تبیان، دستیار زندگی
بخش اول گفتگو با بهرام رادان را روز گذشته خواندید. امروز بخش دوم و پایانی این گفتگو را از نظر میگذرانیم... حاشیه سینما در خارج از ایران، بازار بسیار وسیعی است و حتی ممکن است از خود سینما هم جذابتر باشد... من خیلی دوستش دارم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سینمای ایران ستاره ندارد


بخش اول گفتگو

با بهرام رادان را روز گذشته خواندید. امروز بخش دوم و پایانی این گفتگو را از نظر میگذرانیم...


حاشیه سینما در خارج از ایران، بازار بسیار وسیعی است و حتی ممکن است از خود سینما هم جذابتر باشد...

من خیلی دوستش دارم. شاید باورتان نشود. بعضی وقت‌ها صحبت می‌کنم چه کار باید بکنم، چه کار نکنم... ولی همان ماجرای فرهنگی می‌آید وسط. ما انگار تافته جدا بافته‌ایم از دنیا. همه دنیا که یک کاری دارند می‌کنند، ما می‌خواهیم یک کار دیگر بکنیم. کار دیگر را نمی‌دانیم چه کار بکنیم. می‌گوییم فرهنگ ما یک چیز دیگری است، نمی‌دانیم چی هست ولی می‌گوییم این نیست. پاپاراتزی‌ها در خارج می‌گویند کسی که آمده و آدم معروفی شده باید بداند مردم حق دارند در مورد او همه چیز را بدانند. جنگ‌هایی هم که درباره‌اش هست، بحث به رسمیت شناختن شخصیت حقیقی طرف است. کسانی که مخالف این داستان هستند می‌گویند: بابا این آدم معروف هم برای خودش یک زندگی دارد. ممکن است یک لحظه دست توی دماغش کند، لازم نیست شما بیایید ساعت‌ها منتظر شوید «تق!» عکس بگیرید که آهای نگاه کنید فلانی دست توی دماغش کرده.


آدم فکر می‌کند اینجا بخش جذاب سینما فراموش شده و همه یک جوری دنبال رسالت فرهنگی هستند، همه می‌خواهند بشریت را نجات بدهند. بالاخره خارج از ایران هم آدم‌ها آرمان‌هایی دارند ولی در کنارش جذابیت‌ها هم هست. آنها درک کرده‌اند که فضولی کردن در مورد آدم‌های معروف برای مردم جالب است.

الان در ورزش این مملکت، این اتفاق دارد می‌افتد. این همه روزنامه ورزشی هست، یک برنامه تلویزیونی هست به اسم نود. عادل فردوسی‌پور می‌نشیند طرف را رک و راست محاکمه می‌کند. معمولاً حرف‌هایش درست است. نوعی پاسخ به سوال‌هایی است که مردم دارند.


ولی در ایران، همیشه یک سری آدم هستند که این چیزها را غیرضروری می‌دانند. آدم موقعی که کار می‌کند باید همه‌اش مواظب باشد به او انگ نزنند.

البته یک بحث همسان‌سازی هم داریم. همه اتفاق‌های آن طرف را که‌ نمی‌شود الگوبرداری کرد...


الگوبرداری نیست پایش که می‌افتد ایرانی‌ها هم مثل همه مردم دنیا خاله زنک‌اند، ولی پای ادا درآوردن هم که می‌افتد، تا دلت بخواهد ادا در می‌آورند.

اگر نشریه‌ای خبری را که ما نمی‌خواستیم پخش شود، بزند و درست بزند، هیچ ایرادی به او وارد نیست حتی اگر نشریه زرد باشد. ولی وقتی دروغ می‌نویسند، این دیگر فضولی نیست، خراب کردن آدم‌هاست.


ما چون بلد نیستیم این کار را بکنیم، جایی هم برایش تعریف نکرده‌ایم، خبرهای زرد سینمای ایران را اگر بچلانی چی در می‌آید؟


فکر می‌کنی اساساً چهره و ستاره بودن آدم‌های هالیوود چقدرش برمی‌گردد به همین بازار.

خیلی زیاد. حاشیه را اگر بتوانی اداره کنی، شاید چیز بدی نباشد. مثلاً بحث همین فوتبالیست‌های ایرانی، یادتان هست یک مدتی چه‌قدر حرف فلان بازیکن بود، چه‌قدر عکسش بود. الان کو؟ چی‌ شد؟


ولی به موقع استفاده‌اش راهم برد، الان هم سنش رفته بالا.

آره، ولی مقایسه کنید با آدم کم حاشیه‌ای مثل علی دایی. دایی بی‌حاشیه بوده ولی همیشه حرفش بوده، چون کارش را درست انجام داده، نگاه درستی داشته به این قضیه. شما ببینید برای اولین بار در ایران، عروسی می‌گیرد که خبرنگارها و عکاس‌ها دعوت می‌شوند و می‌توانند عکس بگیرند و در روزنامه‌ها چاپ کنند. اولین بار بود چنین اتفاقی می‌افتاد. اصولاً آدم‌های معروف در ایران غیر از جشن‌ها و همایش‌های رسمی فقط در مجالس ختم همدیگر را می‌بینند. در عروسی ما همدیگر را نمی‌بینیم. عروسی‌ها بی سر و صدا و مخفیانه برگزار می‌شود. خیلی از بازیگرها اصلاً وحشت دارند از اینکه عکس عروسی‌شان جایی برود...


چه قدر از بازیگرانی که با آنها دوستی، با تو در این ماجرا هم عقید‌ه‌اند؟

نمی دانم. اصلا هیچ وقت درباره این ماجرا با هم صحبت نمی‌کنیم.


خارج این طوری است که در مهمانی‌ها، گروه‌های مختلفی دارند که خودش عکس و خبر تولید می‌کنند. جذاب هم هست اینکه چهار تا جوان اول سینما دور هم جمع می‌شوند.

فضای سینما یک جوری عجیب و غریب است. من خودم از آن آدم‌هایی هستم که زیاد معاشرت سینمایی ندارم. می‌توانم بگویم در حد خیلی خیلی کم. غیراز دوستی سه ساله‌ای که با امین (حیایی) داشتم، با هیچ بازیگری زیاد صمیمی نبوده‌ام.


داشتی؟ یعنی اینکه الان تمام شده؟

نه، ما حدود سه سال شبانه روز با هم بودیم. ولی کارهایی که برای هر دومان پیش آمد باعث شد الان کمتر همدیگررا ببینیم. ولی هنوز با هم دوستیم. فشردگی کار باعث شد اینجوری شود. به خصوص امین که ماشاء‌الله اصلا نیست، همه‌اش سرکار است.


نظرت درباره فعالیت‌های بازیگران معروف، مثلاً کارهای خیریه چیست؟

قبل از هر چیزی کار ما (بازیگرها) یک نوع شوآف است. به نظر من شان پن شوآف خیلی خوبی داد. آنجلینا جولی اگر می‌رود پاکستان، مانتو و روسری سرش می‌کند و می‌رود کنار بچه افعانی، «شو» است. اگر عقیده باشد و شو را بگذاری کنار، داستان حضرت علی می‌شود که شب‌ها پارچه‌ای می‌انداخت روی سرش و می‌رفت در خانه فقرا و بعدا که شهید شد و کسی نیامد، فهمیدند او بوده. به آن عقیده می‌گویند، بقیه‌اش شو است.


بقیه هم همینطور است. رونالدو هم اگر می‌رود فلسطین، همین است.

ما احتیاج داریم به این ماجرا، هم به دلیل اعتبار کاری خودمان و هم به دلیل تبلیغاتی که مردم را تشویق کنی به کارهای خیریه. من اگر قرار باشد به فلان موسسه خیریه کمک کنم یا در مراسمی شرکت کنم، دوست دارم این کار لانسه شود. هم به دلیل وجهه کاری خودم، همه اینکه آدم‌ها را تشویق کنم.


وقتی که شان پن آمده بود ایران و ملاقات داشتید، چه اتفاقی افتاد؟

چیز خاصی نبود، دیدمش و بهش خوشامد گفتم ولی نکته مهم این است که برای شان‌پن یا هر آدمی که از آن طرف آمده اینقدر جذابیت ندارد که من فیلم‌هایم را بدهم ببیند. یک موقع هست تو می‌‌خواهی لاین کاری برای خودت باز کنی، آقا این ایمیل من است، این تلفن و آدرس من است که شان پن برود آنجا، بنشیند فکر کند که آقا یا خانم ایکس را بردارد ببرد سینمای بین‌المللی. برای من چنین چیزی نبود. خیلی عادی نشسته بودیم حرف می‌زدیم و خیلی راحت خداحافظی کردیم. اصلاً این نبود که فکر کنیم باید این آدم مستمسکی شود که ما حرکت کنیم و به اهدافمان برسیم.


ستاره شدن بهرام رادان قاعد تا تبعات مثبت و منفی دارد. شهرت بالاخره چیز خوبی است، اما آیا تو الان مثل یک ستاره زندگی می‌کنی، یعنی می‌توانی راحت از خانه بیایی بیرون یا نه؟

تا چند وقت پیش در را به روی خودم بسته بودم، جای شلوغ نمی‌رفتم، سعی می‌کردم جاهایی را که همه می‌روند، نروم. ولی خب چند ماهی است که فکر کمی تغییر کرده. مثلاً شب جمعه یا جمعه شب‌ها معمولاً خانه ‌می‌ماندم و فیلم می‌دیدم، یا می‌رفتم توی جمع‌های کم جمعیت، ولی الان بعضی وقت‌ها ممکن است وسط هفته یکهو سر و کله‌ام جاهای شلوغ هم پیدا شود. می‌روم یک فنجان قهوه می‌خورم.


واکنش آدم‌ها وقتی این‌جور جاها تو را می‌بینند، چطور است؟

یک بار یکی از دوست‌های من داشت تعریف می‌کرد که آره جایی بودم که همه داشتند از تو تعریف می‌کردند، کاش زنگ می‌زدم و می‌آمدی اینجا. برگشتم بهش گفتم که همین آدم‌ها، هشتاد درصدشان وقتی خود آدم را می‌بینند، رویشان را بر می‌گردانند. چند وقت پیش با دو تا از دوستانم رفته بودیم بیرون غذا بخوریم، چون رستوران شلوغ بود مجبور شدیم بیرون منتظر بمانیم. چند تا پسر داشتند رد می‌شدند، یکی‌شان گفت: صبر کنید فلانی! بروم باهاش صحبت کنم؟ رفیفش گفت: نه بابا ولش کن، شاخ می‌شه! بامزه‌اس نه؟...


اگر موافقید درباره سینما هم صحبت کنیم. امسال در جشنواره فجر یک فیلم‌داری درست است؟

بله، تقاطع


چرا اینقدر کم کاری؟

کم کار نیستم. فیلم حکم اکران شد. بعد از تقاطع هم حول و خوش هفت هشت ماه کار نکردم.


تقاطع کار خوبی است؟

من راضی‌ام. مهمترین چیزی که بعد از یک کار مطرح می‌شود این است که کارگردان راضی باشد، شنیده‌ام آقای داوودی خیلی راضی است. من هم راضی‌ام.


یعنی جوری هست که در جشنواره کارش بگیرد؟

فکر می‌کنم فیلم مطرحی شود.


بازی خود تو؟

نه، بازی من آنقدر زیاد نیست. من فقط در یک اپیزود بازی کرده‌ام. اصولاً فیلم، بازیگر محور نیست.


اتفاق جالبی که معمولاً در سینمای ایران می‌افتد، این است که یک بازیگر مثلاً در یک سال پنج شش تا فیلم دارد و سال بعد اصلاً فیلم ندارد. نتیجه‌اش این می‌شود که هیچ بازیگری در سینمای ایران به مدت طولانی ستاره نمی‌ماند. مثلاً امسال سال محمدرضا فروتن است ولی سال بعد هیچ خبری از او نیست. در مورد فاطمه معتمدآریا این اتفاق افتاده، در مورد هدیه تهرانی افتاده...


نه درباره هدیه تهرانی این اتفاق نیفتاده.


بالاخره نقطه عطفی داشت که به عنوان سوپراستار مطرح بود.

هنوز هم هست. شما کس دیگری را می‌توانید مثال بزنید؟ من فکر می‌کنم در بین خانم‌ها هدیه تهرانی با یک فاصله جلوتر است.


ولی مثل سه سال پیش نیست.

به خاطر اینکه گزیده کارتر شده...


یک روزی این ماجرا برای فرامرز فریبیان هم اتفاق افتاده.

که من با محمدرضا فروتن هم درباره این ماجرا، صحبت کردم و او هم با من موافق بود که اگر ما به منحنی سینوسی در زندگی، کار و ... اعتقاد داشته باشیم، خیلی خیالمان راحت‌تر می‌شود. منحنی سینوسی می‌گوید شما بالا و پایین دارید.

یک روز صبح بی‌دلیل خوشحالید و یک روز صبح بی‌دلیل ناراحتید، اصلاً حوصله ندارید از خانه بروید بیرون. این فراز و فرود است که زندگی ما را می‌سازد. چند وقت پیش داشتم فکر می‌کردم که دو تا فیلم بوده که من قبول نکردم در آنها بازی کنم. حالا اگر آنها را قبول کرده بودم، در عوض دو تا فیلم دیگر را که خوب نبودند، بازی نمی‌کردم، اتفاقاً دو تا فیلمی که بازی نکردم، فیلم‌های خوبی شدند. با آن دو تا فیلم کس دیگری آمد بالا که اگر من به جای او قبول کرده بودم، حالا شاید موفق‌تر بودم.

اگر بگویم همه چیز معلوم می‌شود. البته اگر آن اتفاق هم می‌افتاد، شاید الان کم انگیزه‌تر بودم. الان انگیزه دارم برای کار خوب. در حال حاضر قرار است هفدهمین فیلمم را با آقای مهرجویی بازی کنم. اگر قرار بود از این هفده تا پانزده فیلمش خوب بود، شاید دیگر انگیزه زیادی نداشتم. ولی الان انگیزه زیادی دارم. مثلا اینکه به بیستمین فیلمم که رسیدم حتما با کارگردان‌های بزرگ کار کنم. همیشه یادم هست که باید با ابراهیم حاتمی کیا کار کنم، باید با داوود میرباقری کار کنم، باید با بهمن فرمان آرا کار کنم، در عین حال دوست دارم با کارگردان‌های جوان هم کار کنم، با کسانی که فکرهای نو دارند.


این حرف درستی است، اما شاید بخشی از این ماجرا هم به سیستم ربط دارد. بالاخره این حقیقتی است که یک نفر یک سال خیلی ستاره است و خیلی مطرح است ولی سال بعد به هر دلیل اثری از او نیست...

به این نمی‌گویند ستاره، این حرفه است. ستاره، بازیگری است که به غیر از معیارهای بازیگری که برای عموم پذیرفته شده. محبوبیت هم دارد. مثلاً می‌تواند کاری کند که مردم به خاطرش بلیت بخرند و بروند سینما. هر چه تعداد این بلیت‌ها بیشتر باشد، ستاره موفق‌تری بوده. البته چیزهایی دیگری هم هست، ماجراهای حاشیه‌ای هم مهم است؛ همین ماجراهای زرد، اینها باید حتماً باشند.


با این حساب فکر می‌کنی الان در ایران ستاره به معنای واقعی داریم؟

نه، به هیچ عنوان. اگر داشتیم، اینطور نبود که ما را جلوی در جشنواره فیلم فجر صدا کنند، کارت بخواهند، کارتمان را چک کنند، ماشین را ببریم خیابان شلوغ دم تالارروحدت، یک جایی توی کوچه پس کوچه پارک کنیم، برگردیم از لای جمعیت رد شویم قیافه‌ات را می‌شناسد ولی گارد جلوی در کارتت را چک می‌کند. اگر ستاره به معنای واقعی داشتیم این اتفاق‌ها نمی‌افتاد. من یک بار به کسی که در شهرداری کار می‌کند پیشنهاد دادم گفتم شهرداری تهران، بنیاد مستضعفان با یکی از این نهادهایی که وضعشان خوب است بیایند مراسمی بگذارند، مثلاً از این ماشین‌های شیک استفاده کنند، همه را جمع کنند یکجا. دو تا دوتا، سه تا سه تا بیاورند روی فرش قرمز پیاده کنند. یک طرف مردم باشند، یک طرف خبرنگارها. عکس بگیرند، سوال بپرسند، سوالات را جواب بدهند. این یک اتفاقی است که مهمتر از همه باعث پول‌سازی می‌شود.


بهرام رادان، الان یک ستاره سینما است که برخلاف خیلی از ستاره‌های دنیای سینما در جامعه‌ای با شرایط متفاوت و به خصوص زندگی می‌کند. مشکلی با این موضوع نداری؟

خیلی جاها دلش می‌خواهد که شناخته شده نبود. مردم همیشه یک گارد دارند نسبت به بازیگر. اصولاً مردم نسبت به آدم‌های سینمایی گارد دارند.


سینماهایی هم نسبت به مردم گارد دارند.

نه اصلاً چنین چیزی نیست. ولی مردم همیشه فکر می‌کنند سینمایی جماعت یا اهل عمل است یا هرزه. هنوز مردم به جایی نرسیده‌اند که بین مطرب و هنرمند فرق بگذارند.


بین این همه ستاره سینمایی، فوتبالی، موسیقی و ... کدام ستاره را بیشتر می‌پسندی؟ مثلاً یکی ممکن است بگوید مارادونا، یکی ممکن است بگوید چگوارا.

نه. مارادونا به گند کشیده شد.


همان به گند کشیده شدن هم یک جوری متفاوتش می‌کند.

من فکر می‌کنم کسی که از همه درست‌تر و حساب شده‌تر کار می‌کند و مشاورین بهتری دارد، دیویدبکام است. معلوم است مشاورین خوبی دارد. موقعی که می‌رود رئال مادرید، همه جا پر‌ می‌کنند که با منشی‌اش سر و سری دارد، عکس‌هایش را چاپ می‌کنند، ویکتوریا کمی ناراحت می‌شود و می‌گوید طلاق می‌گیرم، بعد بچه‌اش به دنیا می‌آید و همه آرام می‌شوند. ولی مارادونا به گند کشیده شد.


نکته مهم این است که بکام مرزها را شکسته.

و هنوز قدرت بازی اش را حفظ کرده، هنوز کاپیتان تیم ملی انگلیس است.


البته بعضی ها هم معتقدند هالیوودی است.

خب، هالیوودی باشد. ولی گلش را که می‌زند. ما مدرسه که می‌رفتیم، ناظم می‌گفت موهایتان را کوتاه کنید چون به درستان لطمه می‌زند، آخر سر رفتیم دبیرستانی که مدیرهایش کمی روشن بودند و به نظر بچه‌ها اهمیت می‌دادند، گفتیم اگر به این دلیل باید موهایمان را کوتاه کنیم، پس کسانی که درسشان را می‌خوانند، موهایشان را بلند کنند. آنها هم قبول کردند و آن یک سال هر کسی خوب درس می‌خواند، می‌توانست موهایش را بلند کند.


لینک:

متن و حاشیه سینما با بهرام رادان

جایی در دوردست

«گاو خونی» و هشت جشنواره‌ی بین‌المللی

« شمعی در باد » از 28 مردادماه

«بهرام رادان» در فیلم مستند سینمایی

تهیه كننده خارجی نشست فیلم «تقاطع» را به تشنج كشید

«رستگاری در 8:20 دقیقه» برای سینما