هابیل و قابیل (2)
هابیل و قابیل (1)
آدم (علیه السلام)
بپاس رحمت بی انتهایت ای معبود | |
| جبین خویش به خاک درت نهم بسجود |
مدد نمای که تا بندگی بجا آرم | |
| ودایع تو بروی زمین نگهدارم |
بیا به نزد من ای نوردیده ام | |
| بکن تو سجده به درگاه کردگار جلیل |
هابیل
زبان بحمد خداوندگار بگشایم | |
| جبین بدرگه ذات مقدسش سایم |
آدم (علیه السلام)
برو بسجده تو قابیل نزد ذات احد | |
| که بر تو نعمت وافر عطا کند بی حد |
قابیل
سجده بنمایم ولی در دل ندارم اعتقاد | |
| یا شدم مقبول حق یا رد، هر آن چه بادباد |
آدم (علیه السلام)
ای دو فرزند عزیز از کار خود گویید باز | |
| آن چه نعمت بهرتان آمد ز سوی کار ساز |
هابیل
من کجا شکر خدا را می توان احصا کنم | |
| یا چگونه ذکر و حمد خالق یکتا کنم |
هر چه از سوی خدا آید ز بحر رحمت است | |
| من چسان تشریح عمق و پهنه ی دریا کنم |
گوسفندانم همه پر شیر و در افزایشند | |
| عمرها باید که شکر خالق الاشیا کنم |
آدم (علیه السلام)
شکر لله گشتم از هابیل و کارش شادمان | |
| حال خود اکنون تو ای قابیل بر من کن بیان |
قابیل
ای پدر خواهم به نزدت شکوه و غوغا کنم | |
| با خدا و با تو و با مادرم دعوا کنم |
بذر می پاشم به صد زحمت دهم آبش زیاد | |
| لیک محصولی ندارم تا به آن سودا کنم |
من دگر عاجز شدم از این زمین و کشت و زرع | |
| سکته می خواهم دگر از زحمت بیجا کنم |
چاره ای از بهر من اندیش ور نه ای پدر | |
| ناگزیرم من که کفر خویش را افشا کنم |
آدم (علیه السلام)
مگر این حرف های کفرآمیز | |
| کلام خود بشکر حق درآمیز |
هر آن خوب و بدی کاید زسویش | |
| جبین خود بنه بر خاک کویش |
بلا و رنج و غم جز امتحان نیست | |
| درون حال ما از حق نهان نیست |
ولی نذری کنید ای نور چشمان | |
| مگر گردد قبول حی سبحان |
هابیل
هر آن نذری که فرمایی پدرجان | |
| نمایم بر رضای حی سبحان |
قابیل
به من بر گو که نذر من چه باید | |
| که نذرم عقده از مشکل گشاید |
آدم (علیه السلام)
نذر بنمایید این دم ز اعتقاد | |
| تا خدا سازد روا قصد و مراد |
هر دو با اخلاص قربانی کنید | |
| شکر بر الطاف رحمانی کنید |
هابیل
من نمودم نذر ای جان پدر | |
| با خلوص قلب دور از شور و شر |
تکیه بر الطاف رحمانی کنم | |
| گوسفندی فربه قربانی کنم |
قابیل
من هم ازنا چاری ای جان پدر | |
| گشته ام مجبور بهر این ضرر |
یک زمینم بایر و بی حاصل است | |
| بهر قربانی آن دل مایل است |
آدم (علیه السلام)
چون به قربانی شدید اکنون رضا | |
| هر دو بنمایید سوی حق دعا |
تا بیاید آتشی از آسمان | |
| شعله بر قربانی افتد ناگهان |
گر شود مقبول حق آن کشتزار | |
| مشتعل گردد زمین از آن شرار |
ور قبول حق شود آن گوسفند | |
| آتش حق سوزدش بی چون و چند |
قابیل
نشینم در این جا تماشا کنم | |
| نظر دیده ام سوی بالا کنم |
که آتش رسد بر زمین ز آسمان | |
| بسوزاند این مزرعه ناگهان |
ز حرف پدر شک بود در دلم | |
| گره کی شود باز از مشکلم |
هابیل
نمودم من این نذر بی چون و چند | |
| که قربانی حق کنم گوسفند |
ببندم من این گوسفند نکوو | |
| که حق گر پذیرا شود جان او |
بیاید یکی اخگر از آسمان | |
| به قربانی آتش زند ناگهان |
قابیل
دگر آمد به سر صبر و قرارم | |
| نیامد آتشی بر کشتزارم |
بسی مسرور و خوشحالم بدوران | |
| که سالم ماند محصولم زنیران |
بدین زحمت نمودم کند و کاوش | |
| کجا راضی شوم سوزد در آتش |
هاتف
مژده بادا بتو هابیل مشو هیچ ملول | |
| شده قربانی تو نزد خداوند قبول |
دیده کن باز و کنون شعله ی آتش بنگر | |
| که کند بره قربانی تو خاکستر |
هابیل
ای خدایی که تویی خالق و رزاق و ودود | |
| تو سمیعی و بصیری و سزاوار سجود |
سجده شکر بدرگاه تو آرم ز نیاز | |
| شکر لطف و کرمت فرض مرا شد به نماز |
قابیل
آه که درد و غم من شد فزون | |
| صبر و توان از کف من شد برون |
آتشی آمد ز سما بر زمین | |
| شعله ی سوزنده جهید از کمین |
جانب این طرفه زمین بلند | |
| سوخت بناگه تن این گوسفند |
سوختم از آتش حقد و حسد | |
| کینه ی هابیل به دل شعله زد |
شیطان
وقت آن است که از آدمیان گیرم داد | |
| نوبت وسوسه آمد که رسم من به مراد |
بهر آدم شدم از جنب رضوان محروم | |
| آه از کینه ی آدم چکنم من فریاد |
بهر یک سجده شدم رانده ز درگاه خدا | |
| باید اینک بنهم رسم جدیدی بنیاد |
من که یک سجده بر آدم ننمودم تا حشر | |
| رانده ی درگه حق گشته ام از کبر زیاد |
وای بر آنکه بحق سجده نیارد به نماز | |
| که بود نمره ی او بیست، زمن پیش افتاد |
بهر قابیل یکی نقشه کنون طرح کنم | |
| اولا ترک کند سجده به حق را زعناد |
چون کند ترک نماز و دل او سخت شود | |
| او شود همچو یکی صید و منش چون صیاد |
(سود می زند و قابیل را وسوسه می کند)
قابیل شیطان
کیستی در پشت آن سنگ بزرگ | |
| دوستم من با تو قابیل سنزگ |
هان مشو پنهان ز چشم دوستت | |
| جای ده من را به زیر پوستت |
از چه خواهی رفت زیر پوستم | |
| چون تو را از جان و از دل دوستم |
گو چه خواهی کرد گر جایت دهم | |
| قدرتی بر جمله اعضایت دهم |
با چنین قدرت چه سازم آن زمان | |
| داد خود گیری سبک از دشمنان |
چون شود از دشمنان گیرم چو داد | |
| می رسی دیگر به هر قصد و مراد |
پس حسد را چاره کن ای چاره ساز | |
| عهد کن اول کنی ترک نماز |
خشم باب خود چه سازم بر ملا | |
| نزد او بر خوان نمازت با ریا |
بعد از آن بر گو چه سازم با حسد | |
| من بهر کاری تو را سازم مدد |
آدم (علیه السلام)
هابیل بیا یگانه فرزند | |
| کاین حکم رسیده از خداوند |
میراث بزرگ کردگارم | |
| باید به تو این زمان سپارم |
سرمایه و رتبه ی نبوت | |
| شایسته توست در خلافت |
صندوق علوم و جمع اسرار | |
| زیبنده تو بود به کردار |
ازبعد منی نبی بر حق | |
| بر قرب خدا شوی تو محلق |
هابیل
صد شکر به کردگار یکتا | |
| کاین رتبه به من نموده اعطا |
من بنده کمترین درگاه | |
| تسبیح کنم به ذکر الله |
شیطان
وای بر حال تو ای قابیل کارت شد تمام | |
| نیست دیگر نزد باب تو برایت احترام |
هم خدا شد دشمنت هم شد پدر از تو بری | |
| داده بر هابیل ارث و رتبه ی پیغمبری |
بعد از این پیغمبرت هابیل باشد در جهان | |
| نیست از نام تو دیگر در همه گیتی نشان |
قابیل
راست می گویی تو ای یار شفیق | |
| گشته ام در موج درد و غم غریق |
من چه سازم تا بمانم جاودان | |
| راه را بر من بده اکنون نشان |
شیطان
تا مرا داری چه غم باشد تو را | |
| گوش کن کز درد و غم گردی جدا |
چاره ی این کار باشد از صواب | |
| در بر هابیل رو کن با شتاب |
سنگ بر فرقش بزن بی مدعا | |
| تا رود در خواب تا روز جزا |
افکنم در گردنت اینک رسن | |
| با شتاب اکنون بیا همراه من |
قابیل
هر چه فرمایی مرا از زیر پوست | |
| می دهم انجام ای فرزانه دوست |
چون رود هابیل در نزد رمه | |
| گوسفندان دوشد او با همهمه |
سنگ بر فرقش زنم من با شتاب | |
| می رود تا عرصه ی محشر به خواب |
(سنگ را می زند و هابیل نقش زمین می شود)
شیطان
دیگر ای قابیل کارت ساده شد | |
| کارها از بهر تو آماده شد |
کن رهایش تا بخوابد بر زمین | |
| روی کن در خانه و ساکت نشین |
بخش ادبیات تبیان
منبع:غلامعلی نادعلیزاده - اقالیم قلم (ویژه ی شماره 50 و 51)