تبیان، دستیار زندگی
منصور در دوران کودکی در بدترین شرایط، در یکی از روستاهای ورامین درس خواند. این دوست و همرزم نزدیک شهید عباس بابایی، هیچ‌گاه درپی کسب مقام نبود؛ همانطور که فرماندهی نیروی هوایی را نیز در سال1365 با اکراه پذیرفت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

8 فرمانده گمنام جبهه‌


منصور در دوران کودکی در بدترین شرایط، در یکی از روستاهای ورامین درس خواند.این دوست و همرزم نزدیک شهید عباس بابایی، هیچ‌گاه درپی کسب مقام نبود؛ همانطور که فرماندهی نیروی هوایی را نیز در سال1365 با اکراه پذیرفت.شاید وقتی منصور ستاری به همراه 11نفر از همرزمان خود در نیروی هوایی ارتش در تاریخ 15 دی‌ماه سال1373 مصادف با سالروز میلاد امام حسین(ع) بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید، مزد خدمات سرشار خود در این نیروی الهی را گرفت


دفاع مقدس سرشار از شهدای شاخصی است که برخی از این شهدا در عین نام‌آوری و خدمات مهمی که برای پیروزی سپاه اسلام کردند، کمتر شناخته شده‌اند.

متأسفانه این مجال مختصر اجازه نمی‌داد تا بتوانیم آن‌طور که شایسته آنهاست، به معرفی‌شان بپردازیم اما به نیت 8سال دفاع مقدس، مختصری از زندگینامه 8 فرمانده کمتر شناخته‌شده جنگ تحمیلی به مخاطبان عزیز ارائه می‌شود تا شاید سرآغازی باشد برای بیشتر شناختن کسانی که همه چیزمان را مدیون آنها هستیم.

شهید منصور ستاری
خلبان شهید

منصور ستاری، فرمانده نیروی هوایی ارتش

اگر امروز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی دارای اقتداری بس مثال زدنی است که نمونه آن در رزمایش ها دیده می شود، کسی شک ندارد که بخش اعظمی از این اقتدار را مدیون منصور ستاری است.

منصور در دوران کودکی در بدترین شرایط، در یکی از روستاهای ورامین درس خواند.

این دوست و همرزم نزدیک شهید عباس بابایی، هیچ‌گاه درپی کسب مقام نبود؛ همانطور که فرماندهی نیروی هوایی را نیز در سال1365 با اکراه پذیرفت.

شاید وقتی منصور ستاری به همراه 11نفر از همرزمان خود در نیروی هوایی ارتش در تاریخ 15 دی‌ماه سال1373 مصادف با سالروز میلاد امام حسین(ع) بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید، مزد خدمات سرشار خود در این نیروی الهی را گرفت.

عملیات استشهادی

عباس دوران، خلبان شهادت‌طلب نیروی هوایی ارتش

عباس دوران ماموریت داشت تا با انجام عملیاتی مهم، بغداد(پایتخت عراق) را که برای برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها آماده می‌شد، ناامن کند؛ عملیاتی که به گفته خود عباس، 90درصد امکان بازگشت نداشت. مأموریت خلبانان، انجام عملیات روی بغداد و بمباران پالایشگاه، نیروگاه اتمی، پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس در این شهر بود. هنگام بازگشت، قسمت عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار گرفته و از بین می‌رود. عباس کلید اجکت کمک خود را می‌زند ولی خودش حاضر به ترک جنگنده نشده و در آخرین لحظات هواپیما را به سمت ساختمان هتل اجلاس هدایت می‌کند. این اقدام شهادت‌طلبانه عباس دوران در ناامن ساختن آسمان بغداد، موجب شد تا برگزاری این اجلاس از بغداد به دهلی‌نو منتقل شود. بقایای پیکر پاک امیر الاستشهادیون، خلبان عباس دوران، بعد از 20 سال در تاریخ 30 تیرماه 1381 به کشور بازگشت و در زادگاهش (شیراز) به خاک سپرده شد.

روز 15 مرداد 62 در عملیات والفجر2 درست بعد از اینکه فرماندهی را کنار گذاشت روی ارتفاعات حاج عمران در حالی که تنها 2 هفته از ازدواجش می‌گذشت، تنها جنگید، تنها شهید شد و تنها ماند؛ همان طور که خودش خواسته بود.

پیکر مصطفی بعد از 28سال هنوز برنگشته است

در مسلخ عشق

محسن دین‌شعاری، فرمانده گردان تخریب لشکر 27

حاج محسن دین شعاری فرمانده گردان تخریب لشکر27 حضرت رسول(ص) بود.

یکی از دوست ‌داشتنی‌ترین فرماندهان دفاع مقدس که او  را به ریش بلند و صورت خندانش می‌شناختند  و در خنثی کردن انواع مین‌ها تبحر خاصی داشت.

حاج محسن در سال1363 به سفر حج رفت و در سال66 وقتی برای بار دوم فرصتی دست داد تا خانه خدا را زیارت کند، حضور در جبهه را مهم‌ تر دانست و نرفت تا اینکه در پانزدهم مرداد همان سال همزمان با عید قربان وقتی در یکی از میادین مین مشغول خنثی‌کردن مین ضدتانک بود، اسماعیل‌وار به شهادت رسید و پیکر پاکش در قطعه 29 شهدای بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

شهیدمصطفی ردانی‌پور
فرمانده ای در لباس روحانی

مصطفی ردانی‌پور، فرمانده قرارگاه فتح سپاه

ردانی‌پور در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را به‌عهده داشت که چند یگان رزمی سپاه را اداره می‌کرد.

مصطفی با لباس روحانی وارد جلسات نظامی می‌شد و به طرح و توجیه نقشه‌ها می‌پرداخت.

نام او را کمتر شنیده‌ایم؛ شاید چون کمتر فرماندهی کرد. روز 15 مرداد 62 در عملیات والفجر2 درست بعد از اینکه فرماندهی را کنار گذاشت روی ارتفاعات حاج عمران در حالی که تنها 2 هفته از ازدواجش می‌گذشت، تنها جنگید، تنها شهید شد و تنها ماند؛ همان طور که خودش خواسته بود.

پیکر مصطفی بعد از 28سال هنوز برنگشته است.

میعادگاه در گیلانغرب

اصغر وصالی طهرانی فرد، فرمانده گروه چریکی دستمال سرخ‌ها

گردان تحت امر وصالی به‌دلیل بستن دستمال سرخ بر گردن‌هایشان به «گروه دستمال سرخ‌ها» شهرت داشتند. علت این نامگذاری شهادت یکی از اعضای جوان این گروه بود که هنگام شهادت، لباسی سرخ بر تن داشت و همرزمانش به‌عنوان یادبود وی، تکه‌هایی از لباس او را بر گردن بستند و عهد کردند که تا گرفتن انتقامش، آن را از خود جدا نکنند.تنگه حاجیان در گیلانغرب میعادگاه اصغر در عاشورای سال 1359 بود.وقتی برای شناسایی و طراحی عملیات می‌رفت، در میان راه بر اثر اصابت گلوله به پیشانی‌اش، از بالای تپه به زمین افتاد و اندکی بعد در قطعه 24 شهدای بهشت زهرا(س) در کنار برادرش، اسماعیل آرام گرفت.

شهید آبشناسان : «... آرزو داشتم، حج را در زمان حیات انجام دهم، چنانچه شهید شوم، انجام شده است. محل دفن من، کربلا باشد، اگر راه کربلا را خود باز کردیم آسان است، ولی اگر زودتر شهید شدم، پیکرم به‌صورت امانی باقی بماند تا پس از بازکردن راه و انقلاب عراق، این کار انجام شود

شهید بدر

اسماعیل دقایقی، فرمانده لشکر9 بدر سپاه

می‌گویند انقلاب اسلامی در خوزستان مدیون خانواده دقایقی است.

هنگامی که فرماندهی لشکر9 بدر به اسماعیل واگذار شد، همان‌گونه که شعار همیشگی‌اش در زندگی این بود که هیچ‌وقت نباید آرامش خودمان را در آرامش مادی بدانیم، با توکل به خدا و پشتکار و جدیت، در مدت کوتاهی موفق شد یگان رزم منسجم و قدرتمندی را پایه‌گذاری کند، به‌طوری که نیروهای رزمنده لشکر9 بدر، همه عاشق فرمانده خود بودند.

این شهید گرانقدر در 28 دی‌ماه سال 65 در عملیات کربلای5 در منطقه عمومی شلمچه برای انجام ماموریت شناسایی با یک دستگاه موتورسیکلت عازم محور بود که در مسیر ، مورد اصابت بمب خوشه‌ای قرار گرفت و به شهادت رسید.

شهیدآبشناسان
حسن آرزوی دفن در کربلا

آبشناسان، فرمانده لشکر نوهد

لشکر نیروهای ویژه هوابرد نیروی زمینی ارتش را نوهد می‌گویند که افراد آن را نیروهای خاصی از رزمندگان ارتش تشکیل می‌دهند؛ این افراد ماموریت‌های سخت و طاقت‌فرسایی دارند و کمتر کسی توان انجام آن را خواهد داشت؛ حسن آبشناسان فرمانده این لشکر بود.آبشناسان با پیروزی انقلاب به درجه سرهنگی رسید و با تشکیل سپاه، نیروهای جدید را در «آموزشگاه سعدآباد» تحت تعلیم خود قرار داد.او همچون یک بسیجی در عملیات‌های مختلف حاضر می‌شد تا اینکه در سال1364، همزمان با عملیات «قادر»، در منطقه «لولاند» بر اثر اصابت ترکش، شربت شیرین شهادت را نوشید.

بخشی از وصیتنامه شهید: «... آرزو داشتم، حج را در زمان حیات انجام دهم، چنانچه شهید شوم، انجام شده است. محل دفن من، کربلا باشد، اگر راه کربلا را خود باز کردیم آسان است، ولی اگر زودتر شهید شدم، پیکرم به‌صورت امانی باقی بماند تا پس از بازکردن راه و انقلاب عراق، این کار انجام شود».

خداحافظی بابای مژگان

مسعود منفرد نیاکی، جانشین نیروی زمینی ارتش

با نوک پوتین در میان خاک‌ها شیاری کشید. کیف پولش را درآورد و به عکس مژگان خیره شد. کاغذ تلگراف توی دستش مچاله شده بود. دوباره آن را باز کرد و از اول تا آخر خواند. نمی‌توانست باور کند که مژگانش رفته باشد. آن همه سرزندگی، نشاط، مهربانی و صفا فقط به خاطر سرطان؟ مژگان مرده بود.

در گرماگرم عملیات بیت‌المقدس، دختر شهید نیاکی به‌علت بیماری در بستر احتضار افتاد. خانواده شهید نیاکی از او می‌خواهند که برای دیدن فرزندش که در حال احتضار است جبهه‌ها را رها کرده و به تهران بیاید و دیدار با دخترش داشته باشد. شهید نیاکی در جواب همسرش چنین می‌گوید: این سربازانی که هم‌اکنون در مصاف با دشمن بعثی هستند، همه فرزندان من هستند. من وظیفه دارم در کنار آنها باشم و همراه آنها بجنگم و همراه آنان دشمن را ناکام کرده و پیروزی را برای اسلام و مردم فداکار خود به ارمغان بیاورم.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : روزنامه همشهری