تبیان، دستیار زندگی
در یكی از روزها مقاله ای را با عنوان «درشت استخوان در مانده» بر وزن «بزرگ ارتشداران فرمانده» قرائت و در آن از ظلم و عصیان رژیم پهلوی نام برده بود. مرحوم جلال آل احمد دستی بر شانه او زده و با همان لحن خاص خود گفته بود...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علاقه جلال آل احمد به یک شهید


در یكی از روزها مقاله ای را با عنوان «درشت استخوان در مانده» بر وزن «بزرگ ارتشداران فرمانده» قرائت و در آن از ظلم و عصیان رژیم پهلوی نام برده بود. مرحوم جلال آل احمد دستی بر شانه او زده و با همان لحن خاص خود گفته بود...


شهید مهدی نصیری ‌لاری

شهید مهدی نصیری ‌لاری

هفتمین روز بهار سال 1312 هجری شمسی، خانه میرزا حبیب الله نصیری لاری در روستای سلطان آباد از توابع ارزوئیه بافت، شاهد تولد كودكی بود كه پدر و مادرش به یمن وجود مبارك حضرت صاحب الزمان (عج) نام مهدی را برای او برگزیدند. میرزا حبیب الله كه از شهرستان لار به سیرجان آمده بود افزون بر موعظه و ارشاد مردم به كار كشاورزی نیز مشغول بود. مهدی دارای هوش و استعداد سرشاری بود،‌به همین دلیل میرزا حبیب الله او را به مكتب فرستاد تا با آموختن قرآن، راه درست زیستن را نیز بیابد. سه سال بعد یعنی در 8 سالگی، غم مرگ پدر سراسر وجود او را گرفت و سایه یتیمی و تنگ دستی بر سر او و خانواده اش سایه افكند. او كه به نصایح پدر همواره توجه می كرد، به خاطر داشت كه در نخستین روز مكتب رفتن از او خواسته بود، هیچ گاه بواسطه بروز مشكلات دنیوی، از هدفی كه دارد روی برنگرداند. مهدی 12 ساله بود كه یكی از بستگانش از وی خواست تا با هجرت به شیراز، تحصیل خود را ادامه دهد. پس از ورود به شهر حاف1 در كمتر از یك سال با شركت در آزمون، مقطع دروس ابتدایی را پشت سر گذاشت و وارد مقطع متوسطه شد. مهدی نصیری لاری با علاقه ای كه به آموختن داشت، گواهی پایان دوره را در طی یكسال با احراز رتبه سومی به پایان رساند و با كسب رتبه اول وارد دانشسرای مقدماتی شد.

همزمان با تحصیل، از مباحث اخلاقی و دینی شهید‌ آیت الله دستغیب نیز استفاده كرد. او در دانشسرای مقدماتی نیز توانست طی دو سال با رتبه ممتازی دیپلم بگیرد. پس از آن به سبب موفقیت در كسب رتبه ممتازی دانشسرای مقدماتی محل خدمتش را خودش انتخاب كرد. از این رو به مهد شاعران پارسی گو وارد شد و تعلیم و تربیت نوباوگان میهن را در كنار فراگیری علوم حوزوی و روش مبارزه عقیدتی مبتنی بر اسلام آغاز كرد. مسئولان آموزش و پرورش شهر شیراز كه به روحیات اسلامی وی آگاه بودند، نتوانستند حضور وی در شهر شیراز را تحمل كنند بنابراین او را به منطقه «اوز»، یكی از مناطق بد آب و هوای استان فارس (در آن مقطع زمانی) اعزام كردند. اما دیری نپائید كه مهدی نصیری لاری با اعتقاد راسخی كه داشت و به واسطه صفا و صمیمیت ذاتی خود، توانست میان برادران شیعه و سنی منطقه بویژه جوانان محبوبیت كسب كند. وی تا سال 1335 در این منطقه زندگی كرد و در این سال به خدمت سربازی فراخوانده شد. در 26 سالگی ازدواج كرد و یكسال بعد به همراه همسرش، محل خدمت خود را از شیراز به لار یعنی زادگاهش تغییر داد. در سال 1339 به سبب انس والفتی كه با سیرجان داشت راهی این شهرستان شد. وی در این شهر نیز به آموزش كودكان این دیار پرداخت.

«جلال آل احمد»‌ یكبار نیز پس از خواندن مقاله «كور بلیط فروش» كه نصیری به شیوایی فراوان شرح كور شدن او را به نبود دكتر، دارو و درمان های غلط، ربط داده بود، رو به دانشجویان كرد و گفت: «به خدا این حضرت نویسنده است»

او در دوران حضور در مدرسه همواره با كسانیكه می خواستند با افكار مخرب نوجوانان و جوانان را به دامان جریان های سیاسی منحرف بكشانند مقابله می كرد. یك روز هنگامیكه یكی از توده ای های به ظاهر معلم سعی در القاء افكار كمونیسیتی به دانش آموزان داشت با شهید نصیری لاری روبرو می شود. وی با بیانی رسا و مستدل عقاید پوچ و بی اساس توده ای ها را رد می كند كه همین امر باعث عصبانیت فرد ملحد می شود و درگیری میان او و شهید نصیری لاری بوجود می آید.

در شهریور سال 1341 چند روز مانده به امتحانات دانشسرای عالی،‌ از زمان آزمون مطلع شد و علیرغم فرصت كم در میان همه شركت كنندگان استان كرمان باز هم رتبه نخست را به خود اختصاص داد و برای ادامه تحصیل رهسپار تهران گردید.

شهید مهدی نصیری لاری پس از پایان تحصیل مقطع كارشناسی در دانشگاه به همراه همسرش به سیرجان بازگشت و فعالیت های آموزشی،‌ اجتماعی،‌ سیاسی و فرهنگی خود را با قوت ادامه بخشید.

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه 

ذره ای بودم و عشق تو مرا بالا برد   

خم ابروی تو بود و كف مینوی تو بود

كه در این بزم بگردید و دل شیدا برد

شهید مهدی نصیری ‌لاری

دوستی با فرهنگ و هنر متعالی از ویژگی های بارز شهید

یكی از ویژگی های ذاتی شهید نصیری لاری علاقه مندی او به شعر و ادب فارسی و نیز هنر اصیل اسلامی بود. او از دوران جوانی دارای طبع شعر و نویسندگی بود و از زمان حضور در دانشسرا سعی كرد با تهیه روزنامه دیواری و ... آنها را به عرصه ظهور برساند. در یكی از روزها كه مهدی نصیری لاری مقاله ای را با عنوان «درشت استخوان در مانده» بر وزن «بزرگ ارتشداران فرمانده» قرائت و در آن از ظلم و عصیان رژیم پهلوی نام برده بود. مرحوم جلال آل احمد دستی بر شانه او زده و با همان لحن خاص خود گفته بود: «حضرت، كار كنی،‌ چیزی می شوی»

«جلال آل احمد»‌ یكبار نیز پس از خواندن مقاله «كور بلیط فروش» كه نصیری به شیوایی فراوان شرح كور شدن او را به نبود دكتر، دارو و درمان های غلط، ربط داده بود، رو به دانشجویان كرد و گفت: «به خدا این حضرت نویسنده است»

او در نوشتن قطعه های ادبی نیز تبحر فراوانی داشت. تسلط او بر فنون ادبی و علوم بلاغت موجب غنای نوشتاری او شده بود. قطعات و سروده های شهید نصیری لاری بیشتر با موضوعات اخلاقی،‌سیاسی، اجتماعی همراه بود.

در یكی از قطعه های ادبی خود با عنوان «خوشبختی به سراغ كسی نمی آید» چنین هنر خود را متجلی ساخته است: «به انتظار نباید نشست تا دست قضا ما را به سوی سعادت رهبری می كند، خود نیز باید تلاش كنیم، بر روی زندگی باید لبخند بزنیم، تا زندگی نیز با ما همگام شود و چهره خندان خود را بر ما نمایان كند. اگر از آسمان اندوه بارد و از زمین رنج جوشد، می توان در نهان خانه دل مشعل سعادت  و آسایش برافروخت. اگر سیل حوادث امواجی كوه پیكر برانگیزد، می توان با عزم استوار خروش كرد. بنای سوانح را با اراده ای آهنین می توان در هم ریخت و از لابه لای آثار رنج و اندوه، كاخ سعادت را بنا نهاد.»

شهید نصیری لاری بواسطه قریحه ذاتی و نیز حضورش در شهر شیراز كه به گفته خود مهد عشق،‌ كعبه عشاق،‌ سرزمین شعر و عرفان و زادگاه بزرگترین اختران تابنده افلاك علم و ادب ایران است،‌ نبوغ شعری خود را شكوفا كرد. او پس از سوء قصد منافقین به حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) در تاریخ ششم تیرماه 1360 سروده ای را آغاز كرد ولی یك روز بعد از آن بواسطه حضور در ساختمان مركزی حزب جمهوری اسلامی آن را ناتمام گذارد.

باز دست فاسدی آمد برون                    ز آستین خصم خونخواری دگر

تا كَنَد از بوستان انقلاب                       شاخه سرسبز و پرباری دگر

آلت مزدور شیطان بزرگ                    حمله ور شد بر كیان انقلاب

خواست تا خاموش سازد از جفا              بلبل شیرین زبان انقلاب

شهید نصیری لاری و آغاز قیام علیه بیداد

كنون یك ناله اما سرانجام  چو یك آتشفشان فریاد گردم

چو سنگ خاره ره بر من ببندد یكی چون كوه كن فرهاد گردم

شهید سال دوم دانشجویی و همزمان با 13 و 14 خرداد سال 1342 (هـ.ش) كه مصادف بود با تاسوعا و عاشورای حسینی، در تظاهرات شركت كرد. صبح روز بعد (15 خرداد) به قصد دانشگاه از منزل خارج شد و حوالی ظهر با حالتی پریشان و نگران بازگشت. در این روز ایشان كه در تظاهرات شركت كرده بود، توسط یكی از تظاهر كنندگان مجبور به بازگشت می شود.

نتوانستند حضور وی در شهر شیراز را تحمل كنند بنابراین او را به منطقه «اوز»، یكی از مناطق بد آب و هوای استان فارس (در آن مقطع زمانی) اعزام كردند. اما دیری نپائید كه مهدی نصیری لاری با اعتقاد راسخی كه داشت و به واسطه صفا و صمیمیت ذاتی خود، توانست میان برادران شیعه و سنی منطقه بویژه جوانان محبوبیت كسب كند

همسر ایشان ماجرا را اینگونه شرح می دهد:‌

«... ایشان جریان را گفتند و اینكه مردم بعد از اطلاع از دستگیری حضرت امام راحل به خیابانها ریختند و تظاهرات  كردند و من هم با آنها بودم. وقتی مردم می خواستند ایستگاه رادیویی را تصرف كنند، مأمورین آنها را به گلوله بستند. من هم در میان جمعیت[بودم] كه یك وقت فردی از میان جمعیت فریاد زد: آقا تو دانشجویی و همین پلی كپی كه در دست داری برای محكومیت تو كافی است. خواهش می كنم از میان جمعیت برو. و وقتی دید به حرف او اعتنایی نمی كنم، دست مرا گرفت و برد و در یكی از مغازه های اطراف و كركره مغازه را هم كشید. و نصیری با تأسف گفت: می بینی كه حالا هم اینجا هستیم و زنده ...»

وقتی حضرت امام خمینی(ره) از زندان آزاد شد نصیری لاری جزو نخستین دیدار كننده ها بود و تا مدتی كه حضرت امام راحل در قم بودند، بارها به دیدار ایشان شتافت.

فعالیت های انقلابی شهید نصیری لاری كم كم از سیرجان نیز فراتر رفت و به دلیل مجاورت جغرافیایی و اشتراكات فرهنگی به شهرستان های بافت، بندرعباس،‌ حاجی آباد، میناب و رفسنجان نیز كشیده شد.در طول مبارزه همواره از سوی ساواك تهدید می شد. او بواسطه مبارزه با ظلم و بیداد پنج مرتبه توسط ساواك دستگیر و زندانی شد. اولین طعم تبعید را در سال 1348 به اتهام پخش نوار یك روحانی مبارز در كلاس درس، چشید و دو ماه در جیرفت به سر برد.

در سال 1354 (هـ .ش) به دستور ساواك قرار شد او را به نقطه دور دستی منتقل كنند و شغل آموزش را هم از او بگیرند. اواخر شهریور سال 1354 (هـ .ش) او را وادار كردند به اصفهان منتقل شود و با هدف قطع ارتباط او با دانش آموزان او را در كارگزینی ناحیه 4 اصفهان به كار گماردند.

شهید مهدی نصیری ‌لاری

ماموران ساواك در سال 54 در پرونده وی چنین آورده اند:

«نامبرده از افراد ناراحت و از متعصبین مذهبی طرفدار خمینی بوده كه به علت تحریك دانش آموزان،‌ فعالیت های خلاف مصالح مملكت و شركت در جلسات حاد مذهبی، ترتیب انتقال وی از سیرجان به استان اصفهان داده شده است.»

بعد از گذشت چند ماه حضور در اصفهان، شهید نصیری لاری طی نامه ای به وزیر آموزش و پرورش كه رونوشت آن را نیز به اداره ساواك ارسال كرده بود: با بیان اینكه «من شغل را فقط برای نان و آبش نخواستم كه معلمی را انتخاب كردم ... بنابراین سه پیشنهاد دارم:‌ 1. همان شغل آموزش را بدهید. 2. بازنشسته ام كنید. 3. همین نامه را به عنوان استعفای من قبول كنید،‌ زیرا اطمینان دارم حقوق اداری یكی از راه های رزقی است كه خداوند مقر فرموده است. نصیری لاری قبل از اینكه نتیجه كار معلوم شود همراه همسرش به سیرجان بازگشت و رژیم نیز با بازنشستگی او موافقت كرد.

رژیم تصور كرد توانسته است با این اقدام میان او و مردم جدایی بیاندازد اما شهید نصیری لاری كه دیگر مقید نبود جایی ساكن باشد، با خیال راحت به سفرهای تبلیغی و مبارزاتی در سایر شهرها رفت و پرده از چهره كریه دیكتاتوری پهلوی برداشت.

وی در تیرماه سال 1357 در لار پس از چند جلسه سخنرانی دستگیر و حدود 10 روز زندانی شد و بعد از آزادی هم شدیداً،‌ زیر نظر مأمورین ساواك بود و بارها قصد ترور وی را داشتند كه نا فرجام ماند.

منم آن آه سرد جاودانه   كه پنهان در دل هر خسته جان است

منم آن ناله محبوس و خاموش كه چون آتش به خاكستر نهان است

شهید مهدی نصیری لاری همیشه دعا می كرد و می گفت: «خدایا روزی برسد كه من به عنوان یك سرباز اسلام اسلحه بردوش بگیرم و از اسلام و دین و مردم پاسداری كنم» و خداوند دعای برخاسته از عقل و دین وی را در 22 بهمن سال 1357 (هـ .ش) اجابت كرد.

شهید نصیری لاری پس از پیروزی انقلاب اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی و دمیده شدن طلوع فجر بر سرزمین پهناور ایران،‌ مهدی نصیری لاری بواسطه سه دهه سابقه مبارزاتی و فرهنگی، و علمی با نظر انقلابیون مسلمان و روحانیت مبارز بعنوان فرماندار سیرجان منصوب شد.

او كه همواره برای دست یابی به حكومت عدل علوی و خدمت در زیر پرچم ولایت فقیه دعا می كرد، خود را برای احقاق حقوق مردم طاغوت زده سیرجان آماده  كرد و با ورود به سنگر فرمانداری به رفع غبار محرومیت و عقب ماندگی از صحنه های زندگی مردم و سیستم اداری شهرستان مبادرت نمود. شهید نصیری لاری پس از تاسیس حزب جمهوری اسلامی، ‌حضور در آن را به منزله جهادی دیگر پذیرفت و با افتخار در كنار شهید بهشتی و یارانش به مبارزه علیه استكبار و ایادی داخلی آن پرداخت. او هیچگاه از بیت المال استفاده شخصی نكرد و همواره به فكر رفع مشكلات مردم بود.

آرزو دارم چو مرغی در هوا مأوا بگیرم 

یا چو ماهی در دل امواج دریا جا بگیرم

گلبنی گردم زیارتگاه مرغان چمن ها

بلبلی گردم كه جا در مجمع گلها بگیرم

شمع مجلس گردم و بزم محبان برفروزم

 یا شوم پروانه جا در شعله بی پروا بگیرم

او پس از سوء قصد منافقین به حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) در تاریخ ششم تیرماه 1360 سروده ای را آغاز كرد ولی یك روز بعد از آن بواسطه حضور در ساختمان مركزی حزب جمهوری اسلامی آن را ناتمام گذارد

شهید نصیری لاری در سنگر خانه ملت

در آستانه تشكیل نخستین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، به پیشنهاد جمعی از انقلابیون و تأیید جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی، ‌آمادگی خود را برای نامزدی از حوزه انتخابیه لارستان اعلام كرد. وی هیچگاه در مبارزات انتخابی از اصول اعتقادی و اخلاقی خود عدول نكرد و مردم را با وعده های خود فریب ندادو مردم لارستان با شناختی كه از او داشتند او رابه عنوان وكیل خود راهی خانه ملت كردند. وی در مجلس شورای اسلامی به عضویت كمیسیون امور اقتصادی و دارایی درآمد و در طول خدمت در این سنگر منشأ خدمات فراوانی شد.

حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی كه در دوره نخست تشكیل قوه مقننه،‌ ریاست مجلس شورای اسلامی را بر عهده داشت، درباره شهید نصیری لاری چنین می گوید: «... اطلاعات وسیع و آشنایی با جریانات و سوابق روشن و روحیه اسلامی و انقلابی و شهامت و شجاعت در تصمیم گیری و اتخاد مواضع سیاسی ـ اجتماعی، از ایشان نماینده ای شایسته،‌فعال و موثر ساخته بود و در برهه حساسی از تاریخ انقلاب (در) یكی از حساس ترین سنگرهای انقلاب،‌ یعنی مجلس شورای اسلامی، نقش تاریخی خود را ایفا نمود. پس از شهادت شهید نصیری لاری جای خالی ایشان در مجلس محسوس بود.»

بی بصیرتی خواص در کلام شهید نصیری لاری

شهید نصیری لاری در تائید عزل  بنی صدر از رییس جمهوری در یكصد و دومین جلسه علنی مجلس در تاریخ 21/3/1360 (هـ .ش) چنین گفت:

داد دل خـلق، دادرس مـی گیرد  رهـبر، سرره به بوالهوس مـی گیرد

احساس وظیفه چون كند روح الله  هر چیز به هر كه داد پس می گیرد

آنگاه در ادامه می افزاید:‌ "... ما هرگز نمی خواستیم اولین رئیس جمهوری مملكت اسلامی به چنین سرنوشتی دچار شود، چه كنیم كه این هم از الطاف الهی بود تا نقاب از چهره ها برداشته شد... ای كاش پس از فرمان دوران ساز امام حتی یك روز در گفته ها و نوشته هایش، [بنی صدر] رعایت اطاعت ولی امر را می كرد...."

رژیم تصور كرد توانسته است با این اقدام میان او و مردم جدایی بیاندازد اما شهید نصیری لاری كه دیگر مقید نبود جایی ساكن باشد، با خیال راحت به سفرهای تبلیغی و مبارزاتی در سایر شهرها رفت و پرده از چهره كریه دیكتاتوری پهلوی برداشت.

غرّه شدی به لفظ بسیط حمایتی (حمایتت می كنیم)

حقا كه بی بصیرتی و بی كفایتی

مهدی نصیری لاری، مرد مبارز درد كشیده و انقلابی متعهد در قربانگاه سرچشمه تهران با 72 همرزم صدیق، در شامگاه هفتم تیر سال 1360 (هـ.ش) جاودان تاریخ شد.

پیكر شهید نصیری لاری در سیرجان بخاك سپرده شد. از او یك دختر به نام زینب(1357) به یادگار مانده است.

روحش شاد و یادش گرامی

فرآوری  : رها آرامی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع:برگرفته از وب سایت رسمی شهدای هفتم تیر