تبیان، دستیار زندگی
خالق «یه حبه قند» برای رسیدن به جایگاهی که امروز بر آن تکیه زده‌است مسیر پر فراز و نشیبی را پیوده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : محمد صابری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مروری بر کارنامه میرکریمی


خالق «یه حبه قند» برای رسیدن به جایگاهی که امروز بر آن تکیه زده‌است مسیر پر فراز و نشیبی را پیوده است


مروری بر کارنامه میرکریمی
آغاز در تلویزیون

در میانه دهه هفتاد که سریالی به نام «آفتاب و عزیز خانم» در یکی از بخش‌های برنامه كودك و نوجوان تلویزیون پخش می‌شد، كمتر كسی تصور می‌كرد سازنده این سریال بعدها به یكی از بهترین كارگردان‌های سینمای ایران تبدیل شود. این سریال که بیش از هر چیز فضای گرم و صمیمی خانه «عزیز خانم» در آن خاطره‌ساز شد اقتباسی بود از مجموعه چهار جلدى «ماجراهاى آفتاب و عزیز خانم» كه به قلم مژگان كلهر منتشر شده بود. در این مجموعه تضاد باورها و اعتقادات سنتی عزیز خانم و كم تجربگی آفتاب، سادگی و صفای عزیز خانم و شیطنت‌های كودكانه آفتاب، دستمایه ماجراها قرار گرفته‌اند. «بچه‌های مدرسه همت» اما حکایتی برعکس «ماجراهای آفتاب و عزیزخانوم» داشت. این مجموعه 13 قسمتی در اواخر دهه هفتاد به کارگردانی سیدرضا میرکریمی روی آنتن تلویزیون رفت و با اقبال مخاطبان همراه شد.  اما پس از پخش مجموعه و توفیق نسبی آن، نگارنده به این فکر افتاد که قسمت‌هایی از آن مجموعه را به صورت داستان‌هایی برای نوجوانان بازنویسی کند. نکته جالب درباره این مجموعه اینکه میرکریمی در این سریال برای نخستین‌بار از مهران رجبی که تا آن روز یک دبیر ساده بود برای ایفای نقش مقابل دوربین دعوت کرد تا به این واسطه یک بازیگر موفق به سینما و تلویزیون ایران معرفی کرده باشد.

ورود موفق به سینما

همکاری موفق در «بچه‌های مدرسه همت» سبب شد میرکریمی برای نخستین فیلم سینمایی خود هم فیلمنامه‌ای از محمد رضائی‌راد در دست بگیرد. «کودک و سرباز» با داستانی ساده قصه یک سرباز وظیفه در یکی از روستاهای خراسان را روایت می‌کند که می‌خواهد نیمه اول تعطیلات نوروز به روستای خود در شمال برود تا مقدمات خواستگاری‌اش فراهم شود، اما فرمانده‌اش به او مرخصی نمی‌دهد. شب عید، کودک بزهکاری را به جرم سرقت به پاسگاه می‌آورند و فرمانده سرباز را مامور برگرداندن پسر بچه به تهران می‌کند. این فیلم علاوه‌بر جشنواره فجر با درخشش در جشنواره هایی چون مونترال و آسیا-اقیانوسیه جایگاه میرکریمی را در سینمای ایران تثبیت کرد. هنوز که هنوز است برای بسیاری از علاقمندان سینما نام سیدرضا میرکریمی با خاطره تماشای «زیر نور ماه» عجین است. فیلمی متفاوت با محوریت روحانیت که این قشر بیش‌وکم مهجور در سینمای ایران را صاحب شناسنامه‌ای ماندگار بر پرده نقره‌ای کرد. فیلم داستان طلبه جوانی است که در آستانه ملبس شدن دچار تناقض‌هایی می‌شود، ولی به احترام پدرش لباس را تهیه می‌كند. پسر بچه دستفروشی لباس‌هایش را می‌دزد و سیدحسن با رفتن به دنبال او با فقر و فلاكت انسان‌هایی كه با قاسم زندگی می‌كنند، آشنا می‌شود. او به حوزه بازمی‌گردد و بعد از ملبس شدن به قاسم برای آغاز یک زندگی جدید کمک می‌کند.

میرکریمی دیگر تبدیل به یک برند شده‌است. نام و امضای او کافیست تا خود را برای تماشای یک اثر قانع کنیم؛ هرچند با این پیش فرض که احتمالاً به‌رغم تمام خاطراتی که از فیلم‌های قبلی این فیلمساز داریم باردیگر شگفت‌زده خواهیم شد.

پس از «زیر نور ماه» بسیاری به جمع منتظران فیلم بعدی میرکریمی اضافه شدند اما «اینجا چراغی روشن است» برای غالب آن‌ها راضی‌کننده نبود. فضای روستایی و چشم‌نواز فیلم و بازی متفاوت حبیب رضایی البته دلنشین بود اما داستان فیلم برای مخاطبان علاقمند به «زیر نور ماه» درگیرکننده نبود. حکایت جوان عقب مانده و ساده‌دلی كه همراه با متولی امامزاده روستایی کوهستانی زندگی می‌كند می‌‌توانست برای مخاطب جداب باشد اما هم‌زمانی ساخت و اکران این فیلم با موج «معناگرایی» ناقص‌الخلقه آن سال‌ها در سینمای ایران سبب شده که سویه‌های معناگرایانه این فیلم هم با گارد مخاطب همراه شود و به  ناکام‌ترین فیلم کارنامه میرکریمی بدل شود.

مروری بر کارنامه میرکریمی
یک نقطه عطف در کارنامه

با عدم توفیق «اینجا چراغی روشن است» در اکران اما میرکریمی از میدان به در نشد و 2 سال بعد با فیلم به جربان سینمای ایران بازگشت که بسیاری تا به امروز هم آن را نه تنها بهترین فیلم این کارگردان که نمونه‌ای قابل طرح از سینمای دینی می‌دانند. «خیلی دور، خیلی نزدیک» با فضای گرم کویری خود چنان مخاطب را با دکتر عالم همراه کرد که مسعود رایگان بازیگر پرسابه این نقش برای بسیاری همچنان با آن نقش در خاطره‌ها زنده‌است. حکایت جستجوی پزشکی متخصص اما مردد برای یافتن پسری کنجکاو اما معتقد(سامان) درون‌مایه اصلی این فیلم بود؛ داستانی که سرانجامش به «سامان» رسیدن «عالم» بود! پس از توفیق «خیلی دور، خیلی نزدیک» شاخک‌های تجربه‌گرای میرکریمی او را از تکرار موفقیت خود در همان فضای روایی و داستانی برحذر داشت تا او یکی از متفاوت‌ترین فیلم‌های کارنامه خود را به ثبت برساند. «به همین سادگی» داستان زندگی یک شبانه‌روز یک زن ایرانی و خانه‌دار بود. داستانی که در نگاه اول تبدیل آن به فیلمنامه غیرممکن می‌نماید اما میرکریمی با همراهی شادمهر راستین چنان از پس آن برآمدند که تندیس سیمرغ بهترنین فیلمنامه را از جشنواره فیلم فجر از آن خود کردند. این فیلم «هنگامه قاضیانی» را هم به طور جدی به جریان اصلی سینمای ایران وارد کرد.

... و اما «یه حبه قند»

میرکریمی دیگر تبدیل به یک برند شده‌است. نام و امضای او کافیست تا خود را برای تماشای یک اثر قانع کنیم؛ هرچند با این پیش فرض که احتمالاً به‌رغم تمام خاطراتی که از فیلم‌های قبلی این فیلمساز داریم باردیگر شگفت‌زده خواهیم شد. «یه حبه قند» هیچ نشانی از «به همین سادگی» و «خیلی دور، خیلی نزدیک» بعنوان دو فیلم توفیق یافته و تحسین‌شده این فیلمساز ندارد. تنها نشان همان امضای سیدرضا میرکریمی است. فیلم روایتی از یک خانواده کاملاً ایرانی است که گردهم آمد‌ه‌اند تا خوش باشند و روزگار سپری کنند، اما... بگذریم؛ شک نکنید فیلم میرکریمی را باید روی پرده نقره‌ای دید!

امید صبوری

بخش سینما و تلویزیون تبیان