تبیان، دستیار زندگی
پیش از این در مورد " آودییوا لودمیلا یوگنیوا " شاعر - روزنامه نگار و زبانشناس روسی سخن گفتیم و قطعاتی از اشعار ایشان را که در وصف امام راحل بود با هم مرور نمودیم. اینک قطعاتی دیگر از اشعار این شاعر آزاده را به اتفاق می خوا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

" یوگنیوا " در مکتب امام خمینی (ره)

(بخش دوم)

پیش از این در مورد " آودییوا لودمیلا یوگنیوا " شاعر - روزنامه نگار و زبانشناس روسی سخن گفتیم و قطعاتی از اشعار ایشان را که در وصف امام راحل بود با هم مرور نمودیم.

اینک قطعاتی دیگر از اشعار این شاعر آزاده را به اتفاق می خوانیم.

بخش سوم / ماه گرم بهمن

او در شهر خمین در خانواده ای بزرگ دیده به جهان گشود

خانواده او از اهل بیت حضرت محمد (ص) بود

تصادفی نیست که به او نام "روح الله" دادند

روح خدا با اوست و امام همیشه روح خدا را دارد

«نبض انقلاب با قلوب جوان می تپد»

امام خمینی

او به جهان نمونه نادری داد

و رهبر جوانان شد

نور خردمندانه اندیشه های او

قلوب و اذهان را بر آشفت

جوانان به زورگویی رژیم شاه

جواب رد دادند.

دانشگاه زنده شد

حکومت هم با احساس ناتوانی خود

ارتش را علیه جوانان به کار گرفت

میدان به خون آغشته شد

نه گرم سرب پرواز می کرد ، (منظور گلوله است)

ولی قلب مملو از عشق شد.

جوانان تهران و تبریز

فدای کشور خود شدند

آنها

به سازش ها تن نمی دادند.

عزت و شرافت را نمی توان کشت.

دوستان به زندانها انداخته شدند

ولی روز 15 خرداد

روز « بذر نیک » است

که نهادن آن در خاک بی نتیجه نخواهد بود

همین بذر نهالی سبز بیرون خواهد آورد

و به درخت آزادی تبدیل خواهد شد .

در ماه گرم بهمن

ماهی که به رنگ خون عاشقان مجروح شده .

میهن، خود سرخ خواهد شد .

ماه مارس. ماه خوب، نوروز.

ولی قم و شیراز، مشهد و تبریز

آرام نیستند.

در همان ماه سربازان

مردم را با گاز اشک آور و از پشت هدف قرار دادند.

فیضیه هم یادش نرفته است:

دانشجویان را به طور وحشیانه کتک می زدند ،

دهقانان و بازاریان و همه مدافعین

صادق وطن را

بخش چهارم / عشق به مردم

ولی در یک سحرگاه ماه نوامبر،

سربازان درب خانه او را شکستند.

او در لحظه ای بازداشت شد

که برای الله نماز می خواند.

هواپیما به آنکارا پرواز می کند

او مجبور شد برای سال ها

میهن عزیز خود را ترک کند.

و در کشور بیگانه به پیشواز طلوع آفتاب برود

دور از مناره های میهن .

ولی او شاعر انقلاب،

فیلسوف و پدر انقلاب بود

او نور امید را به خانه

فرد فرد ملت خود می برد

آرزو داشت به مردم آزادی اعطا کند

تا کشور سربلند خود را ببیند.

او که 13 سال درنجف زندگی کرد

عراق را مانند ایران شناخت.

پیر و جوان او را دوست داشتند

ولی دشمن مکار بود.

نام خمینی در سراسر جهان

مانند صدای تندر شنیده می شد

آزادگان جهان

در پیامهای او دنبال پاسخ می گشتند.

او را از عراق اخراج کردند،

و او در فرودگاه اورلی به زمین نشست.

خمینی در پاریس چهار ماه

بدون ترس زندگی کرد.

راه او پر برکت و دشوار بود.

ولی توفان زندگی نمی توانست او را بشکند.

او در عشق به مردم این دار فانی زندگی می کرد

و انوار آسمانی هرگز او را ترک نمی کرد.

او به منشأ حکمت و ایمان مبدل شد،

پیغمبر زنده ای بود،

که دیوار اخلاق جدید را ساخت،

بین آینده، حال و گذشته.

او به پیش نگاه می کرد و با نگاه نافذ خود سالهای آینده را می دید،

او می دانست که ایران در آغوش آزادی شکوفا خواهد شد،

می دانست که قرآن کریم ، ارزنده ترین میراثی است که پیغمبر در مجاهدت

در راه کمال برای ما باقی گذاشت.

توده های مردم خشمگین

در میدان ژاله را به خاطر دارم.

و در آن ماه سپتامبر

افراد گارد، آزادی را هدف قرار می دادند.

ولی نمی توان مزه آزادی

آمیخته در خون و اشک را کشت.

آزادی مانند لاله سرخ رشد می کرد،

در همه باغ ها.

بخش پنجم / اصلاحات را روی سرنیزه نمی آورند

آنهایی که مزه مبارزه را چشیده اند، نمی توان شکست داد.

آنهایی که قدرت حقیقت را شناخته اند، نمی توان مغلوب کرد.

آنهایی که قدر زندگی را دانسته اند، شهید قهرمان می شوند.

«مرگ بر شاه!». انقلاب پیروز می شود .

شاه، حاکم مطلق

فرار کرد.

امام، فرزند بزرگ و پر افتخار ایران

با مجاهدت خود پیروزی را به ایران ارزانی داشت.

نوزادی روی دست او بود،

این نوزاد، ایران جدید بود.

جهان فهمید که این پیرمرد تاچه حد خردمند است

او خدعه پوسیده نظام شاه را

مانند تار عنکبوت پاره کرد

دروغ را مانند علف هرزه بیرون کشید

ایران در برابر سراسر جهان

به عنوان کشوری بی باک جلوه کرد.

خمینی به تهران باز گشت

در آن زمان تمام جهان به صفحه تلویزیون چشم دوخته بود.

چهره های شاد چقدر زیاد بودند،

مردم در شادی به اقیانوس شباهت دارند.

پیر و جوان می رفتند و می رفتند

زنان کودکان نوزاد خود را بغل کرده بودند،

گل برگ گل سرخ مانند باران

می بارید و دل مردم شاد بود.

سیل اتهامات و تهمت ها

از روزنامه ها و تلویزیون سرازیر شد.

« او کشور خود را به قرون وسطی می برد،

جهان متمدن را زیر چادر می کند.

جوانان از این پیرمرد دنباله روی نخواهند کرد،

او آینده را از ایران سلب می کند ».

ولی کشور جواب «خیر!» محکم داد .

«ما چقدر رژیم استبدادی را تحمل کردیم،

بلوف های آمریکایی را گوش کردیم.

دلقک بازی های شاه را مشاهده کردیم».

کاسه صبر لبریز شد .

اصلاحات را روی سرنیزه نمی آورند

خداوند که تنها پروردگار است ما را می بیند

و پیروزی سرود خود را سر می دهد.

خمینی که از همه خردمندتر است،

در اولین ساعات بعد از بازگشت از تبعید

رفت تا بین قبرها قدم زنان

در برابر شهدا تعظیم کند .

خمینی به سوگ شهدای جوان نشسته بود

آنهایی که نمی خواستند

طبق قواعد دیروزی زندگی کنند.

بخش ششم / حجاب به ما ( زنان ) آزادی می بخشد

خمینی و زنان ایران انقلابی

شعار انقلاب: «خواهر، حجاب سنگر تو است!»

نام مادر، خواهر و دختر چقدر مهم است.

زنان ایران برای کمک به کشور خود

بدون ترس برخاستند، حجاب سنگر آنها شد.

خواهر، زن، مادر برای زدودن شب ظلم

با ندای خمینی همراه با مردان

می رفتند تا با استبداد مبارزه کنند

و مهربانی، صبر و عقل خود را فدای میهن خود بکنند.

تهران، شیراز، تبریز و قم آنها را به یاد دارند.

حجاب از زورگویی نجات می دهد. این مبارزه است.

این درس انقلاب است و انقلاب حق دارد.

حجاب به ما آزادی می بخشد تا با عقل و دانش خود

رفاه مردم را تأمین کنیم.

تا مردم ببینند که ما نه تنها زیبا هستیم

بلکه از استعدادهای برابر با مردان برخورداریم.

برای ما جایی در مجلس هم هست. علم منتظر ماست.

ما نقاش و شاعر هستیم ، هیچ زنجیری هم نیست.

دانشگاه ها درهای خود را برای ما باز کرده اند تا ما بتوانیم

به آینده خود اطمینان داشته باشیم». شکوفه کن، ای ایران!

ایران، از دوران باستان همیشه افتخار کن

که زنان جان و زندگی را به تو می بخشند.

قوت روح، ژرفای خرد،

مادری، حوصله زن،

مملو از خلاقیت و مهربانی،

شعله جاویدان روح.

همه چیز به هم آمیخته شده است. زنان ایران

هم زیبا هستند و هم عاقل.

شعرا به تحسین آنها پرداختند،

آنها بارها شایستگی خود را ثابت کرده اند.

من آنها را درون سنگرها دیدم،

با پرچم در دست دیدم.

عقل و نیرو زیر حجاب می تپد،

شعله قلب زیر چادر پنهان شده است.