تبیان، دستیار زندگی
را به دلها آورد گزارشی از دیدار علی کریمی با کودکان بی سرپرست این چند خط برای همه آنهایی که او را جادوگر می خوانند مرد برتر فوتبال آسیا خطابش می کنند مارادونا می دانندش یاغی دیدنش کوچک شمردنش او را آدمی می دانستند که بر اعص...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ستاره ایرانی بایرن در خانه ایتام ؛ کریمی شادی را به دلها آورد

گزارشی از دیدار علی کریمی با کودکان بی سرپرست

این چند خط برای همه آنهایی که او را جادوگر می خوانند مرد برتر فوتبال آسیا خطابش می کنند مارادونا می دانندش یاغی دیدنش کوچک شمردنش او را آدمی می دانستند که بر اعصاب و روان خود تسطی ندارد این چند خط برای همه انهایی که او را یک تکه یخ می دانند این چند خط برای خود علی کریمی که دیروز به ما فهماند چرا جادوگر است و چرا بچه ها دوستش دارند این چند خط برای انهایی که اسطوره را دشمن خود و جامعه تلقی می کنند. این چند خط برای کودکی که اسطوره ای دید برای تکیه زدن بر او ؛ این چند خط برای انان که از چسباندن عکس علی کریمی روی دیوارشان به بهانه ایرانی بودنش خجالت می کشند. دیگر او را جادوگر خطاب نکنید که نام علی برازنده اوست او علی است از جنس کریمی اتفاقا جادوگر هم هست و این چند خط برای من که علی برای همیشه در قلبم خواهد ماند …

روز دوشنبه صبح علی الطلوع از خواب پریدم که زود برسم سر کار غافل از این که آن روز روز دیگری بود

... علی کریمی فردا می خواد بره به یک موسسه خیریه سر بزنه که چند تا بچه یتیم رو سرپرستی می کنه … سیاه بازیه! رفته لگد زده به ساک پزشک تیم ملی حالا می خواد یه جوری خودشو مظلوم نشون بده … کاش امروز دیر نیامده بودم … لعنت به این نخ های لعنتی که بلد نیستن توی پای ادم دووم بیارن … از هرچی بدمون می یاد … نفرین پشت نفرین بود که می کردم به این بهانه که علی کریمی از روی اخلاص نیست که می خواهد به دلجویی یک سری نونهال بی سرپرست برود!

او شهردار این محله پر سرو صدا اما سرشار از انرژی است نگاه او جور دیگری بود نگاهش به علی کریمی واقعا مرا دیوانه می کرد اورا مجید صدا می کردند

بالاخره سه شنبه شد و ساعت 10 !

... نگهبان در را باز کرد! در موسسه که باز شد انگار یکی از باغ های بهشت به رویم باز شد در ماشین را که باز کردم نسیمی ملایم خورد توی صورتمان انگار نه انگار که وسط تیر ماه هستیم اینجا انرژی بیداد می کند اینجا خبری از استرس های روزمره نیست اقا اینجا کجاست اینجا زمینی است سی هزار متری که تا پیش از ساخته شدن ان زمینی بایر بود درختانی را که می بینید دانه دانه توسط حاج اقا مهاجری کاشته شده … اون ساختمون برای سالمندانه که ظرفیت نگهداری 150 نفر رو داره … اونجا مرکز پیشگیری از اعتیاده … این دو هم که می بینید یک کتابخانه است با 140 هزار جلد کتاب … والبته این که ساختمون محل نهدار کودکان بی سرپرسته که با 1400 متر زیر بنا در هر طیقه دو واحد 200 متری داره… راستی علی کریمی اینجا چه می کند … علی جزو افتخاری هیات امنای … هنوز حرف های مسئول بهزیستی تمام نشده بود که سرو صدای بچه ها توجه همه را به سوی خود جلب می کند! بچه ها از سرو کول علی کریمی بالا می روند و او را می خورند !... علی دریبل بزن علی روپایی می زنی ؟ علی اقا بیا اینجا … بیا اینجا این طرف زمین خوبه … به خدا همه اینها رو دیشب تا صبح اماده کردیم که امروز شما میای امده باشه … علی اقا قشنگ شده …

بچه ها امان نمی دهند که کریمی جواب سوالاتشان را بدهد ودائم از او می پرسند ! ولی همین که ما غریبه ها را دیدند ساکت شدند درست مثل فرزندی که برابر دیدگان غریبه ها پدر خود را اذیت نمی کند انجا نونهالی بود خوش سیما با کت و شلوار ویک کروات خوشگل بر گردن که که جلب توجه می کرد گفتند او شهردار این محله پر سرو صدا اما سرشار از انرژی است نگاه او جور دیگری بود نگاهش به علی کریمی واقعا مرا دیوانه می کرد اورا مجید صدا می کردند اقا مجید حکم برادر بزرگتری را داشت که بچه ها خودشان را پشت او قایم می کردند علی کاوه هنرنمایی اش را اغاز کرد یکی یکی این بچه ها را فرستاد در بغل جادوگر عجب حوصله ای دارد او 35 تا بچه را بغل می کند و عکس می گیرد او را به اتاق خوابشان می برند و لباس ها و کفش های ورزشی شان را به کریمی نشان می دهند از علی امضا می خواهند ولی او می گوید پیراهن بایرن را برایتان می فرستم … پیراهن خودم را با امضای خودم … عجله نکنید

35 بچه دست او را می گیرند وبه سمت حیاطی می برند که مثل زمین فوتبال طراحی شده با همان خط های سفید دور زمین و یک دروازه هندبالی این همان زمینی است که بچه ها به عشق علی ان را تزئین کر ده اند بچه ها سه تیم می شوند انها که کوچکترند تعدادشان زیاد است و می شوند 2 تیم اما تیم اصلی موسسه دنیای دیگری دارد .

اقا مجید شهردار پیراهن ارسنال را پوشیده استیل او خیلی فوتبالی است اما پیراهنش شماره ندارد او مرا یاد فابرگاس جوان می اندازد

مجید فابرگاس توپ را می گیرد مثل علی کریمی دریبل می زند یکی دوتا سه تا و چهارتا می رسد ...جای جادوگر عوض شده ... این فابرگاس جوان آرسنالی است لایی را دیدی به علی کریمی زد و حالا شوت و گل تمام موسسه برای او کف می زنند ...

یکی پیراهن بارسلونا را پوشیده این جوان چقدر شبیه لیونل مسی است خوش فکر و باهوش است ولی چپ پا نیست ان یکی پیراهن منچستر را پوشیده با ارم ودافون شاید هم او اسکولز است ان یکی پیراهن سرخ پرسپولیس را پوشیده و مثل انصاریان پر جنب و جوش است نترس تیم چهار نفره آنها یک طرف می ایستد و علی کریمی و یاران ریزه میزه اش می ایستند یک طرف اولش فکر کردیم یک بازی کودکانه است ولی اینجا رو نگاه کن علی کریمی بازی را خیلی جدی گرفته اولی را دریبل می زند دومی را هم همینطور یک پاس برای ان یکی که جلوی دروازه ایستاده بعد فریاد می زند بزن … بزن … تو گلشون علی شوخی سرش نمی شود اقا اینجا کمپ تمرینی بایرن نیست ولی او انگار با بالاک تمرین می کند اوت می شود باز هم کریمی توپ را می فرستاد برای یار تیمش برو…بزن تو گل … او آنقدر جدی بازی می کند که تیم چهار رنگ حریف سر ذوق می اید مجید فابرگاس توپ را می گیرد مثل علی کریمی دریبل می زند یکی دوتا سه تا و چهارتا می رسد به جادوگر ولی بایستید جای جادوگر عوض شده ان شخص که جادو می کند علی کریمی نیست این فابرگاس جوان آرسنالی است لایی را دیدی به علی کریمی زد و حالا شوت و گل تمام موسسه برای او کف می زنند و اقا مجید از خجالت سرخ می شود درست مثل رنگ پیراهنش تیم جادوگر عقب می افتد جادوگر تقلبی از اب درامده جادوگر که در تیم رقیب است علی کریمی تاب نمی اورد توپ را می گیرد همه را دریبل می زند بی مروت رحم کن اینها بچه اند ولی او رحم ندارد می خواهد گل بزند اما انصاریان تیم موسسه توپ را به اوت می زند انگار لج علی را درآورده اند او دوباره از نو شروع می کند بی رحم تر از قبل خدایا علی برای جام جهانی این همه انگیزه نداشت که برای گل زدن به این بچه ها انگیزه دارد و بالاخره تیم کریمی گل می زند ای نامرد!

اما تیم نوجوان چهاررنگ سازندگان فردا ناامید نمی شوند جادوگر انها دوباره را می افتد باز هم اوست و علی کریمی جادوگراسیا مجبورمی شود توپ اقا مجید را به اوت بزند خود او توپ را پرتاب می کند توپ از روی سر علی رد می شود ویکی اینجاست که ضربه سر می زند چقدر قشنگ زد چقدر قشنگ زد این بارسلونایی جوان اینقدر خوشگل سر زد که همه را متحیر کرد گل زیبای او یعنی این که تیم چهار رنگ سازندگان فردا پیروز شده و حالا نوبت تیم بعدی است تازه عرق علی کریمی در امده او ان طرف زمین حریف دیده علی با این تیم جدید هم رو بروی تیم سازندگان فردا می ایستد این باور او نمی خواهد شکست بخورد این را از داد و فریاد هایش می توان فهمید بزن … برو… بیا نذار توپتو بگیره … شوت کن اما تیم حریف ساکت ساکت است گل اول را تیم کریمی می زند او باز هم همه را دریبل می کند و یک پاس ناز می دهد برای عباس اقای کوچولو که با دمپایی بازی می کند وبه سختی به توپ ضربه می زند ولی توپ گل می شود انگار که جادوگر یک اب خنک خورده باشد جگرش از گلی که به تیم حریف زده حال می اید چقدر بی رحمی علی!

به نظر می رسید فابرگاس تمام شده خبری از او نبود ولی نه صبر کنید اقا مجید اینجاست دریبل هایش شروع شده او تا به همان میزانی که علی کریمی دریبل کرده دریبل نکند ول کن نیست دریبل ودریبل ودریبل ودریبل ...حالا شوت هنوز صحنه اسلوموشن شوت اقا مجید را می بینم … توپ به تیر خورد و رفت توی گل مثل بازیکنان بزرگ که به یک تیم کوچک گل زده اند ان هم گل مساوی ؛ شادی نمی کند سرش را پایین می اندازد و می رود آفرین آقا مجید آفرین

اما بازی دوگله است هنوز تیم برنده معلوم نشده حرص علی کریمی درمی اید مثل همیشه یک پاس طلایی برای بازیکنان تیمش اماده می کند اما این کوچولو با توپ سر خورد توی گل تیم چهار رنگ یکدل سازندگان فردا گل می خورد و می بازد اما انگار انها بازنده نیستند انگار ان ها به جادوگر راه داده اند که بازنده نباشد هر چه باشد او یک اسطوره است فردا همه خواهند نوشت جادوگر اسیا از 4 تا نوجوان شکست خورده بگذار او گل بزند اخر ما او را دوست داریم اسطوره ما نباید ببازد ونمی بازد

علی کریمی با انها مساوی می کند و هردو گروه از این تساوی راضی اند جادوگر پس از گل برتری اش می گوید بچه ها حاج اقا مهاجری منو صدا می کنه باید برم راستشو بخواید من چند وقته تمرین نداشتم نمی تونم بیشتر از این فشار بیارم… انگار او از دایسلر مهدوی کیا شواین اشتایگر هاشمیان بالاک واولی کان معذرت خواهی می کند اگر او اینقدر جدی نبود ایا بچه ها لذت می بردند ؟ علی کریمی به این بچه ها ترحم نکرد بلکه این بچه ها بودند که به او ترحم کردند و اجازه دادند که یک دست هم او برنده شود

حالا فوتبال تمام شده و وقت دست دادن است دو جادوگر با هم روبرو می شوند یکی با 184 سانتی متر قد ودیگری با یک متر قد علی دست می اندازد دور گردن اقا مجید ولی او دستش نمی رسد به حلقه کردن دستش دور کمر علی اکتفا می کند درست است که قدش کوتاه است ولی دلی دارد به وسعت دریا و روحی به بزرگی ومحکمی کوه وقتی کنار کریمی است اصلا احساس نمی کنی که او کوچولو باشد

وقت خداحافظی می رسد ولی بچه ها ول کن علی نیستند علی با تک تک شان دست می دهد مثل مرد ها به انها می گوید اینجوری نه اینجوری مردونه محکم اهان افرین مثل یه ورزشکار یک دفعه یکی از بچه ها یک ماژیک ابی می دهد دست جادوگر و امضا می خواهد اولی دومی سومی روی پیراهن و چهارمی روی دست انها امضای علی را روی دست چه می خواهند بکنند انکه پاک می شود حالا برابر علی دست هایی را می توانی ببینی که با یک دنیا احساس دراز شده و از او در ظاهر امضا می خواهد و در باطن محبت شاید هم انها قصد ندارند این دست های کوچولو و دوست داشتنی شان را هرگز بشویند وشاید قرار است انها تا صبح در تخت های خود این دست های امضا شده را روی قلبشان بگذارند و با ان عشق کنند .

ان مرد یخی که ما می شناختیمش مرد خانواده است و قلبش برای بچه ها می تپد

بچه ها امضایشان راهم می گیرند ولی دل از علی نمی کنند همینطوری که می ایند چشممان می خورد به یک نوشته روی زمین ALI KARIMI جادوگر فوتبال اسیا اینجا اخرین عکس بچه ها با قهرمان پر حوصله شان است هنوز از علی کریمی جدا نشده ایم که یادمان می افتد دوباره از او بپرسیم اینجا چه می کند ؟ من عضو افتخاری هیات امنای اینجا هستم راستی یه چیزی رو براتون روشن کنم و اون اینکه من اصلا دوست نداشتم که کسی از این مسئله چیزی بدونه الان اگه شما اینجایید به خاطر اینه که ایرج خان (وکیل علی) گفت شما بیاببد وگرنه من راضی نبودم

برق نگاه او به ما فهماند الان از سیاکاری خبری نیست ان مرد یخی که ما می شناختیمش مرد خانواده است و قلبش برای بچه ها می تپد باید اورا با بچه ها می دیدید تا بفهمید که چقدر صادقانه او را می بوسند و چقدر مهربانانه انها را مورد محبت خود قرار می دهد ساعت 13 روز سه شنبه ماموریت ما تمام شده هر انچه را که باید می دیدیم دیدیم از علی کریمی خداحافظی می کنیم او می رود سوی زندگی خویش و ما می اییم با یک دنیای جدیدی که کریمی برای ما باز کرد ما امدیم علی کریمی هم از ان طرف رفت ولی بچه ها ماندند با یک دنیا خاطره اقا مجید چگونه امشب خواهد خوابید ان جوان بارسایی ان مرد سرخپوش عباس اقا سیاوش محمد رضا حسین ... ان امضای کف دست چه می شود ؟ تمام مسیر برگشتمان اختصاص پیدا می کند به سوالاتی از این دست و اینکه چه خوب می شد انها همیشه علی کریمی را پیش خود می داشتند تا با او بازی کنند و درد های اطرافشان را فراموش کنند ای کاش هرگز انها نمی فهمیدند که در اطرافشان چه می گذرد انها از امروز به روزی فکر می کنند که علی کاوه با پاکت عکس هایشان پیش انها می رود و عکس های دونفره شان با جادوگر را به انها هدیه می کند تا این عکس را بالای تختشان بکوبند و هرروزشان را با علی اغاز کنند...

منبع:روزنامه نود