تبیان، دستیار زندگی
از جمله مباحثی كه استاد مطهری درآثار خود به خوبی به آن پرداخته، مساله رهبری اسلامی است كه به شكلی ریشه ای و براساس معارف پایه ای دین، به تنقیح آن همت گماشته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رهبری از دیدگاه استاد مطهری

شهید مطهری
از جمله مباحثی كه استاد مطهری درآثار خود به خوبی به آن پرداخته، مساله رهبری اسلامی است كه به شكلی ریشه ای و براساس معارف پایه ای دین، به تنقیح آن همت گماشته است.

 ایشان رهبری را مرادف امامت معرفی می كند؛ همانگونه كه نبوت و راهنمایی را به یك معنا می داند. براین اساس، رهبری برخاسته از اصول دین و امری مبتنی بر اعتقادات بنیادین اسلامی است و با توجه به جایگاه ویژه ای كه امر رهبری درنظریه های نوین مدیریت پیدا كرده، تا آنجا كه آن را عنصری فراتر از مدیریت می دانند( درعین حال كه درخلال مباحث مدیریت طرح می شود) ضرورت پردازش نظریه رهبری دراسلام جلوه بیش تری می یابد و می تواند كمك خوبی به مدیریت پژوهان نیز به حساب آید.

اصلی ترین نظریه و دیدگاه استاد شهید مطهری درخصوص رهبری را می توان در «یادداشتهای رهبری و مدیریت» ایشان جستجو كرد كه درحقیقت هسته مركزی بحث به حساب می آید و شاخ وبرگ مطلب را درآثار دیگرش یافت.

آن شهید عزیز، منابع مورد نظر خود دربحث رهبری را با ارجاع به آنها روشن نموده و كار پژوهشگر را آسان كرده است. وی در این یادداشتها مطالب ویژه رهبری را از سایر آثار خویش برگزیده و با دادن نشانی، به محقق این امكان را می دهد كه به توسعه بحث درچهارچوب دیدگاه استاد شهید همت گمارد.

1- تعریف رهبری

دركاوشی دقیق و جامع، با عنوان «پدیده رهبری»، كه توسط یكی از پردازشگران نظریه رهبری تنظیم شده است، تعریف های رهبری اجتماعی ازدیدگاه دانشمندان مغرب زمین را طبقه بندی می كند. تعاریف رهبری در این تلاش به 12 گروه طبقه بندی شده و در هر گروه، تعدادی از تعاریف كه وجه مشترك دارند، به عنوان نمونه عرضه گردیده است. كوشش برای این طبقه بندی به منزله جزو ضروری شناخت دقیق رهبری قلمداد شده است.

درپایان نتیجه گیری شده كه تعریفها در واقع بیانگر ابعاد گوناگون پدیده رهبری هستند و برحسب كاربرد، ممكن است از یك تعریف خاص و یا تعریفی مركب از این ابعاد استفاده گردد. (1)

استاد شهید مطهری دراین زمینه می نویسد:

«رهبری و مدیریت درعرف امروز، با همه توسعه و شمولی كه پیدا كرده است، اگر بخواهیم مرادف و همانندی برای آنها در مصطلحات اسلامی پیدا كنیم، باید بگوییم: ارشاد (2) و رشد یا هدایت و رشد. قدرت رهبری همان قدرت بر هدایت و ارشاد است در اصطلاحات اسلامی.»(3)

این تعریف، درمقابل آن حجم از تعاریف طبقه بندی شده، می تواند روشن كننده غوامض باشد. پردازش استاد شهید نسبت به تعریف خویش، بر این روشنگری می افزاید. ایشان درتعریف رشد كه هسته اصلی تعریف است، می نویسد:

«رشد در اصطلاح عرف و معمولی ما، یك كیفیت جسمی است و وصف اندام است. قامتها و اندام ها در اصطلاح و درعرف امروز فارسی، متصف به صفت رشد می شود ولی در اصطلاح فقه اسلامی یك كیفیت روحی است یعنی نوعی بلوغ است درمقابل بلوغ جسمی.

می گویند كودك پس از بلوغ جسمی، باید بلوغ روحی نیز پیدا كند تا ثروت را دراختیارش بگذاریم و می گویند تنها بلوغ جسمی برای ازدواج كافی نیست، رشد یعنی بلوغ روحی نیز لازم است. مقصود از رشد و بلوغ روحی شایستگی و قدرت تشخیص، درك سود و زیان و لیاقت اداره و بهره برداری است به عبارت دیگر، رشد عبارت است از شایستگی ولیاقت برای نگه داری و استفاده و بهره برداری صحیح از وسایل و سرمایه های حیات.»(4)

درجای دیگر می افزاید:

«یكی از سرمایه ها و بلكه مهم ترین سرمایه ها، سرمایه های انسانی است و اداره این سرمایه، نگه داری آن، هدر ندادن آن، استفاده و بهره برداری صحیح از آن، رشد (است).» (5)

درجای دیگر می افزاید:(6)

«رشد بهره برداری ازسرمایه های انسانی و اداره و به كارگرفتن آنها و پرورش دادن آن ها و بهره برداری از آنها و سامان دادن و سازمان دادن به آن نیروها و آزاد كردن و حرارت بخشیدن و از سردی افسردگی وجمود خارج كردن آنها و باز كردن آنها: یعنی پاره كردن زنجیرهای معنوی و روحی آنها كه (... ویضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم...). (7)

این چنین رشدی همان است كه امروز به نام مدیریت و یا رهبری نامیده می شود.»

با قدری دقت درتعریف بالا و پردازش آن، كه می تواند«نظریه رشد» قلمداد شود. نقطه اشتراك تمامی تعاریف طبقه بندی شده، كه عبارت شد «از یك فرایند نفوذ، كه بدان وسیله نفوذ ارادی رهبر به پیروان اعمال می گردد» (8) دراین تعریف دیده می شود، بلكه فرآیند نفوذ را هم و حتی برآیند را نیز مشاهده می كنیم.

2-خاستگاه رهبری

همانگونه كه گفته شد، منشأ و اساس رهبری، اصل امامت است؛ استاد می نویسد:

«میان نبوت و امامت فرق است، اولی راهنمایی است و دومی رهبری، همچنانكه راهنمایی دینی نوعی رهنمایی است كه از افق غیب باید رسیده باشد؛ یعنی راهنما باید غیبی باشد.

رهبری نیز این چنین است و اینكه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و برخی پیامبران دیگر، هم راهنما بوده اند و هم رهبر و ختم نبوت، ختم راهنمایی الهی است نه ختم رهبری الهی... وظیفه نبی تبلیغ است؛ «و ما علی الرسول الا البلاغ» ولی وظیفه امام این است كه ولایت و سرپرستی و رهبری كند بر كسانی كه رهبری او را پذیرفته اند.» (9)

«شیعه همانگونه كه نبوت؛ یعنی راهنمایی دینی را از جانب خدا می داند، رهبری دینی را نیز من جانب الله می داند. در این جهت میان راهنمایی و رهبری تفكیك نمی كند. پیامبران بزرگ، هم راهنما بوده اند هم رهبر. ختم نبوت ختم راهنمایی الهی، با ارائه برنامه و راه است، اما ختم رهبری الهی نیست.» (10)

«نبوت از نوع راهنمایی و امامت از نوع رهبری است و این دو، از موارد عام و خاص من وجه هستند. ممكن است كسی فقط راهنما باشد و رهبر نباشد؛ مانند همه مبلغان درست ما (روشن است آنانكه تبلیغشان نادرست است از بحث خارج اند) اینها كناری ایستاده و راه و چاه را به دیگران ارائه می كنند و می گویند «تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال»، ممكن است به عكس، كسی رهبر باشد ولی راهنما نباشد؛ یعنی راهی است آشكار و هدفی است مشخص ولی نیاز به نیرویی است كه قدرتها را متمركز و متشكل كند و سازمان بخشد و نیروهای خفته را بیدار و ناشكفته را به سوی سازندگی و ابتكار بسیج كند.

همچنانكه ممكن است یك شخص در آن واحد، هم رهبر باشد هم راهنما.» (11)

در عبارات بالا امامت مرادف رهبری گرفته شده؛ یعنی راهی كه نبی و پیامبر نشان داده است، توسط رهبر و پیروان رهبر طی می شود. شاید بتوان گفت كه نبوت «ارائه طریق» و امامت «ایصال الی المطلوب» است. (12)

این بحث كه پیش از انقلاب در حسینیه ارشاد، توسط استاد بیان شده، تحلیلی است از امامت در مقابل عالمان اهل سنت كه امامت را منحصر در حكومت و رهبری سیاسی- اجتماعی می دانند كه در آن نیاز به نص نیست، تا تنصیص پیامبر نسبت به امام بعدی را نفی كنند.(13) استاد در كتاب امامت و رهبری، كه ملهم امامت مرحوم محمدتقی شریعتی است، (14) سعی بر این دارد كه از كتاب خلافت و امامت را فراتر و كامل تر از مبنای رهبری ظاهری یا حكومت بداند. او می نویسد:

«حكومت یكی از شاخه های امامت است. امروز این اشتباه خیلی تكرار می شود؛ تا می گویند امامت، متوجه مساله حكومت می شوند، در حالیكه مساله حكومت از فروع و یكی از شاخه های خیلی كوچك مساله امامت است.» (15)

در كتاب ولاءها و ولایت ها، ایشان برای امامت چهار شأن ولایی قائل شده اند، (16) كه عبارتند از: «ولاء محبت، ولاء مرجعیت، ولاء زعامت و ولاء تصرف» كه مراد از ولاء محبت، دوست داشتن امام است كه توسط پیامبر صلی الله علیه و آله خواسته شده (17)

و مراد از ولایت مرجعیت، همان برتری و تسلط علمی است كه امام دارد و همگان در مسایل خود باید به ایشان رجوع كنند و سوم ولاء تصرف است كه نوعی ولایت تكوینی است كه به اذن خدا می تواند در عالم وجود تصرف كند و نهایتا ولاء زعامت است كه در حقیقت شاخه رهبری اجتماعی امامت است كه این مقاله، آن را مطمح نظر خود دارد.

 ولی به هرحال مساله رهبری تبلور و تجلی امامت به معنای عام است. استاد اصرار دارد كه اهل سنت امامت را منحصر در بعد ولاء زعامت كرده اند تا بگویند نیاز به تنصیص نبی صلی الله علیه و آله نیست؛

«با این معنا از امامت، حق با اهل سنت است. حضرت حجت در زمان غیبت كه نمی توانند زمامدار مسلمین باشند.» (18)

با معنای فراگیر از امامت كه استاد بیان می كنند، رهبری اجتماعی در عین اصولی بودن، می تواند از فروع محسوب شود. به هرحال خاستگاه رهبری در فرهنگ اسلامی ریشه در فرهنگ وسیع و عمیق امامت دارد و از شعبه های ولایت و هدایت توحیدی است كه در نبوت و امامت تجلی می یابد و ظاهرترین شكل آن، رهبری اجتماعی است. بر این اساس، رهبری اسلامی دارای چنین پشتوانه غنی باطنی و معنوی بوده و متصدیان آن باید از چنین اعتقادات و التزامات علمی و عملی برخوردار باشند.


تهیه  و تنظیم: محمد حسین امین – گروه حوزه علمیه تبیان

نویسنده: سید صمصام الدین - قوامی

منبع: روزنامه - کیهان