تبیان، دستیار زندگی
سینمای ایران از هر چه بی بهره باشد «منتقد» بسیار به خود دیه است؛ چه منتقدان حرفه ای و سینماشناس، چه منتقدان گذری و غیرکارشناس!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

این «نقد»های نسیه!


سینمای ایران از هر چه بی بهره باشد «منتقد» بسیار به خود دیه است؛ چه منتقدان حرفه ای و سینماشناس، چه منتقدان گذری و غیرکارشناس!


نقد سینمایی

بحث میزان تأثیرگذاری منتقدان سینمایی بر اقبال مخاطبان و به تیع فروش بالای یک فیلم دیرزمانی است که در محافل سینمایی مطرح و هر بار هم بی نتیجه  ای روشن مختومه اعلام می شود. با این وجود اما نه منتقدان دلسرد از نقد هیتند و نه فیلمسازان بی توجه به این مهم. نقد منتقدان به ویژه منتقدان سرشناس و کاربلد همواره بر میزان توجه «اهالی» سینما به یک فیلم موثر بوده است و همین مسئله کافیست تا اهمیت این مقوله لااقل در خانواده سینما هیچگاه مورد تردید واقع نشود. اما آیا به راستی این نقادی خود بی نیاز از نقد است. داستان کیفیت ارتباط برقرار کردن منتقدان با این پروژه سینمایی و بی مهری به پروژه ای دیگر از آن حکایت های غیرقابل خط کشی و تحدید است بر همین اساس هم بهترین مرجع برای آسیب شناسی این قشر خودشان هستند. بعنوان نمونه چندی پیش یکی از منتقدان جوان اما نام آشنای سینما در مقدمه نقد خود بر یکی از فیلم ]ای پرچالش در حال اکران به نکته ای اشاره کرد که در نوع خود می تواند محور آسیب شناسی های جدی تری در آینده قرار گیرد.

پدیده ای به نام «منتقد همراه»!

امیر قادری در ابتدای مطلب خود درباره فیلم سینمایی «یه حبه قند» نوشت: «در میان فیلم‌‌هایی با ارزش‌های متفاوت، که امسال به هر شکل از سوی گروه‌های گوناگون به روش‌های مختلف مورد حمایت و تایید قرار گرفته‌اند (یا از سوی گروه مقابل به‌شان حمله شده)، از این جا بدون من گرفته تا اخراجی‌ها3، از ملک سلیمان تا جدایی نادر از سیمین، و از مرهم گرفته تا یه حبه قند؛ این آخری بهترین‌شان است. (فیلم قابل بحثی که اتفاقا قربانی این مدل حمایت‌ها شد.) اما قبل از آن که بخواهم درباره فیلم رضا میرکریمی، و نقاط قوت بیش‌تر و نقاط ضعف‌ کمترش بنویسم؛ برگردم به همین نکته، و یک بار دیگر یادآوری کنم در این سینمای دو قطبی شده، همه چیز دارد به باد می‌رود. دیگر نه تعریف آدم‌ها و گروه‌های نخبه و منتقدان سینمایی معنایی دارد و نه تکذیب‌شان. اعتبار همه چیز زیر سوال است. شده مثل زمان انتخابات که گروه‌‌های مختلف بلند می‌شوند، از رسانه‌های‌شان استفاده می‌کنند، و برای افراد مورد نظرشان امضا جمع می‌کنند. حالا برای هر فیلمی؛ متعلق به هر جناحی، که قرار است اکران شود. طبعا منظورم این نیست که هر مقاله و نقد و یادداشت و تایید و تکذیبی که در این مدت منتشر شده، در این طبقه‌بندی قرار می‌گیرد.

حالا فیلمسازان، «منتقد همراه» دارند که با خودشان این ور و آن ور می‌برند و به این و آن پیشنهادش می‌کنند، و سردبیرهای سایت‌ها و روزنامه‌ها و مجله‌ها، هم کارشان شده این که مدام تعریف و تمجید کارگردان‌ها از همکاران‌شان را این جا و آن جا منتشر کنند.

ولی وضع نقد فیلم در سال 1390 به همین تیرگی و سیاهی است که برا‌ی‌تان گفتم. حالا فیلمسازان، «منتقد همراه» دارند که با خودشان این ور و آن ور می‌برند و به این و آن پیشنهادش می‌کنند، و سردبیرهای سایت‌ها و روزنامه‌ها و مجله‌ها، هم کارشان شده این که مدام تعریف و تمجید کارگردان‌ها از همکاران‌شان را این جا و آن جا منتشر کنند، و کارگردان‌ها هم اسم استادهای مرده، عشق‌ها و نفس‌های ما را در تاریخ سینما، روی همدیگر بگذارند. (می‌دانم توی این جمله آخر بغض و کینه بود. خطاب به بهروز افخمی که برای تعریف از همین فیلم از جان فورد مایه گذاشت. ولی خب، من هم دارم توی همین فضا نفس می‌کشم. فکرش را بکنید روزی روزگاری کار به ملویل و دیوید لین‌ ما هم بکشد.) نقش «فرد» و «عقیده فرد»ی که خیر و آزادگی‌اش به «جمع» برسد، تا به حال در آثار هنری‌مان گم و کم رنگ بود و حالا این کمبود جاهای دیگر هم دارد ظاهر می‌شود. آن هم در زمانه‌ای که خیلی از منتقدها و فیلمسازها، هرکدام زیر پرچمی هستند. این طوری است که برای هنرمندان منتقد و فیلمسازی که حتی در این شرایط باز استقلال رای‌شان را در یک سال گذشته حفظ کرده‌اند، کلاه‌ام را به احترام برمی‌دارم.» بررسی همین «زیر پرچم بودن» خود بهترین محک نقد برای جماعت منتقدان است!

فرآوری: امید صبوری

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع: سایت کافه سینما