تبیان، دستیار زندگی
علمدار و سقای کربلا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علمدار و سقای کربلا

حضرت ابوالفضل
فایلهای صوتی مرتبط با این بخش را اینجا ببینید

حضرت ابوالفضل علیه‌السلام

«  السَّلَامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّم[1] .

أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ  صلی الله علیه و آله وسلم [2]».

یکی از ناراحتی‌های بزرگ برای امام حسین تشنگی و عطش امام حسین است که دل اولیای خدا را سوزانده است. امام سجاد علیه السلام زمانی که آب می‏دید گریه می‏کرد. روزی امام سجاد از بازار عبور می‏کرد و دید گوسفندی را ذبح می‏کنند. فرمود: آیا به او آب داده‌اید و آیا دستور اسلام را می‏دانید؟ گفتند: آری، یا‌بن‌رسول الله ما مسلمانیم.

 امام فرمود: اما پدر مرا بین دو نهر آب با لب تشنه سر بریدند.

بودند دیو و دد همه سیراب و می‏مکید        خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

 رنگ از رخ فرزندان پریده و لبانشان خشکیده بود و دامن مادرانشان را گرفته بودند. در آخرین لحظه‏ای که امام می‏خواست با اهل بیتش وداع کند وقتی دختر سه ساله‌اش را بوسید دختر گفت: پدر واعطشا، امام حسین فرمود: دخترم می‏روم برایت آب بیاورم و به طرف فرات حرکت کرد.

به فرات که رسید کسی از پشت صدا زد حسین، تو رفته‌ای آب بنوشی و به خیمه‏هات حمله کردند. ماموریت قمربنی هاشم از طرف امام حسین آوردن آب است. عباس آب را از شریعه برداشت و به طرف خیمه‏ها حرکت نمود. فرزندان منتظرند و به یکدیگر بشارت می‏دهند که اکنون عمو آب می‌آورد.

دیدند عباس به طرف خیمه‏ها می‏آید، صدای او نزدیکتر شده و رجز می‏خواند. ناگهان متوجه شدند که لحن عباس عوض شد: « و الله إن قطعتموا یمینی إنی أحامی أبدا عن دینی[3]» باز دیدند لحن حضرت تغییر کرد، متوجه شدند کار بر قمر بنی‏هاشم سخت تر شده و طولی نکشید که دیدند صدای عمو آمد: «اخا ادرک اخاک» امام حسین بر اسب سوار شد و به علقمه رفت و فرمود: « الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی[4]» امام به خیمه‏ها بازگشت و همه متوجه شدند چه اتفاقی افتاده است. زینب کبری فرمود: «وا ضیعتان» امان از اسیری.

دختر امام حسین جلو آمد و گفت: «این عمی العباس».

شهدا وقتی به میدان می‏رفتند معلوم بود برای شهادت می‏روند، وداع می‏کردند و خداحافظی می‏نمودند. زمانی که علی اکبر می‏خواست به میدان برود اجازه گرفت. حضرت به او اجازه داد و فرمود: عزیزم به خیمه برو و با اهل حرم خداحافظی کن؛ ولی قمر بنی‏هاشم امیدوار بودند که بازگردندو اهل حرم منتظر او بودند، اما دیگر عباس را ندیدند.

کسی حرف از عطش بر لب نیارد            که بابایم دگر سقا ندارد

همه را جانب صحرا گذارید                    که تیر از دیده سقا برآرید


پی نوشتها :

[1] . بحار الانوار، علامه مجلسی،98/217، باب18، زیاراته صلوات الله علیه المطلقه و هی عده زیارات منها مسنده و منها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ...ص148

[2]. بحار الانوار، علامه مجلسی، 98/218، باب18، زیاراته صلوات الله علیه المطلقه و هی عده زیارات منها مسنده و منها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ...ص148

[3]. بحار الانوار، علامه مجلسی، 45/40، بقیه الباب37، سائر ما جری علیه بعد بیعة الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه ...ص1

[4]. بحار الانوار، علامه مجلسی، 45/42، بقیه الباب37، سائر ما جری علیه بعد بیعة الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه ...ص1

منبع : سایت واعظون

تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان