تبیان، دستیار زندگی
چرا زمانی که از صنعت صحبت می کنیم با واژه هایی چون ناکارامدی و عدم کارایی روبرو هستیم؟ علت اساسی وضعیت کنونی صنعت چیست؟
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چالش های صنعت در ایران


چرا زمانی که از صنعت صحبت می کنیم با واژه هایی چون ناکارامدی و عدم کارایی روبرو هستیم؟ علت اساسی وضعیت کنونی صنعت چیست؟

صنعت

کمبود نقدینگی نزدیک ترین واژه ای است که برای بیان مشکلات صنعت ، در ذهن هر فرد تداعی می شود. حال سوال این جاست که چرا همواره صنعت از کمبود نقدینگی رنج برده است؟ به عقیده ی نگارنده مهم ترین مشکلات صنعت، از زمانی  شروع شد که استراتژی توسعه ی خود را بازار آزاد قرار دادیم . هدف اصلی در مطرح شدن بازار آزاد، کاهش نیاز به دولت و خصوصی سازی بوده است.

در اقتصاد ایران میزان دخالت دولت در شرایط جنگ ( درشرایطی که بیش از پیش نیاز به دولت در اقتصاد ایران افزایش یافته بود ) حدود 40 درصد بوده است. بعد از جنگ با هدف کاهش میزان دخالت 40 درصدی دولت ، کاری کردیم که  از سال 70 تاکنون هرگز میزان دخالت دولت از 60 کاهش نیافته است به گونه ای که این میزان دخالت دولت در سال 89 چیزی  حدود 86 درصد بوده است . هدف از  بیان این آمار ها چیست ؟ هدف این است که بگوییم برای صنعتی شدن ، استراتژی ای انتخاب کردیم که این استراتژی عاملی برای نابودی صنعت شد که  به تبع آن نیاز به دولت را همواره در خود زنده می کرد ( در حالی که به دنبال کاهش دخالت دولت در اقتصاد بوده ایم ) بدتر شدن فضای کسب و کار، دور شدن از شرایط رقابتی، عدم قدرت رقابت پذیری بخش های تولیدی، ایجاد فضای ناامن برای سرمایه گذاری و افزایش ریسک های فعالیت های تولیدی، همه و همه از ثمرات استراتژی صنعتی شدن در ایران بوده است.

برای این که صنعتی بشویم به دو امر بسیار تکیه کردیم، یک کاهش دخالت دولت از طریق سپردن اقتصاد به مکانیزم بازار آزاد  و دو  انباشت سرمایه های فیزیکی. توجه به این دو عنصر برای صنعتی شدن عاملی برای توسعه نیافتگی اقتصاد ایران شده است. البته توجه به سرمایه های فیزیکی قبل از توجه به بازار آزاد صورت گرفته بود.

کره جنوبی ، سرمایه انسانی را بر سرمایه فیزیکی مقدم شمرده بود و این را وظیفه  دولت خود می دانست که از طریق توسعه دانش و اطلاعات ظرفیت جذب خود را افزایش بدهد

توجه به سرمایه های فیزیکی برای صنعتی شدن و توسعه یافتگی را می توان در برنامه های توسعه ای قبل از انقلاب و دو برنامه توسعه پنج ساله بعد از انقلاب مشاهده کرد. در هر حال توجه به سرمایه های فیزیکی خارجی برای توسعه یافتگی سبب شد، بخش صنعت به صورت وابسته شکل گیرد. این در حالی است که کشوری مانند کره جنوبی ، برای اینکه به توسعه اقتصادی برسد، سرمایه انسانی را بر سرمایه فیزیکی مقدم شمرده بود و این را وظیفه ی دولت خود گماشته بود تا از طریق توسعه دانش و اطلاعات ظرفیت جذب خود را افزایش بدهد.

از این مرحله که بگذریم ، سیاست گذاری های بعدی اقتصاد ایران در جهت کاهش دخالت دولت انجام شد و آن سیاست ها چیزی جز خصوصی سازی، آزادسازی واردات، بازار آزاد و غیره نبود. سیاست های اتخاذ شده که بیشتر آن را در قالب تعدیل ساختاری می شناسیم، سبب از بین رفتن بخش های تولیدی وابسته شد  و این امر سبب شد، دولتی که در صدد کاهش فعالیت های خود بود به طور اجتناب ناپذیر چاق و چاق تر می شد .

صنعت

دولت صنعت را از طریق واردات ماشین آلات و تجهیزات خارجی دنبال کرده بود و از آن جا که بازدهی سرمایه زمانی که سرمایه انسانی متناسب با آن وجود نداشته باشد، کاهنده می شود، به طور دائم مجبور به حمایت های مالی و واردات بیشتر از این طبقه شده بود؛ حمایت هایی که وابستگی به نفت را در اقتصاد ایران ایجاد کرد. دولت عملا نمی توانست بیش از این در فشار حمایت از بخش های تولیدی برآید چرا که حمایت های امروز تمامی نداشت و باید فردا نیز صورت می گرفت. لذا بعد از توجه به انباشت سرمایه فیزیکی ( که منابع مالی و انسانی ما را گرفت ) به خصوصی سازی به عنوان کنده شدن هزینه های تولید از دولت، توجه ویژه شد. استراتژی به کار گرفته شد که غرب بسیار آن را می پذیرفت و آن هم سپردن اقتصاد به بازار آزاد، بازاری که در آن دخالت دولت حداقل است، بود. اقتصاد ایران از دو ناحیه اشتباه کرد . یک زمانی که دولت بسیار خودش را چاق کرده بود و زمانی که تصمیم به حداقل سازی خود کرده بود. این که دولت باشد یا نباشد آن قدر کلیدی و تعیین کننده نیست ، آنچه از اهمیت توسعه ای برخوردار است چگونه عمل کردن دولت است.

دولت ایران ابتدا از طریق درآمدهای نفتی، به انباشت سرمایه های فیزیکی دست زد. این کار نه تنها قدرت توسعه ی انسانی را از اقتصاد ایران گرفت بلکه عاملی برای وابستگی به صادارت نفت و خرید فرآورده های حاصل از دانش خارجی ها نیز شد. در مسیری قرار گرفتیم که نه می توانستیم برگردیم و نه ادامه بدهیم. چرا که برگشتن به معنای تعطیلی بنگاه های تولیدی بود و ادامه دادن به معنای استمرار ناکارامدی تولید و اتلاف بیشتر منابع. لذا مشاهده می کنیم که زمانی که دولت در اقتصاد حضورش پررنگ بوده است، عملا فعالیت ضد توسعه ی انسانی انجام داده است و اگر در همان زمان به توسعه کارآفرینی و سرمایه ها ی اجتماعی اهمیت داده می شد، مطمئنا نیاز به وجود دولت در اقتصاد ایران کاهش می یافت. تصمیم بعدی که در راستای ناکارآمدی بنگاه ها گرفته شد (اقتصاد آزاد و خصوصی سازی )، جز تشدید ناکارآمدی چیزی را حاصل نداشت .

این که دولت باشد یا نباشد آن قدر کلیدی و تعیین کننده نیست، آنچه از اهمیت توسعه ای برخوردار است چگونه عمل کردن دولت است به عبارتی دولت باید باشد ولی باید بداند چرا هست

تورم، رکود و بیکاری از جمله عواملی شد که نیاز به دولت را در اقتصاد ایران افزایش می داد. بنابراین علی رغم اینکه  از سال 70 دولت ها، می خواستند سهم اندکی از فعالیت های اقتصادی را داشته باشند، سهم بیشتر را ایفا کردند . چرا که دولت ها متصل به رانت بودند و تنها این رانت بود که می توانست تولید را سر پا نگه دارد. دقت نمایید رانت تنها می تواند سر پوشی برای مشکل باشد، نمی تواند مشکل را درمان کند. بنابراین به عقیده ی نگارنده زمانی که دولت باید حضور پررنگ در اقتصاد ایران داشته باشد، نباید از آن فراری بجوید، اهمیت چگونه عمل کردن دولت بسیار مهم است. دولت باید باشد و باید فعالیت های تحقیق و توسعه و توسعه اطلاعات و دانش را انجام دهد. نقش دولت، بسترسازی است و این بستر سازی ها هستند که کمک به کارآمد شدن بخش های تولیدی   و خصوصی سازی می کند . اگر دولت  بخواهد دولت توسعه گرا باشد، باید هر چه زودتر به مسیر اصلی توسعه برگردد و آن هم این است که دولت باید باشد ولی باید بداند چرا هست. سپردن اقتصاد به بازار، زمانی که  دست به اصلاحات نهادی زده نشده باشد، اشتباه بسیار بزرگی است چرا که بازار به دنبال کارآمدی و تحقیق و توسعه نمی رود و لذا در چنین شرایطی سپردن اقتصاد به بازار عامل ایجاد بحران در اقتصاد خواهد شد .

صنعت

جمع بندی : با این سوال که چرا بنگاه های تولیدی همواره در کمبود نقدینگی هستند، مطلبم را شروع کردم و در نهایت به این رسیدیم که نیاز به نقدینگی مکرر از ناکارآمدی سرچشمه می گیرد و این ناکارآمدی، عنصری است که از طریق سیاست های اقتصادی دولت ها در اقتصاد ایران به وجود آمده است. دولت ها بیشتر در جهت تشدید وابستگی تولید به خارج و ناکارآمدی بنگاه های تولید ( انباشت سرمایه خارجی و بازار آزاد ) عمل کرده اند و لذا این مشخص است که زمانی که دولت وظایف توسعه ای( بسترسازی ، تحقیق و توسعه ) خود را به خوبی انجام ندهد؛ بخش حقیقی در مشکلات خود باقی خواهد ماند و همواره نقدینگی را سر پوشی برای مشکلات طلب می کند. هم اکنون نسخه ی تند نظام بازار آزاد در حال اجرا است یعنی حذف یارانه ها. درست است که حمایت های دولت از بخش های تولیدی درست نبوده است ولی این به این معنا نیست که نمی توانست درست باشد. دادن یارانه ی انرژی اگر در کنار بسترسازی های دولت، توسعه تحقیق و توسعه و غیره انجام می پذیرفت می توانست یارانه های انرژی را به یارانه های دانش تبدیل کرده و روز به روز نیاز به یارانه های را کاهش دهد.

رویکرد رها کردن تولید و سپردن آن به اقتصاد بازار به مراتب هولناک تر است چرا که نه تنها بنگاه ها عنصر حیاتی خود را نخواهند یافت (دانش) بلکه به علت تنها شدن در مشکلات مالی، تصمیم به ترک و رها کردن تولید خواهند گرفت. سپردن اقتصاد به بازار خوب است ولی اگر به صورت طبیعی صورت گیرد. اگر اصلاحات نهادی و بسترهای لازم در اقتصاد ایجاد شود، اقتصاد به صورت طبیعی وارد اقتصاد رقابتی ای خواهد شد که دولت تنها نقش نظارت را عمل خواهد کرد. در هر حال در شرایطی که برای بخش های تولید به وجود آمده است بهترین راهکار این است که دولت در کنار دادن سهم یارانه های تولید به فعالیت های توسعه ای خود عمل نماید و با ایجاد مراکز تحقیقاتی، کمک به بستر سازی برای خلق نوآوری و ابداع و اکتشافات را فراهم نماید تا از این رهگذر ناکارآمدی، کمبود نقدینگی بنگاه ها از بین برود .