تبیان، دستیار زندگی
صدای خمپاره ای که انگار هم خیلی دور نیست ، صدای او را در خود خفه می کند. جوانکی جلوی چشم هایم بال بال می زند سرم را به او وصل نکنم از دست می رود... وصل هم کنم شاید از دست برود ... دکتر دیگر با من بحث نمی کند . به اطرافم نگاه می کنم . هیچ کس نیست که از او
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سربالایی های جنگ


صدای خمپاره ای که انگار هم خیلی دور نیست ، صدای او را در خود خفه می کند. جوانکی جلوی چشم هایم بال بال می زند سرم را به او وصل نکنم از دست می رود... وصل هم کنم شاید از دست برود ... دکتر دیگر با من بحث نمی کند . به اطرافم نگاه می کنم . هیچ کس نیست که از او کمک بگیرم . همه ی تنم می لرزد ، به هر مصیبتی که شده رگش را پیدا می کنم و زیر لب می گویم «یا فاطمه ی زهرا (س)»


سربالایی های جنگ

کتاب سربالایی جنگ ،شامل سه بخش می باشد که در هر بخش از آن یک داستان از جریانات جنگ تحمیلی آورده شده است. داستان ابتدائی این کتاب اگر تو نباشی نام دارد که نویسنده ی آن خانم پروانه کرمی می باشد.

داستان بعدی با عنوان دردی که مپرس از نوشته های خانم پروین قائمی می باشد.

داستان سوم و انتهایی این کتاب جنگ زیر زمین نام دارد که این داستان هم مانند داستان دوم کتاب توسط خانم پروین قائمی به رشته ی تحریر در آمده است.

نثر این کتاب بسیار ساده و روان می باشد.نویسندگان این مجموعه کوشیده اند جنگ و مبارزه علیه ظلم را پسوند همیشگی ونا گسستنی زندگی انسان های آزاده بدانند و حکایت کنند از سربالایی سختی که در زندگی ما حضور دارد.

هر بار که دفتر انقلاب اسلامی را از نو باز می کنیم و ورق می زنیم به وقایع ،رویدادها وحوادثی بر می خوریم که گویا واقعا داستانی بیش نبوده اند ،زیرا از آن همه زیبایی و ایثار واستواری بصیرت کمتر می توان در تاریخ عالم نشانی جست.

همه این اتفاقات و حوادث ،جز آن که برگ هایی از انقلاب اسلامی بوده اند وجه دیگری را نیز برای ما نمایان می کنند وآن این است که انقلاب و دفاع مقدس انسان هایی را به ظهور رساند و می رساند که می توانند الگوهای اصیل معنویت و مبارزه در تاریخ باشند.

در بخش اول کتاب «سربالایی جنگ» با عنوان اگر تو نباشی ،نویسنده زندگی یک رزمنده غیور را که از اهالی کرماشاه بوده را به تصویر می کشد. دلاور مردی که با وجود سختی هایی که در طول دوران زندگیش متحمل شده است ،در هنگام مبارزات پیش از انقلاب و در نبرد در جبهه های حق علیه باطل نقش بسزایی را ایفا کرد. خانم پروانه کرمی یکی از دو نویسنده این مجموعه با قلمی شیوا زندگی این رزمنده را به طور کوتاه اما کامل وجامع ترسیم کرده است.

داستانی که در بخش دوم کتاب آمده است و در بالا نام برده شد داستان زندگی یک بانوی تحصیل کرده در تهران را بیان می کند ،بانویی که با تمام مشکلاتی که خود در خانواده دارد ، مدتی بعد از شروع جنگ به عنوان بهیار راهی آبادان می شود و در آنجا متوجه می شود که دوست صمیمی و همکلاسیش در دانشگاه به بیماری ناعلاجی مبتلا شده است.

داستان زندگی یک بانوی تحصیل کرده در تهران را بیان می کند ،بانویی که با تمام مشکلاتی که خود در خانواده دارد ، مدتی بعد از شروع جنگ به عنوان بهیار راهی آبادان می شود و در آنجا متوجه می شود که دوست صمیمی و همکلاسیش در دانشگاه به بیماری ناعلاجی مبتلا شده است

پروین، شخصیت (اصلی این داستان) با تمام وجود سعی می کند راهی را برای بهبود دوست بیمارش پیدا نماید.

داستان سوم این کتاب –جنگ زیر زمین- ادامه داستان دوم را بیان می کند و زندگی پروین را بعد از بازگشت وی از جبهه بیان می کند. زندگی که سرشار از سختی بوده اما این بانوی دلاور با صبر و توکل بر خدا سعی نموده تا به نحو احسن از این امتحان سرفراز بیرون بیاید.

از مشخصات ظاهری این کتاب تعداد صفحات آن بوده که 150 صفحه می باشد و در بهار سال 1386 توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب برای اولین بار به چاپ رسید.

برش هایی کوتاه از کتاب :

در صفحه ی 30 این کتاب می خوانیم :

سرش داغ بود و بدنش سرد . نمی دانست تب دارد یا سردش است.چرا کابوس رهایش نمی کرد . چه کابوس وحشتناکی بود ؛ خواب « حسن بقعه » را می دید . از درو برمی گردند . همه هستند ؛ پدر ، مرتضی،مصطفی،علی نقی ،مراد و بقیه ی مردهای روستا و او جلوتر از همه به سمت قنات می رفتند. مصطفی داد می زند: « علی وایستا ، ما هم بیاییم اما او می رود .در یک قدمی قنات آب زلال و آرام قنات را می بیند . جلوتر می رود . خوشحال به پشت سرش نگاه می کند. اما هیچ کس نیست.

سرش داغ بود و بدنش سرد . نمی دانست تب دارد یا سردش است.چرا کابوس رهایش نمی کرد . چه کابوس وحشتناکی بود ؛ خواب « حسن بقعه » را می دید . از درو برمی گردند . همه هستند ؛ پدر ، مرتضی،مصطفی،علی نقی ،مراد و بقیه ی مردهای روستا و او جلوتر از همه به سمت قنات می رفتند

در صفحه ی 79 و بخش دوم کتاب در داستان دردی که مپرس می خوانیم :

و صدای خمپاره ای که انگار هم خیلی دور نیست ، صدای او را در خود خفه می کند. جوانکی جلوی چشم هایم بال بال می زند سرم را به او وصل نکنم از دست می رود... وصل هم کنم شاید از دست برود ... دکتر دیگر با من بحث نمی کند . به اطرافم نگاه می کنم . هیچ کس نیست که از او کمک بگیرم . همه ی تنم می لرزد ، به هر مصیبتی که شده رگش را پیدا می کنم و زیر لب می گویم «یا فاطمه ی زهرا (س)»

در صفحه ی 113 کتاب در داستان جنگ در زیرزمین آمده است:

محمد را هنوز نیاورده بودند . نمی دانم باید خوشحال باشم یا ناراحت ؟ میان مطالب مختلفی که درباره ی عشاء ربانی و ادا و اصول کلیسا ترجمه کرده ام ، مطلب عجیبی به شدت توجه ام را به خود جلب کرده است ،در این مطلب آمده است که در جنگ جهانی دوم ، کودکانی که در نزد مادرانشان بوده اند ، حتی زیر بمباران های هولناک نازی ها ، از سلامت روانی بالایی برخوردار هستند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : سایت نوید شاهد