تبیان، دستیار زندگی
همه‌ی آنچه از جنگ به ذهن می‌رسد درد، اندوه، جدایی و زخم است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جنگ بدور از شادی‌ست

گفتگوی اختصاصی تبیان با رضا رئیسی


همه‌ی آنچه از جنگ به ذهن می‌رسد درد، اندوه، جدایی و زخم است.


ادبیات جنگ

رضا رئیسی نویسنده کتاب‌های" اسیر 0339"،"موج و مرجان"،"قطار57" و " ستاره‌های بی نشان" به تازگی مشغول نوشتن جلد دوم قطار57 به نام "‌ ایستگاه 598" است. با او درباره مبحث شادی در ادبیات جنگ گفتگوی کوتاهی داشتیم که در زیر می‌خوانید.

آقای رئیسی جایگاه شادی در ادبیات جنگ کجاست؟‌

اساسا جنگ به دور از شادی است. خود کلمه جنگ نشان دهنده درد، رنج و ناراحتی است. ما نمی‌توانیم به جنگ فکر کنیم و شادی و شادمانی را در ذهن بیاوریم. همه‌ی آنچه از جنگ به ذهن می‌رسد درد، اندوه، جدایی و زخم است. منتها اگر ما بتوانیم از واقعه درد آوری که اتفاق افتاده است فاصله بگیریم آنگاه می‌توانیم به جنبه‌های نه شادی‌آور، بلکه طنز آن فکر کنیم و طنز را در ادبیات جنگ بازتاب دهیم. رزمنده ای در خرمشهر تعریف می‌کرد: یک روز داشتیم از دست عراقی‌ها فرار می‌کردیم  و آنها هم از دست ما فرار می‌کردند. من پیچیدم توی کوچه‌ای و بر خورد کردم به یک سرباز عراقی. ما به هم تنه زدیم و به زمین افتادیم اما آنقدر گیج بودیم که حتی نتوانستیم به هم شلیک کنیم. بلند شدیم و دوباره به فرار کردن ادامه دادیم. این اتفاق در زمان خودش بسیار سخت و دلهره‌آور بوده است اما بعدها که در خاطرات از زبان رزمنده‌ها این اتفاقات را می‌شنویم برای خودشان و برای ما جنبه طنز دارد. این خاطرات بین رزمنده‌ها مدام مرور می‌شود و می‌خندند، چون از آن واقعه فاصله گرفته‌اند. بنابراین باید از مسئله فاصله گرفت تا بتوانیم  به جنبه طنز آن بپردازیم. وگرنه جنگ سراسر غم و درد و اندوه را بازتاب می‌دهد و برای همین هم هست که ادبیات جنگ پر از صحنه‌های جانکاه است.

جنگ سراسر رنج و اندوه است اما لحظه‌های خوب هم دارد. مثلا لحظه‌ای که مادری به سربازش می‌رسد و یا لحظه رسیدن سرباز به نیروهای خودی و غیره این لحظه‌ها لحظه‌های خوبی است که می‌تواند داستان را به بافتی شادی‌آور نزدیک کند. این لحظه‌ها در ادبیات جنگ ما کم رنگ دیده می‌شوند و نویسنده خیلی زود از آنها می‌گذرد.

ببینید آن روزها حتی لحظه‌های  شادی‌آور جنگ هم تلخ و غم انگیز بوده است. لحظه‌ای که مادری به فرزندش یا سربازی به پیروزی می‌رسد، درست است که لحظه شادی است اما در زمینه خودش غم و اندوه و درد را همراه دارد و دیگر آن طور که باید شاد نیست. چه اتفاقاتی افتاده تا این لحظه شکل بگیرد؟ ‌چه مصیبت‌هایی که برای مادر و سرباز نیفتاده و حالا که به هم می‌رسند خنده و شادی‌شان از نوعی نیست که بتوان آن را به عنوان لحظه خوب پر رنگ کرد.  آنچه به اثر جنگی سایه می‌اندازد درد و اندوه جانکاه است. به خصوص برای ما ایرانی‌ها که اصولا آدم‌های غم زده و اندوهگینی هستیم. حالا جنگ را هم به مصیبت‌زدگی این آدم‌ها اضافه کنید، آنوقت می‌بیند که جنگ ما چند برابر بیشتر از جنگی که در کشورهای دیگر و فرهنگ‌های دیگر اتفاق می‌افتد تراژیک و اندوهناک است.

ما ایرانی‌ها اصولا آدم‌های غم زده و اندوهگینی هستیم. حالا جنگ را هم به مصیبت‌زدگی این آدم‌ها اضافه کنید، آنوقت می‌بیند که جنگ ما چند برابر بیشتر از جنگی که در کشورهای دیگر و فرهنگ‌های دیگر اتفاق می‌افتد تراژیک و اندوهناک است.

حالا که از جنگ فاصله گرفته‌ایم آیا می‌توانیم با مقوله جنگ و ادبیات جنگ از چشم انداز تازه‌ای نگاه کنیم و روایت‌های تازه‌ای از آن بیافرینیم که شاید جنبه خیالی هم داشته باشد؟‌

اساسا قصه یعنی خبر. قصه خوب گفتن یعنی خبری را خوب توصیف کردن و ارائه دادن.  ما باید خبر جنگ را درست و آنگونه که اتفاق افتاده است بنویسیم و ارائه دهیم. حالا هم که  از جنگ فاصله گرفته‌ایم همین قضیه صادق است. به نظر من باید جنگ را آنگونه که اتفاق افتاده بی کم و کاست و بی این که ذهن نویسنده را در کار بیاوریم و صادقانه و وظیفه شناسانه بگویم و قضاوت را به عهده آینده‌گان بگذاریم. نباید با ادبیات جنگ و آنچه بر سر ما آمده با بی مسئولیتی بر خورد کنیم.

توجه داشته باشید ما داریم درباره داستان صحبت می‌کنیم، نه خاطرات جنگ، جایگاه تخیل نویسنده در این نوع ادبیات کجاست؟‌

درست است. ما گزارش‌نویس نیستیم. من باز می‌گویم قصه یک نوع خبر دادن است اما خبر دادنی که در قالب داستان اتفاق می‌افتد. داستان نویسی هم برای خودش اصولی دارد. ما باید با توجه به اصول درست داستان نویسی واقعه جنگ را بنویسیم اما من می‌گویم واقعه جنگ را آنگونه که اتفاق افتاده است، دلچسب و خواندنی بنویسیم و بازی  کردن با روایت جنگ را کنار بگذاریم. نخواهیم جنگ را به گونه‌ای دیگر معنی کنیم. یک مشکل دیگری هم که وجود دارد این است که ما فکر می‌کنیم جنگ اتفاق خوبی بوده است، در صورتی که این طور نیست. جنگ به جای این که به ما اضافه کند، کم می‌کند. جنگ چیزی به ما اضافه نکرده است. جنگ در معنی واقعی خود خوب نیست و مسئله زیان بخشی است. این که ما چطور با جنگ مواجه شدیم ربطی به خوب بودن جنگ ندارد. اگر ما این نکته را قبول کنیم که جنگ به ما تحمیل شد و خواست ما نبود و ما مجبور شدیم با آن رو به رو شویم  همه مسائل حل می‌شود و آنوقت نویسنده‌های ما دستشان بازتر می‌شود که درباره سختی‌های جنگ و حاشیه‌های آن بنویسند.

وضعیت ادبیات جنگ را در این سال‌هایی که از جنگ فاصله گرفته‌ایم چگونه می‌بینید؟

من چشم‌انداز خوبی نمی‌بینم. بله. هر وقت مسئولین پولی گیر می‌آورند کارهایی صورت می‌گیرد اما این فعالیت‌ها نتیجه‌ای را که می‌خواهیم در پی ندارد.

رضا رئیسی

مشکل چیست؟

‌به نظر من دیگر نباید به طور اختصاصی به مشکلات ادبیات جنگ بپردازیم بلکه باید ادبیات را به طور کلی نگاه کنیم. در حال حاظر روحیه مناسبی برای فعالیت و نوشتن نیست. برای همین احساس می‌کنم چشم ‌انداز مناسبی برای ادبیات ما وجود ندارد.

شما قائل به تفکیک نویسندگان جنگ از نویسندگان دیگر نیستید؟‌

من این خط کشی‌ها را اصلا قبول ندارم و نمی پذیرم. نویسنده، نویسنده است  چه درباره جنگ بنویسد و چه درباره موضوعات دیگر اجتماعی. اغلب نویسندگان ادبیات جنگ ما خودشان در جبهه‌ها حضور داشتند و این تصور پیش آمد که تنها کسانی می‌توانند درباره جنگ بنویسند که خودشان شرایط جنگ را از نزدیک دیده باشند. عده‌ای از نویسندگان هم باورشان شد که فقط خودشان مجاز هستند درباره جنگ بنویسند و دیگران حق ورود به این موضوعات را ندارند. حتی سازمان‌ها هم این  تقسیم بندی را قبول کردند و عده‌ای را به عنوان نویسندگان جنگ برچسب زدند. همین مسئله مشکلاتی را به وجود آورد که ادبیات جنگ را تحت تاثیر خود قرارداد.

آیا تنوع کاری نویسندگان می‌تواند راه‌کار مناسبی برای مقابله با این تقسیم بندی‌ها باشد؟

دقیقا. من نویسنده باید هم درمورد موضوعات اجتماعی و مسائل پیرامون خودم بنویسم و هم درباره جنگ. اما یک مسئله‌ای که وجود دارد این است که من نویسنده باید تامین مالی باشم تا بتوانم با فراغ بال به نوشتن بپردازم. برای نوشتن مسائل اجتماعی و غیر جنگی پولی داده نمی‌شود و همین باعث می‌شود که کمتر سراغ مسائل دیگر بروم. البته یک مسئله خیلی مهم این است که نویسندگان جنگ درباره جنگ می‌نویسند چون برایشان یک حس نوستالژی به همراه دارد. نوشتن درباره جنگ ضروری هم هست. به نظر من هنوز آن جنگ و صلح واقعی درباره جنگ تحمیلی ما نوشته نشده است. هنوز خیلی از موضوعات حاشیه‌ای نوشته نشده است. مثل بمباران‌ها وضعیت جنگ در پشت صحنه، سوء استفاده‌هایی که پشت صحنه اتفاق افتاد و غیره از این جهت احساس می‌کنیم وظیفه خودمان را آنطور که باید و شاید به انجام نرسانده‌ایم. به خاطر ناگهانی تحمیل شدن جنگ به کشور ما نتوانستیم به ادبیات انقلاب بپردازیم و این ادبیات الان در وضعیت خوبی نیست. بعد از جنگ هم مسائل و مشکلاتی به وجود آمد که ادبیات جنگ را تحت تاثیر خود قرار داده است. دغدغه‌هایی هست که خود به خود نویسنده را به سمت خود می‌کشد. ‌من هنوز هم دوست دارم درباره جنگ بنویسم چون احساس می‌کنم حق مطلب ادا نشده است اما این که بگوییم جوان‌ها هم باید با دغدغه‌های ما همسو شوند این دیگر بی انصافی است . آنها باید مسائل و دغدغه‌های خودشان را مکتوب کنند.

فاطمه شفیعی

بخش ادبیات تبیان