ورود ماه محرم
مجموعه فایلهای صوتی ورود کاروان اباعبدالله به کربلا را اینجا مشاهده کنید.
محرم ماه حزن واندوه اولیای خداست. امام رضا علیه السلام فرمود: وقتی محرم وارد میشد دیگر کسی لبخند بر لب پدر من نمیدید. به یاد تشنهلبان نهر فرات کنار چشم من رود کارون شد. محرم، ای یادآور خاطرههای سنگین و باور نکردنی، آیا به راستی سیدالشهدا در تو تنها شده؟ آیا در تو اهلبیت سیدالشهدا به اسارت رفتند؟ آیا در تو خیمههایشان را به آتش کشیدند؟ حقیقت دارد که اسب بر بدن عریان او تاختند؟ آیا درست است که در کنار دریای آب، سرو رسول خدا را لبتشنه هدف تیر قرار دادند؟ به قدری بدن امام در زیر سم اسبان لگدکوب شده بود که وقتی خواهرش در روز یازدهم این بدن را در گودی قتلگاه مشاهده کرد با ناباوری فرمود: انت اخی ، انت ابن والدتی ای مصحف ورق ورق، آیا تویی برادرم؟ زنده نگاهدار محرم که هست عالمی از نشئهی این باده مست.
هست محرم حرم اهل دل | باعث اندوه و غم اهل دل |
سال، اگر ماه محرم نداشت | خلقت حق حضرت آدم نداشت |
سر خدا بود که شد برملا | با قلم خون به صف نینوا |
هر که بر این دایره پا مینهد | دست به دامان بلا میدهد |
قصه فقط اشک و غم آه نیست | درد دل و گوش کر چاه نیست |
گریهی ما سیل سپاه افکن است | گریه نگو محکمی جوشن است |
دست عزیز است بلا میخریم | نیزه بریزید، بلا میخریم |
تشنه لبانِ میِ مینای دوست | دشمن دوست را نظر انداختند |
با نظری شعله ور از شوق وصل | معرکه را در شرر انداختند |
کرب وبلا حلقهی ذکر خداست | حق عشاق بس و بس بلاست |
این غافله از مدینه حرکت کرده و شاید مردم به ظاهر، زنان و فرزندان خرد و دختران و اصحابی که هستند را میبینند، اما پیامبر به دنبال این غافله است. امام در مدینه فرمود پیامبر به من فرمود: حسینم اخرج الی العراق به سوی عراق حرکت کن. همهی مردم امنیت دارند، اما پسر پیامبر امنیت ندارد و در امنترین نقطهی عالم یعنی کعبه پسر فاطمه امنیت ندارد. دخترش روز عاشورا به او گفت: بابا اگر می خواهی بروی ما را به مدینه برگردان.
صاحب حرم هستم از حرم شدم بیرون | کعبهام بُوَد اینجا حج من میان خون |
من یوسف زهرایم سرگشته به صحرایم | برمشام جان آید بوی غم و تنهایی |
خیمهی من و یاران گردیده تماشایی | میدهم در این وادی، از دست همه هستم |
خنده میزند اینجا شش ماهه روی دستم | میشود در این صحرا پرپر همه گلهایم |
میزند لب زینب بوسهای به رگهایم | من یوسف زهرایم سرگشته به صحرایم |
کاروان مدینه دیگر بازنگشت و دیگر مدینه هر چه منتظر ماند آنها را ندید. روزی در مدینه فریاد برآمد: اهل الیثرب لا مقام لکم بها. دیگر در خانههایتان نمانید. خبری داشت که همه را از خانه ها بیرون کشید. او درکنار قبر پیامبر و در مسجد نبوی بر بالای منبر رفت و گفت مردم، حسین را کشتند و سرش را بالای نیزه بردند و بدنش را زیر سم اسبان قرار دادند.
تنظیم: گروه حوزه علمیه تبیان