تبیان، دستیار زندگی
حاكمیت فقیه جامع الشرایط همانند حاكمیت پیامبر صلى اللّه علیه و آله و امامان معصوم علیه السلام است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دلایل ولایتى بودن حاكمیت فقیه

آیت الله جوادی آملی
حاكمیت فقیه جامع الشرایط همانند حاكمیت پیامبر صلى اللّه علیه و آله و امامان معصوم علیه السلام است.

1 - تداوم امامت

مقتضاى دلیل اول بر ضرورت ولایت فقیه (برهان عقلى محض ) آن است كه ولایت فقیه ، به عنوان تداوم امامت امامان معصوم مى باشد و چون امامان معصوم علیه السلام ولى منصوب از سوى خداوند هستند، فقیه جامع الشرایط نیز از سوى خداوند و امامان معصوم ، منصوب به ولایت بر جامعه اسلامى است ، توضیح مطلب اینكه :

عقل مى گوید سعادت انسان ، به قانون الهى بستگى دارد و بشر به تنهایى ، نمى تواند قانونى بى نقص و كامل براى سعادت دنیا و آخرت خود تدوین نماید و قانون الهى ، توسط انسان كاملى به نام پیامبر، براى جامعه بشرى به ارمغان آورده مى شود و چون قانون بدون اجرا، تاثیر گذار نیست

و اجراى بدون خطا و لغزش ، نیازمند عصمت است ، خداوند، پیامبران و سپس ‍ امامان معصوم را براى ولایت بر جامعه اسلامى و اجراى دین ، منصوب كرده است و چون از حكمت خداوند و از لطف او به دور است كه در زمان غیبت امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) مسلمانان را بى رهبر رها سازد و دین و شریعت خاتم خویش را بى ولایت واگذارد، فقیهان جامع الشرایط را كه نزدیك ترین انسانها به امامان معصوم از حیث سه شرط علم و عدالت و تدبیر و لوازم آن مى باشند، به عنوان نیابت از امام زمان عج به ولایت جامعه اسلامى در عصر غیبت منصوب ساخته است و مردم مسلمان و خردمند كه ضرورت امور یاد شده را به خوبى مى فهمند و در پى سركشى و هواپرستى و رهایى بى حد و حصر نیستند، ولایت چنین انسان شایسته اى را مى پذیرند تا از این طریق ، دین خداوند در جامعه متحقق گردد.

حاكمیت فقیه جامع الشرایط همانند حاكمیت پیامبر صلى اللّه علیه و آله و امامان معصوم علیه السلام است ، یعنى همان گونه كه مردم ، پیامبر و امامان را در اداره جامعه اسلامى وكیل خود نكردند، بلكه با آنان بیعت نموده ، ولایت آن بزرگان را پذیرفتند، در عصر غیبت نیز مردم با جانشینان شایسته و به حق امام عصر (عج ) كه از سوى امامان معصوم به عنوان حاكم اعلام شده اند، دست ولاء و پیروزى و بیعت مى دهند.

اگر كسى دین اسلام را مى پذیرد و آن را براى خود انتخاب مى كند و اگر كسى به دین الهى راى آرى مى دهد، آیا معنایش این است كه با دین یا با صاحب آن قرار داد دو جانبه وكالتى مى بندد؟ آیا در این صورت ، پیامبر، وكیل مردم است ؟

روشن است كه چنین نیست و آنچه در اینجا مطرح مى باشد، همانا پذیرش حق است ، یعنى انسانى كه خواهان حق و در پى آن است ، وقتى حق را شناخت ، آن را مى پذیرد و معناى پذیرش او آن است كه من ، هواى نفس خود را در برابر حق قرار نمى دهم و آنچه را كه حق تشخیص دهم ، از دل و جان مى پذیرم و در مقابل نص ، اجتهاد نمى كنم .

در جریان غدیر خم ، ذات اقدس اله به پیغمبر صلى اللّه علیه و آله دستور ابلاغ داد:

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك (1) و رسول اكرم صلى اللّه علیه و آله پیام الهى را به مردم رساند و فرمود:

من كنت مولاه فهذا على مولاه (2) و مردم نیز ولاى او را پذیرفتند و گفتند: بخ بخ لك یا بن ابى طالب (3) و با او بیعت كردند.

آیا معناى بیعت مردم با امیرالمومنین علیه السلام این است كه ایشان را وكیل خود كردند یا اینكه او را به عنوان ولى قبول كردند؟ اگر على بن ابى طالب علیه السلام وكیل مردم باشد، معنایش این است كه تا مردم به او راى ندهند و امامت او را امضا نكنند، او حقى ندارد، آیا چنین سخنى درست است ؟

بنابراین ، نظام اسلامى ، همچون نظام هاى غربى و شرقى نیست كه اكثر مردم به دلخواه خود هركس را با هر شرایطى ، وكیل خود براى رهبرى سازند، بلكه از طریق متخصصان خبره ، از میان فقیهان جامع الشرایء بهترین و تواناترین فقیه را شناسایى كرده ، ولایت الهى او را مى پذیرند.

كسى كه مكتب شناس و مكتب باور و مجرى این مكتب است ، پذیرش ولایت او در حقیقت ، پذیرش مسوولیت اوست ، نه اینكه به او وكالت دهند.

البته پذیرش ولایت فقیه ، تفاوت هایى با پذیرش ولایت پیامبر صلى اللّه علیه و آله و امام معصوم علیه السلام دارد كه یكى از آن تفاوت ها این است كه بیعت با پیامبر و امام معصوم ، هیچ گاه قابل زوال نیست ، زیرا آنان از مقام عصمت در علم و عمل برخوردارند، ولى بیعت با فقیه حاكم ، اولا تا وقتى است كه امام معصوم علیه السلام ظهور نكرده باشد و ثانیا در عصر غیبت نیز تا زمانى است كه در شرایط رهبرى آن فقیه ، خللى پدید نیامده باشد.

البته فرق هاى فراوانى میان امام معصوم و فقیه وجود دارد كه گذشته از وضوح آنها، برخى از آن فرق ها، در اثناى مطالب معلوم مى گردد و اشتراك امام معصوم با فقیه جامع شرایء در وجه خاصى است كه اشاره شد، یعنى اجراى احكام و اداره جامعه اسلامى .

2 - جامعیت دین

دین الهى كه به كمال نهایى خود رسیده و مورد رضایت خداوند قرار گرفته است :

الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا (4) دینى كه بیان كننده همه لوازم سعادت انسان در زندگى فردى و اجتماعى اوست : نبیان لكل شى (5) و به گفته رسول اكرم صلى اللّه علیه و آله در حجه الوداع ، كه فرمودند:

قسم به خداوند كه هیچ چیزى نیست كه شما را به بهشت نزدیك مى كند و از جهنم دور مى سازد، مگر آنكه شما را به آن ، امر كردم و هیچ چیزى نیست كه شما را به جهنم نزدیك مى كند و از بهشت دور مى سازد، مگر آنكه شما را از آن ، نهى كردم :

یا ایها الناس و الله ما من شى یقربكم من الجنه و یباعدكم عن النار الا و قد امرتكم به ، و ما من شى بقربكم من النار و یباعدكم عن الجنه الا و قد نهیتكم عنه (6)

آیا چنین دین جامعى ، براى عصر غیبت سخنى ندارد؟ بى شك كسانى را براى این امر مهم منصوب كرده و فقط شرایط والى را معلوم نساخته تا مردم با آن شرایط دست به انتخاب بزنند و چون در وكالت ، وظیفه وكیل ، استیفاى حقوق موكل است و در نظام اسلامى حقوق فراوانى وجود دارد كه حق الله است نه حق الناس ، بنابراین ، رهبرى فقیه ، هرگز به معناى وكالت نیست ، بلكه از سنخ ولایت است .

كسانى كه نظام اسلامى را نظام امامت و امت مى دانند، در زمان غیبت و در هنگامك دسترسى نداشتن به امام معصوم علیه السلام سه نظر دارند:

نظر اول آن است كه مردم در زمان غیبت و عدم حضور امام معصوم ، هر نظامى را كه خود صحیح بدانند مى توانند اجرا نمایند، به این معنا كه در این زمان ، دین را با سیاست كارى نیست و از منابع دینى ، هیچ معنایى كه عهده دار ترسیم سیاست كلى نظام حكومتى و اجتماعى عصر غیبت باشد، استفاده نمى شود.

نظر دوم آن است كه دین اسلام ، از آن جهت كه خاتم ادیان است ، همه نیازها را بیان كرده است و لذا چنین نیست كه در این مقطع از زمان ، درباره ماسئل حكومتى پیامى نداشته باشد.

 در عصر غیبت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشریف )، سیستم حكومت ، در مدار ولایت و بر عهده نائبان امام معصوم و منصوبان از سوى ایشان كه به نصب خاص یا عام معین شده اند، جریان خواهد داشت لیكن مسائلى از قبیل كیفیت قانونگذارى و چگونگى تشكیل مجلس و كیفیت اداره امور قضایى و همچنین تنظیم ارگان هاى اجتماعى ، همگى ، به عقل صاحب نظران جامعه واگذار شده است .

نظر سوم آن است كه دین ، همه امور را، اعم از آنچه درباره جزئیات و كلیات نظام حكومتى است ، مشخص كرده ولیكن باید با جستجو در منابع دینى آنها را استنباط نمود.

آنچه گذشت ، برخى از اقوال و نظراتى است كه درباره قلمرو دین در جنبه هاى اجتماعى و سیاسى بیان شده است و تعیین نظر صحیح در این میان ، منوط به تدبر و تامل در برهان عقلى است كه در مباحث نبوت عامه ، بر ضرورت وجود دین اقامه مى شود و ما آن را در فصل اول كتاب بیان نمودیم (7) البته مشخصات و ویژگى هاى خاص این نظام از قبیل خصوصیات ارگان ها و سازمان هاى اجتماعى مربوط به آن ، مستقیما از طریق این برهان عقلى دریافت نمى شود،

بكله نیازمند مباحث فقهى و حقوقى است كه در چارچوب اصول مربوط به خود استنباط مى گردد و از سوى دیگر، برخى از نظام هاى رایج میان خردمندان جامعه ، مورد امضا منابع قرار گرفته و نحوه اجراى بعضى از احكام ، به تشخیص صحیح مردم هر عصر واگذار شده است و از آنجا كه تقریر و امضاى بنا و سیره عقلا دلیل جواز آن سیره است و از دیگر سو، عقل برهانى ، یكى از منابع احكام شرع است ، با یكى از دو طریق عقل و نقل ، مى توان مشروعیت برخى از اشكال حكومت را استنباط كرد و به شارع مقدس اسناد داد، و چون محور اصلى بحث كنونى ، ولایت فقیه است ، ارائه مسائل جزئى حكومت لازم نیست .


پی نوشتها:

1-سوره مائده آیه 67

2-كافى ، ج 1 ص 295، ح 1

3-بحار، ج 19، ص 85، ح 36

4-سوره مائده ، آیه 3

5-سوره نحل ، آیه 89

6-بحار، ج 67، ص 96، ح 3 باب 47

7-رك : ص 55

کتاب ولایت فقیه آیه الله جوادی آملی

تهیه و تنظیم: محمد حسین امین – گروه حوزه علمیه قم