تبیان، دستیار زندگی
چشمانم را بیشتر گشودم و سرم را بلند کردم، آقایی را در لباس روحانیت دیدم که در ردای امامت همچون آفتابی...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کلام زائر / سجاده من


 سپس یك جلد كلام الله مجید اهدایی و مقداری غبار مترك و بسته ای نبات سفارشی را به ایشان رساندم و دكتر برنامه مسافرتش را تایید كرده و هدایا را پس از بوسیدن بر دیده نهاد و دستور داد: محسن را كه از سال 64 در واقع در سن 5 سالگی دچار روماتیسم قلبی حاد بود سریعا بستری كنند و در كوتاهترین فرصت پسرم را كه بارها تحت درمان قرار گرفته و معالجه نمیشد ....


سجاده من

دیدگان منتظر و خسته ام بر در درگاه آه، لحظه های ناامیدی را مرور میكرد. تكراری در ترانه تنهایی ام بودم. شیشه ترك برداشته قلبم، منقلب بود از روزنه های نامتعادل و علیل دریچه آئورت و دیگر دریچه ای كه نبض سبز رویش جوانی ام را مختل میكرد.

تپشهای نامنظمی، منظومه هستی ام را سرگردان در سرگشتگی بین ماندن و رفتن كرده بود. چند سال است كه ثانیه ها را در انزوای بیمارگونه ام، دور میزنم و خسته ام از مداوای بی نتیجه داوران دارویی هستم.

سكوت سنگین و سهمگینی سایبان سعادتم را پوشانده است.

ناگهان، درخشش نوری به چشمه چشمانم جلا می بخشد و كبوتر دل در هوای كعبه مستضعفان پر میگشاید و نام متبرك آقا(ع) در زیباییهای ضمیر نقش میبندد.

در این هنگام دستهای نیازم را به سوی بارگاه كرامت ایشان، گشودم و مرغك بشكسته بال آرزو را به امید التیام در بیكران آسمان الطاف او، رها كردم و چه زیبا دانه از خوان او برچیده و مژده زیستن را گرفتم.

او كه همیشه آشنای سجاده من است و آسمان سبز سعادتم و سبحه دعای عبادتم.

با تمامی پریشانی در حالی كه ذكر دعایم صلوات آقا امام زمان(عج) بود، به خواب رفتم كه با شنیدن آوایی ملكوتی دیدگانم گشوده شد.

فریده دختر سیدجواد از جا پردیم! بله بله آه حتما پدر را خواب می دیدم. نه چشمانم را بیشتر گشودم و سرم را بلندكردم ، آقایی را در لباس روحانیت دیدم كه در ردای امامت همچون آفتابی می درخشید و شالی بر گردن، كه در گوشه شال نام مطلای علی بن موسی الرضا(ع)می درخشید.

خدای من خوابم یا بیدار؟ نمیدانم سراسیمه و شفته با تضرع، دست به دامن آقا شدم و گفتم:

آقا ! محسن؟ ایشان با عطوفت فرمودند: برای همین موضوع آمده ام. فردا صبح ساعت 7 پیش دكتر میروی و ... نگران و مشوش به خود آمدم،

چند لحظه به دور نگریستم و زمانی گذشته نزدیك را طی كردم به خاطر آوردم كه نامه ای پر از التماس دعا به پیشگاه مبارك مقام معظم رهبری (حضرت آیت الله خامنه ای) فرستاده بودم كه ایشان دعای استجابت محسنم را از آقا علی بن موسی الرضا(ع) بگیرند؛

و بعد از بیست روز از طرف ایشان بسته ای پستی ارسال شد كه محتوی دو جلد كلام الله مجید و غبار متبركه و دو بسته نبات بود. تمام لحظه های تاریكی را به امید طلوع طالع دویدم و خود را به دكتر ... رساندم ... گفتم آقا را دیشب خواب دیدم. فرمودند: هدیه ای برای شما از طرف آستان قدس رضوی فرستاده ام و سفرتان هم بخیر باشد. و دستهایتان پرقوت، در این كار حكمتی حكیمانه است دكتر همین.

 سپس یك جلد كلام الله مجید اهدایی و مقداری غبار مترك و بسته ای نبات سفارشی را به ایشان رساندم و دكتر برنامه مسافرتش را تایید كرده و هدایا را پس از بوسیدن بر دیده نهاد و دستور داد: محسن را كه از سال 64 در واقع در سن 5 سالگی دچار روماتیسم قلبی حاد بود سریعا بستری كنند و در كوتاهترین فرصت پسرم را كه بارها تحت درمان قرار گرفته و معالجه نمیشد راهی اتاق سرنوشت كردند، و بعد از انتظار در مكث ثانیه ها و بارانی شدن آسمان دلم در رحمت مشیت الهی گشوده شد و با عنایت حضرت دوست و كرامت امام آبی آیینه ها محسن بهبودی حاصل كرد.

از دكتر تشكر كردم،ا یشان گفتند من وسیله ای بیش نیستم، هر چه هست اوست و كرامت معصومیتش و حكمتی كه امام (ع) در خواب اسم بردند این است كه من دكتر آستان قدس رضوی هستم و اگر پسر شما چند روز دیرتر مورد عمل قرار میگرفت، قسمتی از بدنش فلج و یا احیانا قلبش بزرگ میشد و كاری از ما ساخته نبود.

دانستم در ا ین برهه از درماندگی تنها اوست كه متجلی بر دلهای شكسته میشود و جرعه شفا می نوشاند.


بخش حریم رضوی