تبیان، دستیار زندگی
جریان روشنفكری ، در تولد خود در ایران تولدی بیمارگونه و وابسته داشت . یكی از بزرگترین و فلج كننده ترین بیماری روشنفكران در عصر قاجاریه ، وابستگی شدید آنان به غرب می باشد . یكی از این افراد ، میرزا ملكم خان ناظم الدوله می باشد
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پدر روشنفكران ایران کیست؟


جریان روشنفكری ، در تولد خود در ایران تولدی بیمارگونه و وابسته داشت . یكی از بزرگترین و فلج كننده ترین بیماری روشنفكران در عصر قاجاریه ، وابستگی شدید آنان به غرب می باشد . یكی از این افراد ، میرزا ملكم خان ناظم الدوله می باشد .

ملکم خان

معرفی : میرزا ملكم خان ناظم الدوله در سال 1249 ه.ق در اصفهان متولد شد . پدر وی " میرزا یعقوب " از ارامنه جلفای اصفهان بود كه دینش را تغییرداده و به كسوت مسلمانی در آمده بود و مورخان این تغییر را پوششی برای نفوذ در دربار و انجام جاسوسی می دانند . میرزا یعقوب كه زبان فرانسه را خوب می دانست با سفارتخانه های فرانسه و روسیه ارتباط پیدا كرد و چون با " میرزا آقاخان نوری " صدراعظم وقت و رقیب میرزا تقی خان امیركبیر دوست بود توانست ملكم را به پاریس بفرستد . ملكم در پاریس در علوم طبیعی و در مسائل سیاسی مطالعاتی انجام داد .

پس از قتل امیركبیر به عنوان یكی از مهره های سیاست استعماری انگلیس به ایران بازگشت او به عنوان مترجم به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و با انجام چند ماموریت خارج از كشور مورد توجه قرارگرفت . دریكی از این سفرها در سن 24 سالگی به عضویت لژ فراماسونری در آمد و پس از بازگشت به ایران با كمك پدرش و فریب ناصرالدین شاه ، اقدام به تأسیس فراموشخانه نمود. پس از چندی شاه كه به تشكیلات فراموشخانه بدبین شده بود دستورتعطیلی آن و تبعید ملكم را صادر كرد.

ملكم به تركیه رفت و در آنجا به" اصلاح خط "به عنوان راه پیشرفت و ترقی معتقد شد و با میرزا فتحعلی آخوند زاده در این زمینه مراوده پیدا كرد. پس از چندی میانه او و ناصرالدین شاه و با وسا طت میرزا حسین خان مشیرالدوله كه صدر اعظم شده بود بهبود یافت و به سفارت لندن می رسد و از این زمان ، نقش وی در واگذاری امتیازات حساس به خارجیها و مخصوصاً انگلیسی ها شروع می شود. ازجمله آنها می توان از امتیاز رویتر و كشتی رانی در كارون و لاتاری نام برد.

ناصرالدین شاه تحت فشارعلما مجبور به لغو امتیاز لاتاری می گردد و لذا از ملكم می خواهد 40 هزار لیره دریافتی را مسترد دارد و چون ملكم از این كارخود داری می نماید او را از سفارت عزل وتمام القاب او را می گیرد . ملكم اقدام به نشر روزنامه قانون می نماید كه در آن نشر تعالیم تشكیلات فراماسونری " جامع آدمیت " و تمجید از شاه بطور مشخص  انجام می شود.

پس از قتل ناصرالدین شاه و در زمان سلطنت مظفرالدین شاه مجدداً  ملكم به خدمت دستگاه شاهی در آمده و به سفارت رم منصوب می گردد و روزنامه قانون را تعطیل می كند . ملكم در سوئیس درگذشت و بنا به وصیت وی جسدش سوزانیده شد .

ارگان فراماسونری ایران : ابوالقاسم لاهوتی در آخرین كتاب خود كه به زبان تاجیكی نوشته ، در ابتدای فصلی كه بدان نام (تصادف نجات بخش ) داده ، درباره شناساییش با جمعیت فراماسونری آدمیت ، چنین می نویسد : یك روز پدرم به مجلس دوستانش رفته بود ، از منزل كه موعود بود پسر صاحبخانه را به خانه ما فرستاد و به وسیله او به من پیغام داد كه آخرین شعر او را پیدا كرده برایش بفرستم . من زود آن شعر را پیدا كرده فرستادم .

ملكم در ترویج افكارش در فراموشخانه ، وبعد جامع آدمیت ، از آیین انساندوستی " اگوست كنت " فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی الهام گرفته است

اما دراین ضمن ناگهان ، به روزنامه قانون ملكم برخورد كردم . بطوری كه بعدها شنیدم این روزنامه در لندن چاپ می شد و پنهانی برای اعضای جمعیت آدمیت به همه نقاط ایران ، منجمله كرمانشاه ، می فرستادند . مندرجات اولین شماره قانون را مرا مفتون و به خود مشغول كرد. وقتی به خود آمدم كه پدرم را بر بالای سر دیدم . او تبسم كنان  مرا می نگریست . معلوم شد كه من ساعتها غرق خواندن قانون بودم ، تا جایی كه آمدن پدرم را حس نكرده بودم . از اینكه بدون اجازه روزنامه را برداشته و خوانده بودم ، عرق ریزان به پدرم التماس كردم كه گناه مرا ببخشید . پدرم گفت: پسر جان ! من گناه دارم كه تاكنون ترا از وجود این روزنامه آگاه نكرده ام .

آنگاه پدرم به تفصیل در باره قانون با من سخن گفت . او از مسلك ماسونیك و مندرجات مجله، توضیحات كافی به من داد و اضافه كرد كه قانون خیلی سری و خطرناك است . درهر خانه ای كه آن را بیابند آن خانه و ساكنان آن را نابود می كنند . پر و بالم از شنیدن جملات پدر گشاده شد و خستگی و نومیدی از من دوری گرفتند به خود گفتم : این همان آتشی است كه در طلبش بودم ، باید هرچه زودتر به این جمعیت داخل شوم . همه شماره های قانون ملكم مرتباً و بطور مخفی برای پدرم می رسید . هر شماره ای كه می رسید ، در نیمه دویم شب می خواندیم ، وبعد از چند روز مخفیانه آن را می بردند . من هنوز نمی دانم آورنده و پس گیرنده آنها كه بود ، شاید پدرم از جای مخصوصی آنها را می گرفت .  نه تنها خود لاهوتی در باره عضویتش در جمعیت آدمیت ، در شرح حالش نوشته ، بلكه بوتلس دانشمند و ایرانشناس شوروی و میكائیل زند ایرانشناس معاصر و عضو آكادمی علوم تاجیكستان و استاد شعبه ادبیات انستیتوی ملل آسیایی آكادمی اتحاد شوروی نیز در این باره اطلاعات ذیقیمتی نوشته اند .

ملكم خان درباره ایجاد  فراموشخانه ، به " بلنت " مستشرق انگلیسی چنین گفته است :

« ... هنوز بیش از بیست سال ازعمر من نگذشته بود كه صاحب قدرت و نفوذ مخصوص در ایران شدم . چون بدی آیین مملكت داری و عقب افتادگی وسائل زندگانی مادی مردم ایران را دیدم ،‌ به اندیشه اصلاح اوضاع افتادم و به اروپا رفتم و در آنجا با مبادی و اصول دین و اجتماع و سیاست ... كه با عقاید عیسوی آمیخته بود از راه تحصیل آشنا شدم و كیفیت تربیت و تنظیم انجمن های مخفی و سری و تشكیل محافل فراماسونری را آموختم ، سپس در میان فلسفه سیاسی اروپا و حكمت این آسیا سازش دادم و دریافتم كه سعی و تلاش برای انتظام امور ایران ، به شیوه ممالك اروپایی كاری بیهوده خواهد بود ، و از این جهت نقشه عمل خویش را در لفافه دین – كه با روحیات مردم ایران سازگارتر بود – پوشیدم و چون به كشور خود بازگشتم ، بزرگان پایتخت و دوستان خودم را كه احساس احتیاج به اصلاح ملل اسلامی می كردند ، پیش خواندم ، به ذیل شهامت و شرافت معنوی ایشان دست توسل زدم .»

میرزا ملکم خان

ملكم در ترویج افكارش در فراموشخانه ، وبعد جامع آدمیت ، از آیین انساندوستی " اگوست كنت " فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی الهام گرفته است و به هنگام تشبیه هیكل انسانی به هیات اجتماع مدنی ، فلسفه تحقیقی او را مد نظر داشته است . آنچه از اصول آزادی و اصالت فرد و حیثیت انسانی در نوشته و افكار و رسالات ملكم مشاهده می شود اقتباس از عقاید " جان استوارت میل " متفكر انگلیسی است .

دست تقدیر !! : خان ملك ساسانی به نقل از گزارش هفته اول جمادی الاول 1281 سفیر ایران در اسلامبول می نویسد: «... یك روز به میرزا حسین خان خبر می دهند كه ملكم خان برای ازدواج با هانریت ، دختر اراكل بیك ارمنی ، معروف به توپچی باشی به طرف خانه ارامنه رفتند ، از مسلمانی به قانون دین مسیح ابا و استغفار كرده و به آیین عیسوی در آمده در شب یكشنبه 29 جمادی 1281 در كلیسای ایا استفانوس مراسم نكاح را در قانون مذهب عیسوی انجام داده است .

میرزا حسین خان ملكم را احضار كرده و می گوید : سالیان دراز بوده دعوی مسلمانی كرده با خود من به مشاهده متبركه عراق به زیارت آمدی ، و در معابر و مساجد مسلمانان نمازها كردی ، حالا به قانون اسلام مرتد می شوی و تكلیف مشكل خواهد شد .

ملكم خان در جواب می گوید : من همیشه معتقد به این مطلب بودم كه امور دنیا بسته به عقل و تدبیر است ، لیكن امروز می گویم كه كارهای دنیا بسته به دست تقدیر می باشد و تقدیر برای من این طور پیش آورده است .

اسباب پیشرفت امور سفارت !! : میرزا ملكم خان با " هنریت " دختر ارالكیان ارمنی ازدواج كرد . هنریت تا پایان عمر درآیین اجدادش باقی ماند ، و به هیچ وجه اشتیاقی به كارهایی سیاسی و اجتماعی همسرش نداشت . تنها امتیازی كه از طرف دولت ایران به همسر ملكم داده شد ، اعطای نشان آفتاب به مشارالیها بود .

میرزا ملكم خان در یكی ازنامه هایش در این باره می نویسد :

« ... در سفر دوم وقتی مامور برلین شدم ، چون می دانست ] یعنی میرزا حسین خان سپهسالار[ كه در فرنگستان ، اسباب عمده پیشرفت سفارت عیال سفر است ، گفت به عیال شما نشان آفتاب مرحمت شد ... »

پس از قتل امیركبیر به عنوان یكی از مهره های سیاست استعماری انگلیس به ایران بازگشت او به عنوان مترجم به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و با انجام چند ماموریت خارج از كشور مورد توجه قرارگرفت

سند 40 هزار پوندی و یك كوزه خاكستر!! : میرزا ملكم در سوئیس در تابستان 1908 م در سن 72 سالگی در شهر لوزان از دنیا رفت . خان ملك ساسانی كه در آن موقع در سوئیس تحصیل می كرده و در مراسم تشییع جنازه اش شركت داشته ، می نویسد :

« ... طبق وصیت خودش ، او را به شهر برن – كه دارای دستگاه سوزاندن اجساد است – منتقل كردند، و خاكسترش را برای تسلیم به وارث در كوزه ای ریختند . دختران ملكم خان در بیمارستانهای انگلستان پرستار بودند ، وقتی كه خبر مرگ پدر را شنیدند به شهر لوزان شتافتند .

وصی پدرشان اسناد بانكها را كه از آن جمله سند 40 هزار پوند لاتاری بود ، كه دست نخورده در بانك دو فرانس گذارده بود ، به انضمام كوزه كوچكی محتوی خاكستر مرحوم ابویشان را كه رویش شئونات و القاب و خدمات و تالیفات و آثار پدرشان با آب و تاب فراوان نوشته شده بود ، تسلیم دختران نمود. ابوالقاسم خان ناصر الملك قراگوزلو – كه محمد علی شاه به اروپا تبعیدش كرده بود – با جمعی دیگر ازهم مسلكان ماسونی و عده ای از ایرانیان جزو مشایعت كنند گان نعشش بودند . نویسنده این سطور نیز درتشریفات مزبور حاضر بودند ... .»

علی جان مرادی جو

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان