پیام شرق
بیشک محمد اقبال لاهوری، شناخته شدهترین شاعر پارسیگوی شبه قارهی هند در ایران است.
آنچه بیش از همه باعث تاثیرگذاری اقبال در جامعهی خودش محسوب میشود نقش او در بیداری اسلامی شبه قارهی هند و از آن جمله استقلال پاکستان است.
پیام شرق اثری است که در جواب دیوان شرقی گوته، تصنیف شده است. پیام شرق اقبال شامل چهار بخش است:1ـ لالهی طور 2ـ افکار 3ـ می باقی 4ـ نقش فرنگ می باشد.
لالهی طور
این قسمت از دو بیتیهایی به وزن معروف ترکیب شده که در بعضی از آنها بیت اول مصرع نیست. رشتهی مطلب در این دو بیتیها متصل است. اگرچه هریک از آنها نیز به تنهایی، معنی تمامی دارد. لالهی طور مجموعهی اندیشههای اقبال دربارهی جهان و هستی و فلسفهی وجودست. ابیاتی لطیف و شیوا با معانی عمیق:
من از بود و نبود خود خموشم | |
ولیکن این نوای سادهی کیست | |
اگر گویم که هستم خود پرستم | |
کسی در سینه میگوید که هستم |
****
دو صد دانا در این محفل سخن گفت | |
ولی با من بگو، آن دیدهور کیست | |
سخن، نازکتر از برگ سمن گفت | |
که خاری دید و احوال چمن گفت |
افکار
افکار مجموعه قطعاتی است که در آنها نوآوریهایی دیده میشود. اقبال در تصنیف افکار از قید تقلید و پیروی از رسم شاعران گذشته، رها شده و به شیوهای شبیه آن چه در ادبیات اروپای هم عصرش مطالعه کرده در پی ایجاد قالبهای تازه و ایجاد ترکیب نو در شعر است. هرچند اقبال به بیقیدی، معتقد نیست و در مخالفت با شیوهی قدما، لجاج و اصرار نمیورزد پیداست که نخست معانی خود را یافته و سپس آنها را در مناسبترین قالب ریخته است. به این سبب صورت اشعارش گاهی قطعه یا غزل یا مثنوی و گاهی ترکیبی از این انواع یا از مصرعهای کوتاه و بلند یکی از اوزان به صورت مستزاد است و در همه حال صورت و معنی با هم تناسب دارند.
ویژگی منحصر به فرد این قسمت از پیام شرقی که آن را از آثار دیگران متمایز میکند اندیشهای است که امروز هم به عنوان الگوی یک آفرینش ادبی میتواند در نظر گرفته شود.
اندیشههای اصلی که در سراسر دیوان اقبال دیده میشود شوق به زندگی و لذت حیات است. هستی در نظر او، جز حرکت نیست و حرکت موجب بقا و مایهی لذت است.
شبی زار نالید ابر بهار | |
درخشید برق سبک سیر و گفت | |
ندانم به گلشن که برد این خبر | |
که این زنگی گریهی پی هم است | |
خطا کردهای، خندهی یکدم است | |
سخنها میان گل و شبنم است |
****
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم | |
موج زخود رفتهای، تیز خرامید و گفت | |
هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم | |
هستم اگر میروم، گر نروم نیستم |
می باقی
ابداع معانی تنها به بیان اندیشههای شخصی و درونی شاعر برنمیگردد. یعنی غلیان یک احساس شخصی نیست بلکه شاعر در پی تأثیری اجتماعی است. میخواهد ملت خود را به جنبش و تکاپو وادارد تا از این راه به مسلمانان هند خدمتی کرده باشد.
اما گاهی از حصول نتیجه ناامید میشود.
به خاک هند، نوای حیات بیاثر است | |
که مرده، زنده نگردد زنغمهی داود |
می باقی مجموعه غزلیات اقبال است. غزل اقبال پیش از آن که متأثر از سبک مطابق اقلیم او (سبک هندی) باشد تأثیر گرفته از شعر غزلسرایانی چون مولوی و حافظ است. پرهیز از مضامین پیچیده در عین رعایت هماهنگی معنی و لطافت شعر
تو نه، اندر حرم گنجی، نه در بت خانه می آیی | |
قدم بیباکتر نه در حریم جان مشتاقان | |
بیا اقبال جامی از خمستان خودی درکش | |
ولیکن سوی مشتاقان، چه مشتاقانه میآیی | |
تو صاحب خانهای! آخر چرا دزدانه میآیی | |
تو از میخانهی مغرب، زخود بیگانه میآیی |
نقش فرنگ
نقش فرنگ نام قطعاتی است که اقبال در آنها تأثیرات سیاحت اروپا و مطالعهی آثار بزرگان اروپایی را در روح خویش بیان میکند. بسیاری از این قطعات به بیان خلاصه عقاید فیلسوفان و متفکران اروپا مانند شوپنهاور، نیچه، برگسون، اگوست کنت و هگل میپردازد. گاه عقاید آنان را با هم مقایسه میکند و گاه با عقاید اندیشههای بزرگان پارسی قیاس مینماید؛ اما قضاوت اقبال دربارهی اروپا همان قضاوت عادی مشرقیان است که ترقیات آن سرزمین را مادی و عاری از لطف و ذوق معنوی میبیند.
در هوایش گرمی یک آه بیتابانه نیست | |
رند این میخانه را یک لغزش مستانه نیست |
جمع شدن حس استعمارستیزی که مستلزم تاختن به پایههای زندگی غربی و به تبع آن غربزدگی است و هم چنین امیدبخشی، جمع اضدادی است که اقبال آنها را به خوبی کنار هم قرار داده است.
مجتبی شاعری بخش ادبیات تبیان