تبیان، دستیار زندگی
برای کسانی که علاقه به نوشتن دارند شروع یک داستان بعضا سخت است یکی از تمرین های انشاء یک داستان همین است از مربی کارگاه نویسندگی تان بخواهید در حد چند سطر داستانی را آغاز کند و شما با الهام گرفتن ادامه ی آن را بسازید .
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تمرین داستان کوتاه نویسی


برای کسانی که علاقه به نوشتن دارند شروع یک داستان بعضا سخت است یکی از تمرین های انشاء یک داستان همین است از مربی کارگاه نویسندگی تان بخواهید در حد چند سطر داستانی را آغاز کند و شما با الهام گرفتن ادامه ی آن را بسازید .


تمرین داستان کوتاه نویسی

مهمانی شامی ترتیب دادم برادرم که سال ها از وطن دور بود به کشور بازگشته بود . تمایل چندانی برای دیدن فامیل نداشت تقریبا نوجوانی بودم که او برای گرفتن تخصص سرطان خون به اروپا و بعد از آن به آمریکا شمالی رفت و حالا برگشته بود بدون همسرش و البته فرزندش .

اما من به بهانه ای دلم می خواست فامیل را ببینم . قضیه ی مهمانی را که با او مطرح کردم روی خوش نشان نداد اما مخالفت هم نکرد شاید تصمیم در این باره را در حیطه ی اختیارات من می دانست ...

این آغاز یک داستان کوتاه است شاید هم آغاز یک داستان بلند

برای کسانی که علاقه به نوشتن دارند شروع یک داستان بعضا سخت است یکی از تمرین های انشاء یک داستان همین است از مربی کارگاه نویسندگی تان بخواهید در حد چند سطر داستانی را آغاز کند و شما با الهام گرفتن ادامه ی آن را بسازید . حتی اگر در کارگاه نویسندگی عضو نیستید یا مربی ندارید می توانید چند داستان را از نویسندگان مورد علاقه یتان در نظر بگیرید به شرطی که پیش تر آن داستان را نخوانده باشید چند سطر ابتدایی آن را بخوانید و بعد از قرار گرفتن در فضای آن و الهام بخشی ابتدایی داستان  قصه  را ادامه دهید . بعد از تمام شدن داستانتان دست کم یک روز به خودتان فرصت دهید و این بار داستان اصلی که از آن ابتدای آن  - ایده گرفته اید را بخوانید.و بعد داستان خودتان را بخوانید . هدف این نیست که چقدر ادامه ی داستان شما و داستان اول شبیه هم است یا قرار نیست که شما داستان را پیش بینی کنید  مقایسه ی شما از بابت رعایت عناصر داستانی است . راه دیگری که برای تقویت انشاء نویسندگی شما وجود دارد این است که از دوستانتان بخواهید که هر دو قصه را بخوانند و نظرشان را در مورد هر دو قصه به شما بگویند . با این روش درزمان کوتاه تری به اشکالات حتی نقاط درخشان نویسندگی خود می رسید در ابتدای این متن نمونه ای برای تمرین شما آمده است در ادامه هم سه نمونه ی دیگر را بخوانید و در صورت الهام بخشی ادامه یشان را بنویسید . فایده ی مهمی که از این تمرین عایدمان می شود مفهوم الهام بخشی هنری است . این بسیار مهم است که چه سوژه ای را انتخاب می کنید قاعدتا الهام بخش ترین قسمت یک آفرینش هنری سوژه ای است که انتخاب می شود اما چگونگی پیدایش و آغاز هم بی تاثیر نیست،  چند سطر اولی که انشا می کنید روانی مطالب  هیجان  آرامش یا تعلیقی که لازمه ی سوژه بوده است در همان چند سطر اول خود را نشان می دهد شما را ترغیب به ادامه ی نوشتن می کند یا باعث می شود که از نظر نوشتن صرف نظر کنید و قید سوژه را هم بزنید .

حتی اگر در کارگاه نویسندگی عضو نیستید یا مربی ندارید می توانید چند داستان را از نویسندگان مورد علاقه یتان در نظر بگیرید به شرطی که پیش تر آن داستان را نخوانده باشید چند سطر ابتدایی آن را بخوانید و بعد از قرار گرفتن در فضای آن و الهام بخشی ابتدایی داستان قصه را ادامه دهید .

وقتی خبر آوردند که شوهرم به جرم قتل بازدداشت شده  خیلی جا نخوردم با روحیه ی خشن و گستاخ او که با همه غیر از من سر جنگ داشت خیلی جای تعجب نبود با هرکس درگیر می شد در تنهایی هایمان مدام فحش و ناسزا می داد و بی حضور سردیگر نزاع که شاید سرجنگ هم نداشت تهدید می کرد .تهدید به قتل کو چک ترین مجازاتش بود اکثر اوقات قصد داشت طرف دعوایش را    بی آبروی کند  حتی به خانواده و اطرافیانش هم رحم نمی کرد که البته همه ی این ها همیشه در حد حرف بود . هرچند که دعواهای خیابانی اش را هم به خاطر می آورم . جنون غریبی که اگر در داستان یا فیلمی نمایش داده شود تصنعی جلوه می کندولی من همه یشان را به چشم می دیدم . هر بار که مسافرتی می رفتیم لحظه شماری می کردم برای اولین نزاعش و وقتی فرا می رسید به روش های تکراری زد و خوردهایش یا شیوه ی جدیدی که این بار انتخاب می کند فکر می کردم و هرگز ناراحت نبودم ...

تمرین داستان کوتاه نویسی

باران شدیدی می بارید اما از این باران  لذت می برد چتر همراه نداشت ولی با این حال از این که تمام لباس هایش لیچ بود ناراحت نبود وضع به همین منوال خواهد ماند در ارتفاعای بارندگی ها به صورت برف و کولاک بود و جاد ه های شمال منتهی به پایتخت بسته شده بود و این یعنی پدرش تا  5  روز آینده نمی توانست خود را به او برساند .باران خوشحالش می کرد . وقتی خیسی مانتو و روسریش  موها و بدنش را خیس می کرد یک  پیغام را حس می کرد پدرش تا   روز آینده نمی آید...

امروز چهار شنبه است و برنامه ی درسی چهارشنبه های کلاس ما جبر و احتمال شیمی زبان انگلیسی و فیزیک است . حالا سر کلاس جبر و احتمال نشسته ام و معلم بیکارم برا ی این که احتمالات را بهتر یاد بدهد سکه ای دستش گرفته و به سبک مراسم آغاز بازی فوتبال که داور سکه ای را بالا می اندازد برای بچه ها شیر یا خط می آورد و هر بار ارجاع می دهد به خزعبلاتی که پای تخته نوشته است من حرفش را قبول ندارم 50   درصد احتمال امدن هر روی سکه را. من خودم می توانم هزار بار سکه را بالا بیندازم و هرهزاربار شیر نیاید . کلک نمی زنم اصلا سکه را نگاه نمی کنم که از کدام طرف روی ناخن شستم می کارم .نه. تمرکز می کنم  هر طور که تمرکز کنم همان طرف می آید و چون دوست ندارم خط باشد و همین طور هم تمرکز می کنم .حال کیسه ای دستش گرفته وداخلش نه   تا  گوی انداخته چهار  تا قرمز  دو   تا آبی و سه   تا سفید هر بار دست می کند یکی را بیرون می کشد . حیف کوفت برای این بچه ها عوض این که بفهمند قصه معلم بدبخت چیست بازی پیش بینی گذاشته اند با هم شرط می بندند و با هر بار بیرون کشیدن بعضی فریاد پیروزی سر می دهند وبعضی هم پوفی می کنند و کز کرده می افتند گوشه ی نیمکت از این کار هم خوشم نمی آید دست که داخل کیسه می برد یاد مارگیرهای هندی می افتم . قدرت تمرکزم را خرج مارگیری نمی کنم جایی هزینه می کنم که فایده داشته باشد با تمام توانی که در تمرکز دارم . نمی توانم تمرکز کنم تا از اضطراب زنگ سوم خلاص شوم . از زبان انگلیسی متنفرم . چیزی بلد نیستم و امتحان شفاهی مکالمه با معلم متکبری که فکر می کند با آن لهجه ی تمسخره اش از سرزمین دیگری آمده وقتی حرف می زند احساس می کنم یک سیب زمینی داغ داخل دهانش انداخته ...

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان