى ، زجر، شكنجه به حد اعلا است . (معمولا) وقتى مى خواهند از یك مفر مثلا به زور اقرار بگیرند، یا اعصابش را خرد كنند، اراده اش را در بشكنند؛ یك بیست و چهار ساعت ، چهل و هشت ساعت به او غذا نمى دهند، نمى گذارند بخوابد، هى زجرش مى دهند. در چنین شرایطى اكثر افراد مستاءصل مى شوند، مى گویند هر چه مى خواهى بپرس تا من بگویم . آن وقت شما ببینید! اینها وقتى كه وارد مجلس ابن زیاد مى شوند، بعد از آن همه شكنجه هاى روحى و جسمى ، چه حالتى دارند؟

امام زین العابدین در مجلس ابن زیاد

وقتى كه على بن الحسین عرضه مى شود بر پسر زیاد، (ابن زیاد) مى گوید: من انت ؟ فقال : انا على بن الحسین . فقال : الیس قد قتل الله على بن الحسین ؟ فقال له على علیه السلام : قد كان لى اخ یسمى علیا، قتله الناس ، فقال له ابن زیاد: بل الله قتله ، فقال على بن الحسین : الله یتوفى الانفس حین موتها... فغصب ابن زیاد فقال : و بك جزاه لجوابى و فیك بقیه للرد على ! اذهبوا به فاضریوا عنقه ...؛ تو كه هستى ؟ فرمود: من على بن الحسین ام . مگر على بن الحسین را خدا نكشت ؟ حضرت فرمود: برادرى داشتم به نام على كه مردم او را كشتند. ابن زیاد گفت : بلكه خدا او را كشت . حضرت فرمود: البته خداوند جانها را به هنگام مردن مى ستاند... ابن زیاد خشم گرفت : بر پاسخ من جراءت مى كنى و هنوز توان رد مرا دارى ؟ او را ببرید و گردنش را بزنید. (3)

امام سجاد

معرفى و ایجاد انقلاب

استفاده (اهل بیت امام ) از فرصت براى معرفى شخصیت واقعى خود كه كوفه را تبدیل كردند به پایگاه انقلاب . همان مردم گفتند: كهولهم خیر الكهول و شبابهم ... (4)(5)

اگر پیامبر بود چه مى گفت ؟

امام سجاد فرمود كه : ما دوازده نفر بودیم كه ما را به ریسمان بسته بودند، یك سر ریسمان به بازوى من و سر دیگر آن به بازوى عمه ما زینب و با این حال ما را وارد مجلس یزید كردند، آن هم با چه تشریفاتى كه او براى مجلس ‍ خودش مقرر كرده بود، كه یك جمله اى در همان حال ، امام سجاد به یزید فرمود كه او را عجیب در مقابل مردم خجل و شرمنده كرد و سركوفت داد كه انتظار نداشت اسیر چنین حرفى بزند. فرمود: یزید! اتاذن لى فى الكلام ؟؛ اجازه هست كه یك كلمه حرف بزنم ؟

گفت : بگو، ولى به شرط اینكه هذیان نگویى .

فرمود: شایسته مثل من در چنین هذیان گفتن نیست . من یك حرف بسیار منطقى دارم . تو به نام پیغمبر اینجا نشسته اى ، خودت را خلیفه پیغمبر اسلام مى دانى ، من سوالم فقط این است (البته این را حضرت مى خواست بفرماید كه مردم دیگر را متوجه و بیدار كند) اگر پیغمبر در این مجلس بود و ما را كه اهل بیتش هستیم به این حالت مى دید چه مى گفت ؟ (6)

شام ، سرزمین درد اهل بیت

مدت توقف اهل بیت در شام بسیار بر آنها سخت گذشته است و این روایتى است از حضرت سجاد علیه السلام كه از ایشان سوال كردند كه : آقا! در میان مواقفى كه بر شما گذشت ، از كربلا، از كوفه ، از بین راه ، از كوفه تا شام ، از شام تا مدینه ، كجا از همه جا بیشتر بر شما سخت گذشت ؟

در اینجا هم نفرمود كه اجازه مى دهى من بروم روى این منبر. یعنى این كه منبر نیست ، این چوبهاى سه پله اى كه در اینجا هست كه چنین خطیبى مى رود بالاى آن و چنین سخنانى مى گوید، ما این را منبر نمى دانیم . این چهار تا چوب است .) اجازه مى دهى من بروم بالاى این چوب ها دو كلمه حرف بزنم ؟!

ایشان فرمود: الشام ، الشام ، الشام ، شام از همه جا بر ما سخت تر گذشت و علت آن ظاهرا بیشتر آن وضع خاصى بود كه در مجلس یزید براى آنها پیش ‍ آمد. و در مجلس یزید حداكثر اهانت به آنها شد.

تحقیر حكومت یزید

در روز جمعه اى در شام نماز جمعه است . ناچار خود یزید باید شركت بكند؛ شاید امامت نماز را هم خود او به عهده داشت . (این را الان یقین ندارم ) در نماز جمعه خطیب باید اول دو خطابه كه بسیار مفید و ارزنده است بخواند، بعد نماز شروع مى شود. اصلا این دو خطابه به جاى دو ركعتى است كه از نماز ظهر در روز جمعه ، اسقاط، و نماز جمعه تبدیل به دو ركعت مى شود. اول ، آن خطیبى كه به اصطلاح دستورى بود، رفت و هر چه قبلا به او گفته بودند گفت ، تجلیل فراوان از یزید و معاویه كرد هر صفت خوبى در دنیا بود براى اینها ذكر كرد و بعد شروع كرد؛ به سب كردن و دشنام دادن على علیه السلام و امام حسین به عنوان اینكه اینها (العیاذ بالله ) از دین خدا خارج شدند، چنین كردند، چنان كردند. زین العابدین از پاى منبر نهیب زد: ایها الخطیب ! اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق ؛ تو براى رضاى یك مخلوق ، سخط پروردگار را براى خودت خریدى . بعد خطاب كرد به یزید كه : آیا به من اجازه مى دهى از این چوب ها بالا بروم ؟ (نفرمود منبر. خیلى عجیب است ! به قدرى اهل بیت پیغمبر مراقب و مواظب این چیزها بودند! مثلا در مجلس یزید نمى گوید: یا امیرالمؤ منین ! یا ایها الخلیفه ! هیا حتى به كنیه هم نمى گوید: یا ابا خالد! میگوید! هم زین العابدین و هم زینب . در اینجا هم نفرمود كه اجازه مى دهى من بروم روى این منبر. یعنى این كه منبر نیست ، این چوبهاى سه پله اى كه در اینجا هست كه چنین خطیبى مى رود بالاى آن و چنین سخنانى مى گوید، ما این را منبر نمى دانیم . این چهار تا چوب است .) اجازه مى دهى من بروم بالاى این چوب ها دو كلمه حرف بزنم ؟!

اجازه سخنرانى

یزید اجازه نداد. آنهایى كه اطراف بودند، از باب اینكه على بن الحسین ، حجازى است ، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است ، براى اینكه به اصطلاح سخنرانیش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعى ندارد.

ولى یزید امتناع كرد. پسرش آمد و به او گفت : پدر جان ! اجازه بدهید، ما مى خواهیم ببینیم این جوان حجازى چگونه سخنرانى مى كند.

گفت : من از اینها مى ترسم .

اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد، یعنى دید دیگر بیش از این ، اظهار عجز و ترس است ؛ اجازه داد.

پی نوشت ها :

1- نهج البلاغه ، خطبه 91. شاءن فتنه ها این است كه چون روآوردند حق را مشبته سازند، و چون برطرف شوند بیدارى آورند (و حق را روشن سازند).

2- حماسه حسینى ، ج 3، ص 347.

3- حماسه حسینى ، ج 3، ص 354.

4- پیرانشان بهترین پیرانند و جوانانشان ...

5- حماسه حسینى ج 3، ص 355.

6- آشنایى با قرآن ، ج 5، ص 58.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع :

مقاله حسین شاهد خطیبی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.