تبیان، دستیار زندگی
عاقبت عشق
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عاقبت عشق(1)

عاقبت عشق

گر بر سرِ دارم، خبر از یار بیارید

بر كشته‌‌ی من، جانِ دگر بار بیارید

آرید اگر مژده از آن نرگس بیمار

بهر دل بیمار، پرستار بیارید

با آن ‌كه گل باغ وفا، بوی نكردید

بر من خبر از آن گل بی‌خار بیارید

زآن فوج سپاهی كه مرا بود به همراه

یك یار، به غیر از در و دیوار بیارید

بیهوده مرا سنگ زنید از در و از بام

من عاشق جان‌باخته‌ام، دار بیارید

خواهید اگر عاقبت عشق ببینید

فردا چو شود، روی به بازار بیارید

علی انسانی

كوچه به كوچه[2]  

روی تو را به چشم دل، از سرِ دار دیده‌ام

جانب مكّه پر زند، جان به لب رسیده‌ام

حُرمت جان شكسته‌ام، در دل خون نشسته‌ام

تا كه به دست بسته‌ام، بار غمت كشیده‌ام

دیده به شعله دوختم، لحظه‌به‌لحظه سوختم

هستی خود فروختم، عشق تو را خریده‌ام

تن به قضا سپرده‌ام، منّت تیغ بُرده‌ام

بلكه تو خنده‌ای كنی، پای سر بریده‌ام

تا بزنم ز زخم تن، بوسه به خاك مقدمت

كوچه‌به‌كوچه می‌رود، جسم به خون تپیده‌ام

از سر بام بر زمین، چون تن خود نیفكنم؟

من كه ز خاك كوچه‌ها، بوی تو را شنیده‌ام

هست امیدم از درت، بعد تو نزد خواهرت

شود كنیز دخترت، دختر داغ‌دیده‌ام

از تو جدا نزیستم، پیش رویت گریستم

من سرِ دار نیستم، نزد تو رمیده‌ام

میثم، غلام‌رضا سازگار

نایب خاص(3) 

نایب خاص امام بی‌عدیل

مسلم، ن پور برومند عقیل

مسلم، ن بر شاه دین، نایب‌مناب

چون علی بهر رسول مستطاب

از رخش، انوار ایمان، منجلی

كز عقیلش عقل و غیرت از علی

آن سفیر بی‌نظیر شاه عشق

اوّلین‌قربانی درگاه عشق

ز امر سلطان حجازی زی عراق

تاخت هم‌چون همّت خود، فرد و طاق

او نبُد تنها كه من گفتم خطا

بود با وی عشق و ایمان و وفا

بود با او اندر این ره زادِ راه

زاد راهش بُد توكّل بر اله

زین توكّل بُد كه بر بام بلند

از سر زین، دشمنان را درفكند

در تزلزل، جسم و جان خاكیان

در تحیّر، دیده‌ی افلاكیان

چون درید از دشمنان دین، صفوف

خوانْد او را خصم، «سیفٌ مِن سیوف»

هم‌چو شیری روبهان را بست راه

تا ز حیلت در رهش كندند چاه

هم رسن بر دست ن سرور زدند

هم بسی سنگش ز بام و در زدند

تا مگر ناگفته مانَد مطلبش

ظالمی شمشیر كین زد بر لبش

آه! ازآ ن ساعت كه بر بام بلند

بود زیر تیغ كین ن ارجمند

رو به سوی مكّه از بالای بام

بر امام خویشتن گفتا سلام

كای حسین! ای نور چشم مصطفی!

حال من بنْگر، سوی كوفه میا

بود با محبوب خود در گفت‌وگو

كه جدا كردند سر از جسم او

بر زمین، ن نخل بستان مراد

از سر «دارالاماره» اوفتاد

خوشدل تهرانی"  

اوّلین قربانی[4]  

ای سلام‌‌الله بر جان و تنت!
اشك و خونم، هر دو وقف دامنت

سر به زیر تیغ و چشمم سوی تو

نقد جانم رو‌نمای روی تو

خوش بُوَد با اشك دامن‌دامنم

عكس لبخند تو در زخم تنم

كیستم من؟ اوّلین قربانی‌ات

جان دو قربانی‌ام، ارزانی‌ات

دور كعبه یاد ما كن، یا حسین!

مسلمت را هم دعا كن، یا حسین!

اوّلین سرباز میدانت منم

ذبحِ پیش از عید قربانت منم

حجّ من در كوی تو، قربان شدن

حجّ تو در موج خون، عریان شدن

حجّ من، داغ دو طفل بی‌ سر است

حجّ تو، داغ علیّ ‌اكبر است

با وجود ن كه مدیون تو‌اَند

كوفیان لب‌تشنه‌ی خون تواَند

ای عزیز جان پیغمبر! میا

گر می‌یی با علی‌اكبر میا

تو چو خورشیدیّ و اصغر، ماه توست

چشم تیراندازها در راه توست

مست صهبای وصالم كن، حسین!

یوسف زهرا! حلالم كن، حسین!

میثم، غلام‌رضا سازگار"

پی نوشت:

(1)دل سنگ آب شد، ص 299.

[2] نخل میثم، ج 2، ص 303.

3]. دهه‌ی عاشورا، ص 5 ـ 124 (23/ 18).

[4]. از صیام تا قیام، ج 2، ص 6 ـ 223 (28/ 12).

انتخاب شعر :جواد هاشمی

بخش ادبیات تبیان