تبیان، دستیار زندگی
شخصیت اصلی اثر(مونا) بعد از خروج از دینش، پذیرفتن دین اسلام و ازدواج با شهریار به علت تقابل های فرهنگی -اعتقادی و رانده شدن از سوی خانواده اش به سرگشتگی روحی و بحران هویت می رسد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تقدیر بی دلیل یک عشق نامتعارف

تقابل دو باور و فرهنگ

نگاهی به «زیر آفتاب خوش خیال عصر» نوشته جیران گاهان

نشر چشمه/ چاپ دوم 1390 / 144صفحه


شخصیت اصلی اثر(مونا) بعد از خروج از دینش، پذیرفتن دین اسلام و ازدواج با شهریار به علت تقابل های فرهنگی -اعتقادی و رانده شدن از سوی خانواده اش به سرگشتگی روحی و بحران هویت می رسد.

«زیر آفتاب خوش خیال عصر» نوشته جیران گاهان

« زیر آفتاب خوش خیال عصر» اولین کار  جیران گاهان که توسط نشر چشمه به بازار کتاب راه یافته ؛ داستان بلندی با ژانر واقع گرای مدرن از نوع روان شناختی ذهنی که با دیدگاه سوم شخص محدود به ذهن روایتگر پیامدهای عشق نامتعارف بین دختر کلیمی و مرد مسلمان است. شخصیت اصلی اثر(مونا) بعد از خروج از دینش، پذیرفتن دین اسلام و ازدواج با شهریار به علت تقابل های فرهنگی -اعتقادی و رانده شدن از سوی خانواده اش به سرگشتگی روحی و بحران هویت می رسد. این سرگشتگی وقتی شدت می یابد که همسرش او را ترک می کند و او در انزوا و تنهایی با حسی نوستالژیک به مرور گذشته ها می پردازد.از همین رو می توان گفت لحظه حال روایت که اختصاص به تنهایی های مونا دارد قسمت اندکی از متن را در بر می گیرد و داستان بیشتر در گذشته سیر می کند.

بازتاب گذشته از ذهنیت شخصیت اصلی اما متاسفانه در جای جای داستان به حاشیه کشیده می شود. مونا در این سرگشتگی به جای آن که با یادآوری گذشته به چگونگی ایجاد تقابلها و علت تعارضات برسد و آن ها را مورد کنکاش قرار دهد، تنها به خانه قدیمی آقا جان،مادر،جواهر جان و ادنا اشاره می کند و در آخر چنان گرفتار افسانه«دختر نارنج و ترنج» می شود که خود را کنیزک می پندارد و تبدیل به نقش های روی پرده و خانه می شود« مونا دیگر وجود ندارد.همین نقش های روی پرده و شیشه ی خانه شده. سیاه و ژولیده.»(ص144)

حال باید پرسید، به راستی بر سر دختری که با وجود اعتراضات خانواده و با آگاهی  از سرانجام زندگی پسر صیپورا و دربه دری هایش تمرد کرده و تن به ازدواج با شهریار مسلمان می دهد، چه آمده که حال تا این حد منفعل  و دچار گسیختگی روانی شده است؟ چه بر سر عشق پاک بین مونا و شهریار می آید که بعد از چندی با وجودی که مونا مسلمان شده نزد همسایه ها خود را یهودی می نامد و باعث اختلاف بین خود و شوهرش می شود.

مگر نه اینکه مونا قبل از ازدواج نیز حتی در کودکی به اقلیت بودن خود در جامعه آشنا بوده و می داند که دیگران امثال او را «جهود عوضی نجس»(ص78)می شناسند. کودکی که نباید با امثال زهرا جان مسلمان با آن موهای طلایی اش ارتباط برقرار کند (ص98) کلیمی که می داند برای رسمی شدن در اداره باید دینش را مخفی نماید؛ پس چرا در مقابل اصرار شهریار که نمی تواند تا ابد منتظرش بماند به خروج از دینش تن می دهد. با این نشانه های متنی می توان گفت«مونا» قبل از ازدواجش فردی فعال و آگاه به عمل ازدواج بوده و بعدا به انفعال و افسردگی کشیده شده است. اما چرا؟ نویسنده چه تمهیداتی برای این تغییر روحی شخصیت در متن گنجانده است.آیا اولین دعوای لفظی بین مونا و شهریار باعث این جدایی شده؟ مگر نه اینکه تا مدت ها بعد شهریار برای از بین بردن این کدورت برای مونا گل می خرد و قربان صدقه اش می رود.

یا چون مونا، شهریار را در مراسم مذهبی اش راه نمی دهد و او را تنها به خانه پدری می فرستد،بانی کدورت شهریار و گفتن این جمله می شود « احمقم دیگه.می دونستم اینجوری می شه.کدوم الاغی می آد...»(ص90) واقعا اگر این دو فرد با آگاهی کامل تن به ازدواج داده اند و می دانستند چه آینده ای پیش رویشان است، پس چرا برای رد شدن از موانع اقدامی نمی کنند و تنها به خرافات و دخالت های  مادر شهریار  گوش می سپارند؟

« زیر آفتاب خوش خیال عصر»داستان بلندی با ژانر واقع گرای مدرن از نوع روان شناختی ذهنی که با دیدگاه سوم شخص محدود به ذهن روایتگر پیامدهای عشق نامتعارف بین دختر کلیمی و مرد مسلمان است.

نویسنده در انتهای متن دلیل دیگری برای این جدایی در نظر می گیرد. مونا به دلیل تربیت خانوادگی اش نمی تواند به همسرش ابراز عشق کند و همه چیز را به پیراهن دود گرفته عروسی اش ربط می دهد. این جا است که خواننده هوشمند وقتی صرف وقت می کند تا از خوانش صفحات ابتدایی با آن روند کندش، با آن ابهامات بی دلیل و سیال گونگی متن فارغ شود تا به دنبال تقابل و تعارضات دو فرهنگ برسد و بفهمد و بداند چرا عشق های نامتعارف به سرانجام نمی رسند؛تنها با حاشیه هایی از گذشته مواجه است که نمی تواند گویای علت و معلول کنشهای شخصیت ها  در ذهنش باشد.«شهریار چرا گذاشت رفت؟ یعنی تقصیر او بود؟»(ص139) علت قرار داد نانوشته بی حوصلگی،بی محبتی و عصبانی بودن های دائمی مادری که اجازه نمی دهد کسی بغلش کند، چیست؟ علت ازدواج ادنا سرخوش با شعار اینکه هرگز ازدواج نخواهد کرد؟ و.... ابهامات بیشمار دیگر که شاید تنها به خاطر انتخاب نظرگاه و متمرکز شدن بر روی ذهنیت فردی است که موجب می شود متن به تک صدایی برسد. اگر نویسنده تنها به جای پرداخت به بازی های ذهنی و پس و پیش روایت کردن گذشته، کمی به علت و معلول ها می پرداخت و جنبه های دیگری از تضادهای دو فرهنگ را می شکافت، خواه ناخواه کار از این که هست بهتر و در خورتر نمی بود؟

واقعا اگر بخواهیم « زیر آفتاب خوش خیال عصر» را به عنوان رمانی در باب زندگی اقلیت ها بدانیم و آن را به دیگران پیشنهاد کنیم، می توانیم بگوییم که اقلیت ها در ایران به این  سختی زندگی می کنند و همیشه از سوی جامعه طرد می شوند. آیا دوستی بین کودکان کلیمی و مسلمان تا این حد زشت و ناپسند است که مادر بخواهد«بلوا به پا کند؟»(ص98) آیا واقعا کلیمی های مقیم تهران که رادیو«پیام» گوش می دهند هیچ آشنایی با کلمات اذان ندارند.« کاش رادیو پیام سلیقه اش بهتر بود.»(ص58)آیا اثر واقعا گویای وضعیت اقلیت ها در شهر تهران و ناحیه تجریش نشین آن هست؟!

جیران گاهان

حال بیایم اثر را از دیدگاه بینامتنی آن مورد بررسی قرار دهیم. موضوع اصلی  داستان بیان  شکست عشق های نامتعارف بین دو قشر متفاوت است. عشق دو فرد از دو جایگاه متفاوت اجتماعی، مانند آنچه که در کتاب« بامداد خمار»قبلا خوانده ایم.در داستان بلند گاهان یکی از شخصیتهای برجسته اثر « جواهرجان» دچار عشق نا متعارفی است؛ او« عاشق پسر با سوادی که پدرش جواهر جان را می خواست»(ص131)می شود؛عشقی که او را به ساز زدن تار یحیی در پیری می کشاند. این شخصیت پیر فرزانه که مدام مونا را راهنمایی می کند دقیقا جایگاه عمه خانم رمان بامداد خمار را دارد که بعد از عشق نامتجانسش در تنهایی هایش به تار منصور  دلخوش می کند.

از سوی دیگر متن در دل خود افسانه ی « دختر نارنج و ترنج» را گنجانده است. زیر متنی که پا به پای متن اصلی به پیش می رود و با زندگی مونا این همانی می شود و در انتهای متن به علت تکرار بی دلیل آنچنان جای متن اصلی را می گیرد که شخصیت در توهم هایش خود را کنیزک می پندارد. می دانیم که وقتی از زیر متن استفاده می کنیم که بخواهیم با این همانی کردن و مصداق یابی با متن اصلی در جهت رمز گشایی بار معنایی اثر به خواننده کمک کرده باشیم. حال باید پرسید چه ربطی بین افسانه مذکور با زندگی گذشته مونا می توان پیدا کرد.آیا در زندگی مونا مانند افسانه نام برده مثلث عشقی (شاهزاده، دختر زیبارو، کنیزک) وجود دارد؟ آیا شهریار همانند شاهزاده باعث مرگ خواهران مونا برای رسیدن به عشقش شده است؟ کدام جنس مونث عینی در داستان وجود دارد که بتواند مثلث عشقی بین شهریار - مونا را به گوشه سوم مثلث راهنمایی کند تا کنیزک با جایگزین کردن خود به جای دختر زیبا رو بتواند شهریار را فریب دهد؟می بینیم که این همانی ها گویا بی نتیجه به نظر می رسد و گنجاندن افسانه تنها از بعد مطالعات فرهنگی می تواند در متن کارکرد پذیر جلوه کند.از این جهت می توان گفت گاهان با استفاده از دود گرفتن لباس عروسی، افسانه دختر نارنج و ترنج و بیان باور های کلیمی ها به نوعی باعث شناخت فرهنگ این قوم می شود.که این البته از این دید گاه  نقد مطالعات فرهنگی ارزشمند است.

حال باید گفت با وجود ابهامات متنی و عدم توالی خط زمانی در امر روایت، داستان گاهان به علت برخورداری از نثر روان و پالوده،توصیفات گاه بکر ولی ملموس که گاه به جان پنداری نیز می رسد« رودخانه زیر پاهاشان یورتمه می رفت» از خوشخوانی خوبی برخوردار است. توصیفات بیش از حد گرچه روند خوانش را کند می کند و در داستان های غیر ذهنی عیب محسوب می شود، ولی در  داستان ذهنی چون با حس نوستالژیک شخصیت همسو است،نقص به حساب نمی آید.

همچنین نویسنده در کنار استفاده از سوم شخص محدود به ذهن به کانونی شدگی اثر توجه داشته است. ژرار ژنت معتقد است بین « صدا؛ آنچه که دیگری روایت می کند» و « کانونی شدگی ؛ صدای شخصیت در متن» باید تفاوت قائل بود. در این متن گاهان در گوشه گوشه هایی از متن از این تکنیک استفاده کرده است.در صفحه 122 وقتی سوم شخص از حالت مونا روایت می کند،خواننده صدای راوی را می شنود«یک آن دلش می خواهد برود توی کمد.» و بلافاصله کانونی شدگی رخ می دهد« خر نشو. می خواهی بروی توی کمد چه کار؟» و بعدتر دوباره صدا «می خواهد برود.پاهایش داخل کمدمی روند.»(ص122)

اگر گاهان از این تکنیک بیشتر در  انتهای متنش سود می برد کار از این که هست بهتر می شد .چرا که با استفاده از این تکنیک خواننده مستقیما با ذهنیت شخصیت اصلی رو به رو و درگیر می شود. در حالت کنونی باور اینکه زنی خانه و کریستال هایش را تمیز کند و تنها بعد از چند روز تنهایی و مرخصی دچار اوهام شود، کمی باور ناپذیر به نظر می آید.اگر نویسنده از کانونی شدگی  در انتهای متن بیشتر سود می برد و ذهن خواننده را بیشتر با صدای درون آشفته شخصیت روبه رو می کرد؛ درآن صورت گسیختگی روانی مونا قابل قبول تر به نظر می رسید.

با تمام این اوصاف « زیر آفتاب خوش خیال عصر»اولین اثرجیران گاهان بیانگر وجود نویسنده خوش آتیه ای است که با مدد و پشتکارش به حتم می تواند نام خود را در زمره نویسندگان متفکر و جریان ساز ثبت نماید.

درباره نویسنده:

جیران گاهان متولد 1364، فارغ التحصیل کارشناسی علوم کامپیوتر، دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی در هند، داستان نویسی را با شرکت در کلاس های محمد حسن شهسواری آغاز کرده و «زیر آفتاب خوش خیال عصر» اولین رمان اوست.

بخش ادبیات تبیان


منابع: گلستانه- شماره 114/ فرحناز علیزاده، مد و مه،