تبیان، دستیار زندگی
گرچه قرآن، به عنوان یكى از منابع استنباط فقهى معرفى شده است، امّا دانش پژوه فقهى و حتّى فقیهان، چندان مراوده اى با دانش تفسیر ندارند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فقه و تفسیر قرآن (2)

تفسییر قرآن ،فقه
گرچه قرآن، به عنوان یكى از منابع استنباط فقهى معرفى شده است، امّا دانش پژوه فقهى و حتّى فقیهان، چندان مراوده اى با دانش تفسیر ندارند.

منابع مشترک فقه و تفسیر

به نام خدا

در بخش اول این نوشتار بیان شد که دو دانش فقه و تفسیر از زوایاى گوناگون، با یكدیگر درپیوندند. در یك بستر تاریخى پدید آمده اند و پیش نیازها و مبادی مشابهی دارند. در این بخش نیز خواهیم دید که این دو دانش در شیوه هاى درك و استنباء همسانى دارند و از منابع مشترك و یا مشابهى بهره مى جویند.

این همانندیها، ایجاب مى كند كه فقه و تفسیر ارتباط كار آمدترى بیابند و مطالعات تطبیقى درگونه نگاه و شكل برداشت صورت گیرد و در پرتوى مقایسه، ارزیابى از روشهاى هر دانش و زمینه هاى تكمیل و نیز موضوعهاى مطرح درهر یك، صورت گیرد. این بیگانگى، بویژه در دانش فقه، نمایان تر است.

گرچه قرآن، به عنوان یكى از منابع استنباط فقهى معرفى شده است، امّا دانش پژوه فقهى و حتّى فقیهان، چندان مراوده اى با دانش تفسیر ندارند و با ریزه كاریها و پیچ و خمهاى این دانش و مبادى آن (علوم قرآن و… ) كم و بیش نا آشنایند.

به نظرمى رسد تكمیل و تكامل دو دانش فقه و تفسیر، درگرو آن است كه هریك، از دستاوردهاى روش دانش دیگر سود بجوید و با آشنایى به تحولات و اوج و فرود هریك، نگاه عمیق ترى به موضوع تخصصى خویش بیفكند واز تك نگرى فاصله پیدا كند.

جایگاه «قرآن» در دانش فقه و تفسیر

قرآن، موضوع و متن تحقیق وكاوش دانش تفسیر است؛ درباره فقه نیز، گرچه بدان قوّت نیست، اما چه در بُعد نظرى و چه در قالب عملى، دانش فقه ارتباطى روشن ومتقن با قرآن پیدا كرده است.

این نکته شایان توجه است که هنوز مجالى فراخ تر براى توسعه ارتباط و بهره ورى بیشتر دانش فقه از «قرآن» وجود دارد. قرآن، چه در احكام عبادى وچه در روابط اجتماعى انسانها، احكام فراوانى را بیان كرده است. دربخش اخیر، آیات متعددى از احكام خانواده، مدنى، جنائى، قضائى، اقتصادى، سیاسى و… سخن مى گویند. در آیات زیادی به چگونگى روابط زن و شوهر با یكدیگر، با فرزندان و بستگان نزدیك و… پرداخته شده است. (1)

حجم آیات فقهى و مطالب مندرج درآن، ایجاب مى كند كه فقیه با نگاهى دقیق و حكم یاب، به قرآن بنگرد و در جست وجوى احكام شرعى ازآن برآید. راهى كه هنوز رهنوردانى را مى طلبد و در مقدمه این تلاش، بررسى و تفحص در شیوه بیان فقهى درقرآن ضرورى مى نماید.

نکته ای مهم در فقه قرآنی

با تحقیق افزون تر درروش القائى قرآن دربیان احكام، شاید بتوان ازآیات بیشترى براى فهم احكام شرعى سود جست. محدود كردن آیات فقهى قرآن به پانصد آیه یا اندكى بیش از آن، شاید ازآن نشأت مى گیرد كه در اسلوب بیان احكام فقهى در قرآن، ژرف نگرى بایسته صورت نگرفته است. تنها درحدّ قالبهاى شناخته شده، متعارف ومتداول بیان احكام، روشها محدود ومحصور مانده است.

به عنوان نمونه درآیات اعتقادى، اخلاقى، قصص و… اسلوب بیان به گونه اى است كه با قالبهاى آشنا و متداول در بیان احكام چندان هم خوان نیست، با آن كه مى توان در برداشت ژرف تر، چنان تصویرى از قالبهاى ارائه احكام در قرآن عرضه كرد كه با آن بتوان ازهمان آیات هم براى شناخت احكام فقهى بهره برد.

كاربرد «سنّت» در تفسیر و فقه

در دانش فقه، سنت جایگاه پذیرفته و كاربردى پیدا كرده است. رویكرد اساسى فقیهان مسلمان به سنّت بوده است و دلیلهاى دیگر براى آنان، دلیل متمم و مكمل بوده است.

در حجت بودن سنت در تفسیر و تبیین آیات وحى نیز، جاى تردیدى نیست. قرآن در آیه «وأنزلنا الیك الذّكر لتبیّن لهم» (2)، مسؤولیت تبیین و تفسیر قرآن را برعهده پیامبر صلی الله علیه و آله مى گذارد. مسؤولیتى كه به عقیده شیعه، وارثان رسالت یعنى امامان معصوم علیهم السلام نیز برعهده داشته اند.

دراعتبار ومنزلت سنت نبوى و امامان (علیهم السلام) در تفسیر آیات قرآن، سخنى نیست. كاوشهاى محققان در زوایاى دیگرى، ره پیموده اند:

الف. میزان آیات تفسیر شده از سوى پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام):

برخى معتقدند كه پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام تمامى آیات وحى را تفسیر كرده اند؛ گروهى دیگر معتقدند كه ایشان بخشى از تفسیر قرآن را باز گفته اند؛ و بعضی بر آن نظرند که آن بزرگواران درباره آیات مبهم و آیاتى كه در عصرخویش به تفسیر و تبیین نیاز داشت، به بیان و توضیح مى پرداختند.

ب. اعتبار احادیث تفسیرى:

روایات تفسیرى نبوى و نیز احادیث تفسیرى امامان (علیه السلام) چندان مورد كاوشهاى نقادانه و سندشناسانه قرار نگرفته اند. ازآن جا كه احادیث تفسیرى یادشده كمتر مبناى احكام فقهى بوده اند، قواعد دانش رجال، در وادى احادیث تفسیرى چندان كاربردى نیافته اند. ازاین رو، حجم عظیم احادیث تفسیرى، چونان ماده خام عیار ناشناخته، باقى مانده اند.

ج. اعتبار احادیث آحاد در تفسیر:

پس از تأیید اعتبار سندى احادیث تفسیرى، بحثى اصولى مطرح خواهد بود كه آیا اخبار آحاد تنها در حوزه احكام فرعى، حجیّت دارند یا دائره حجیّت خبر واحد، گسترده وعام است و اعتقادات و قصص واخلاق و…را نیز دربرمى گیرد؟

نکته دیگر این است که اساسا حجیت اخبار، درباره تفسیر آیات قرآن به چه معنی است؟

د. میزان نیاز تفسیر به سنّت:

برخی مفسران نقل گرا، در اهمیت سنت در تفسیر، ره افراط پیموده اند تا بدان جا كه گاهی در روشن ترین آیات قرآن، از نیاز تفسیر به سنّت سخن گفته اند و تبیین آیه را بدون استمداد ازحدیث روا ندانسته اند.

از سوى دیگر گرایشهایى وجود داشته و دارند كه در تفسیر قرآن، نیازى به مراجعه سنت وحدیث نمى یابند. این گروه، گرچه اعتبار سنت را نفى نمى كنند، امّا دانش تفسیر كلام وحى را نیازمند رجوع به سخنان پیامبر واهل بیت علیه السلام نمى دانند. دراین میان، دیدگاههاى میانه اى وجود دارد كه بیان هریك، مجال درخورى را مى طلبد.

جایگاه عقل در فقه و تفسیر

در استفاده ازعقل در تفسیر و فقه، افراط و تفریطهایی پیش آمده است. از یكسو كسانى به نام اصحاب رأى پدید آمدند كه در تفسیر، براى عقل و رأى جایگاه ویژه اى قائل بودند. این گرایش، درمواردى شكلهاى تندروانه اى پیدا كرد. برخى از معتزلیان، نمود این گرایش افراطى هستند.

از دیگر سوى، با متعبدان به ظاهر اولیه آیات قرآن بر مى خوریم كه در مكاتب تشبیه گرا (مشبّهه) و… رگه هاى آن را مشاهده مى كنیم.

در دانش فقه نیز، این گرایشهاى متعارض، نمایان است. پیروان مسلك رأى و قیاس، براى عقل، جایگاهى ویژه قائل بودند. در نقطه مقابل، اصحاب ظاهر براى عبور از ظاهر اولیه متون دینى، هیچ مجوّزى را كافى نمى دیدند.

ابهام در تفسیر عقل: گرچه عقل در فقه و تفسیر، كم وبیش جایگاه معتبرى یافت، امّا دراین كه مراد از عقل چیست، ابهامها و اختلاف دیدگاههایى بروز كرد.

«عقل» به عنوان یك منبع دراحكام فقهى، معانى بسیار و تفسیرهاى گوناگون را برتافته است و شاید زمینه كاوش بیشتر و بررسى موارد دیگر نیز وجود داشته باشد و گاه به واسطه نامشخص بودن و یا درهم آمیخته شدن معنى، مباحث درهم آمیخته و شبهاتى را آفریده است.

همانند این ابهام، درجایگاه عقل در تفسیر نیز وجود دارد: گاه گفته مى شود كه «عقل فطرى» درفهم قرآن، دخالت دارد. برخى دیگر، «عقل خالص» و به دور از شوائب را درفهم آیات وحى مؤثر دانسته اند.

همچنین در واژه «عقل»، «لبّ» و... كه در قرآن به كار رفته، همین تفاوت دیدگاه ودرنتیجه ابهام وجود دارد.

اختلاف نظر در موارد کاربرد: عقل چه دردانش فقه و چه در دانش تفسیر، كاربرد مورد اتفاق ندارد. در مورد فقه، گروهى از دانشوران، از نقش عقل درره یابى به ملاكهاى احكام و دستیابى به حكم شرعى، دفاع كرده اند.

درجایگاه و قلمرو كاربرد عقل در تفسیر نیز، بحثهایى وجود دارد.

برخى براى عقل، «نقش طولى» قائل شده اند و درموارد نبود نص (كتاب، سنت، تفسیر اصحاب پیامبر) تلاش عقلانى را روا دیده اند. امّا جمعى دیگر، براى عقل نقش «همسان با دیگر منابع» تفسیر قائل شده اند. (3)


پی نوشت ها:

(1)    الحفناوى، محمّدابراهیم، دراسات فى القرآن الكریم، مصر، دارالحدیث/ 127-131

(2)    نحل / 44

(3)    منبع: فصلنامه پژوهشهای قرآنی، ش4، حوزه هاى مشترك دانش فقه و تفسیر، سید حسین هاشمى ـ على فصیحى

تلخیص: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان