فضای سرد نقد ادبیات کودک
نیم قرن نقد ادبیات کودک همراه با علیاصغر سیدآبادی:
علیاصغر سیدآبادی هم نویسنده است و هم شاعر؛ رد پایش از سالها پیش در نشریاتی که به ویژه برای نوجوانان و جوانان منتشر شده، پیداست و کارنامهاش علاوه بر تولیدات ادبی با فعالیتهای مطبوعاتی در حوزه فرهنگ همراه بوده است. علیاصغر سیدآبادی را اینروزها میتوان در نشستهای کارگروه شعر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان پیدا کرد یا در عصری که او فرزند خود را از کلاسهای تابستانی به خانه میبرد با او به گفتوگو درباره نقد ادبیات و کتابهای کودک نشستیم. نگاههای سیدآبادی درباره نقد و پژوهش را در سطرهای زیر و متفاوت با داستانهای کودک یا آثار بزرگسالی که از او در مطبوعات یا به شکل کتاب منتشر شده، دنبال کنید.
نقد در ادبیات و کتاب کودک ایران
معتقدم برای بررسی نقد در ادبیات کودک باید یک روند را بررسی کرد؛ مثلا مشخص شود این حوزه نسبت به چه زمانی پیشرفت و نسبت به چه زمانی پسرفت کرده است. میخواهم بگویم در این سالها پیشرفت هم داشتیم.
روند نقد ادبیات کودک رو به رشد بوده. به نظرم مثلا ما در اواخر دهه 70 در نقد یک جهشی را میبینیم که قبلا نبوده. در اواخر دهه 70 و اوایل 80 خورشیدی، دو نشریه در حوزه نقد ادبیات کودک فعال بود و روزنامهها و نشریات هم صفحههایی را به این موضوع اختصاص میدادند؛ پیشرفتهای خوبی در این سالها حاصل شد. در این دوره نقد ادبیات کودک از نقدهای ایدئولوژیک که بیشتر نقد نویسنده بود، فاصله گرفته و شأن نویسنده - منتقد و شأن نویسنده- آفریننده تفکیک شده بود.
باید بگویم همین الان هم پتانسیل، انرژی و توان فعالیت مطلوب در حوزه پژوهش و نقد همچون دهه 60 و 70 وجود دارد، اما فضا، فضای گرمی برای فعالیت نیست؛ مهمترین حوزه نقد که همان پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان بود، به دلیل عدم حمایت بسته شد، کتاب ماه کودک و نوجوان هم در آن سالها منظمتر منتشر میشد. یأس اجتماعی هم مزید بر همه این علتها و چه بسا ریشه خیلی از این اتفاقها که نمیتوان ندیدهاش گرفت.
دهه 60 ضمن اینکه با فعالیت نیروهای تازه نفس همراه بود، یک ایراد داشت و آن اینکه از «قبل خود» بریده بود، ولی منتقدان در نیمه دوم دهه 70 ادبیات کودک با حذف گذشته خودش شروع نکردند و میتوان گفت با مطالعه تجربههای پیش از خود آغاز کردند. شاید بهترین مطالعهها درباره نویسندگان دهه 60، در اواخر دهه 70 روی داد و اصولا نقد، پژوهش و بررسی نویسندگان قبلی در این سالها انجام شد. پژوهش به معنی دقیق کلمه نیز در این دوره شکل گرفت و کارهای بسیار خوبی به ویژه در بخش خصوصی شکل گرفت که این نکته بسیار مهمی است اما این رویکردها اکنون افت کرده و در دولت کنونی با موانع زیادی روبهروست.
باید بگویم همین الان هم پتانسیل، انرژی و توان فعالیت مطلوب در حوزه پژوهش و نقد همچون دهه 60 و 70 وجود دارد، اما فضا، فضای گرمی برای فعالیت نیست؛ مهمترین حوزه نقد که همان پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان بود، به دلیل عدم حمایت بسته شد، کتاب ماه کودک و نوجوان هم در آن سالها منظمتر منتشر میشد. یأس اجتماعی هم مزید بر همه این علتها و چه بسا ریشه خیلی از این اتفاقها که نمیتوان ندیدهاش گرفت.
ربط فضای نقد ادبیات کودک با نشریات
ما دو نشریه پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان و کتاب ماه کودک و نوجوان را داشتیم که با وجود دولتی بودن کتاب ماه، هیچ دخالتی از سوی دولت صورت نمیگرفت، و اصولا خیلی فعالتر از حالا بود و علاوه بر انتشار منظم، نشستهای تخصصی بسیار خوبی برگزار میکرد و از دل همین نشستها ادبیات کودک پیش میرفت. در خود مطبوعات هم بخشهایی به ادبیات کودک اختصاص پیدا میکرد که الان کم شده. این عوامل بدون شک موثر است. در آن سالها جشنوارههای پژوهش هم برگزار میشد که پژوهشهای مربوط به ادبیات کودک هم طرح و مورد تقدیر قرار میگرفت، که الان خبری از آن نیست، دست کم در حوزه ادبیات کودک نیست.
یکی از مهمترین پژوهشهای تاریخ پژوهش در حوزه ادبیات کودک و نوجوان در همان سالها منتشر شد با نام «تاریخ ادبیات کودکان» که متاسفانه الان وزارت ارشاد جلوی چاپش را گرفته است و از سد سانسور نمیتواند بگذرد، در حالی که در هر جای دیگری بود از آن حمایت ویژه میکردند.
شیوه نقد در حوزه نقد کتاب کودک و ادبیات کودک
اولین نقدهایی که پس از انقلاب انجام شد که اتفاقا ریشههایی در رویکردهای قبل از انقلاب داشت، یک نوع نقد محتوایی اخلاقی بود؛ به نوعی اینکه این محتوا در خدمت فلان موضوع است یا نه، اگر هست، خوب است یا بد، بررسی میشد. این شیوه نقد بعد از انقلاب هم ادامه یافت اما رنگ و بوی مذهبی گرفت و درباره محتوای کتاب و درباره نویسنده اظهارنظر میشد. بخش مهمی از نقدهای دهه 60 اینگونه بود. رفته رفته با پایان جنگ، نقدها فنیتر شد و به مسائل زیباییشناسانه نیز توجه شد، اما به نظرم نسل جدیدی از منتقدان در اواسط دهه 70 وارد ادبیات کودک شدند که نقد مبتنی بر نظریه را مطرح کردند. آنها معتقد بودند برای اینکه نقد صورت گیرد باید استدلال صورت گیرد و به صرف اینکه کسی اظهارنظر کند، نقدی پذیرفته نیست. استدلال نخستین ویژگی این نقدها بود، در ادامه برای نقد چارچوب نظری مطرح شد و منتقدان معتقد بودند آن چارچوب نظری باید در نقد مطرح شود به همین دلیل ارجاع به بحثهای نظری-البته به شکل افراط آمیزی- زیاد شد. نقدهای سالهای 70 و 80 پر از ارجاع به دریدا، فوکو و بحثهای نظری پست مدرن است. اما این نوع نقد رفته رفته در درون خودش اصلاح شد و نقدها منطقیتر شد، منتقدان متوجه شدند که بخشی از نقد باید مبتنی بر مسائل فکری و فرهنگی خودمان باشد و به نظرم در دهه 80 این نوع نقد به بلوغ نزدیک میشد که هماکنون هم رد پاهایی از آن بلوغ در آثار دیده میشود.
کمک به پیشرفت منتقدان
این یکی از تفاوتهای همان سالهای پیشرفت با اکنون است، در آن سالها ایدئولوژیک به این موضوع نگاه نمیشد، در کتاب ماه و پژوهشنامه از نقدهای طیفهای مختلف استفاده میشد و سردبیر این صلاحیت را در خود نمیدید که مشخص کند نقد کدام گرایش وجود داشته باشد و کدام گرایش نه. البته این موضوع نسبی بود و شما میتوانید جریانی را بیابید که در تمام این سالها نتوانست بنویسد، ولی الان بهرغم توانایی افراد موجود، چون فضا و نگاه کلان در این حوزه نمیطلبد، این اتفاق نمیافتد و غایبان خیلی زیادند و بازار حذف گرم است. به نظرم نقد و پژوهش و نظریه با حذف کسی به وجود نمیآید و اینجا اتفاقا رقیب به پیشرفت ما کمک میکند. کمک میکند، چون رقیب است که برای شما سوال ایجاد میکند و میتوانید با پاسخ به آنها زمینه رشد فکری خود را فراهم کنید. ولی وقتی رقیب را حذف میکنید راه فکر کردن را بستهاید.
فرآوری: مهسا رضایی بخش ادبیات تبیان
منبع: روزنامه تهران امروز