تبیان، دستیار زندگی
اگرچه روح حاکم بر کتب اصولی و دروس خارج اصول همچنان همان کفایه است؛ چنان‌چه دو کتاب الموجز و الوسیط آیت الله جعفر سبحانی که برای تدریس در دوره مقدمات نگاشته شده است، از کفایه تبعیت کرده‌است، اما باید آرام آرام شاهد ثمربخشی تلاش‌های اصفهانی و مظفر و صدر د
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علم اصول بعد از آخوند چگونه شد؟

علم اصول
اگرچه روح حاکم بر کتب اصولی و دروس خارج اصول همچنان همان  کفایه است؛ چنان‌چه دو کتاب الموجز و الوسیط آیت الله جعفر سبحانی که برای تدریس در دوره مقدمات نگاشته شده است، از کفایه تبعیت کرده‌است، اما باید آرام آرام شاهد ثمربخشی تلاش‌های اصفهانی و مظفر و صدر در فصل‌بندی جدید اصول باشیم.

دوران پس از وحید بهبهانی (م1205ه)، عصر تکامل اصول فقه است. سید محمدباقر صدر سه مرحله را برای اصول برمی‌شمرد، عصر آماده‌سازی، عصر علم و عصر کمال. [المعالم الجدیدة، ص 87]. دکتر ابوالقاسم گرجی تحولات علم اصول را از آغاز تا امروز به نه دوره تقسیم می‌کند.[تاریخ فقه و فقها،328] در هر دو تقسیم، آغازگر دوران تکامل وحید بهبهانی است که به مبارزه با اخباریین پیوست. ویژگی این دوره زدودن علم اصول از مسائل کلامی غیرمرتبط و طرح مباحثی نو در اصول بود. این دوره همراه با تدقیق و تحقیق فراوان همراه است.

صدر اصولیین این دوره را به سه دسته تقسیم می‌کند. طبقه نخست شاگردان مستقیم وحید بهبهانی، مانند؛ میرزای قمی (1231 ه) و کاشف الغطاء (1227 ه). در طبقه دوم فقهایی مانند شریف العلماء (1227 ه)، ملا احمد نراقی (1245ه) و صاحب جواهر (1266 ه) دیده می‌شوند. طبقه سوم که علم اصول به اوج می‌رسد با شیخ مرتضی انصاری (1281 ه) آغاز می‌شود و پس از آن شاگردان وی به تکمیل و ارتقاء مکتب وی پرداخته‌اند. [المعالم الجدیدة، 88]

در این دوران کتب فراوانی در اصول تألیف شد. مهم‌ترین کتب این دوره را می‌توان این چنین شمرد؛ الفوائد الحائریه وحید بهبهانی، هدایة المسترشدین محمدتقی اصفهانی (1248ه)، الفصول فی علم الاصول محمدحسین اصفهانی (1260ه)، فرائدالاصول معروف به رسائل شیخ انصاری و کفایة الاصول آخوند خراسانی (1329ه).

شیخ انصاری فرائدالاصول را بر مبنائی نو پایه‌ریزی کرد و مسائل را بر اساس قطع و ظن و شک بنا نهاد. در مبحث ظن به کتاب و سنت و اجماع پرداخت و اصول عملیه را که موضوعشان شک بود، در مبحث شک جا نهاد. این فصل‌بندی نو در کنار نوآوری‌‌هایی مانند حکومت و ورود به تکامل اصول کمک فراوانی کرد.

پس از شیخ انصاری، آخوند محمدکاظم خراسانی کتاب کفایة الاصول را در سال 1320 هـ نوشت. این کتاب پس از چندین دوره تدریس خارج اصول به رشته تحریر درآمد و مشتمل بر آخرین آراء اصولی وی بود. این کتاب پس از تألیف محور دروس سطوح عالی و خارج حوزه‌های علمیه شد. طلاب کفایةالاصول را در سال‌های پایانی سطح پس از فراگیری فرائدالاصول درس می‌گیرند. هم‌چنین محور ابواب دروس خارج کتاب کفایه است و مدرسین خارج اصول مباحث خود را بر اساس آن تنظیم ‌می‌کنند. پس از تألیف کفایه صدها شرح و تعلیقه بر آن نگاشته شد و دیگر کتب اگر شرح یا تعلیقه بر آن نبود بر اساس تبویب آن بود.

کفایه از یک مقدمه و هشت مقصد و یک خاتمه تشکیل شده است. مقدمه به تعریف علم اصول و موضوع آن و چیستی تمایز علوم و غرض علم اصول و هم‌چنین به چیستی وضع و علائم آن و احوال لفظ و بحث صحیح و اعم، استعمال لفظ در اکثر از معنا و مشتق پرداخته است. مقدمه شامل مباحثی است که از مبادی علم اصولند نه از اجزاء و مسائل آن.

هشت مقصد کفایه را می‌توان به دو دسته کلی مباحث الفاظ و مباحث حجت تقسیم کرد. فرائدالاصول شیخ انصاری به مباحث الفاظ نمی‌پردازد و کفایه از این جهت جامع‌تر از رسائل شیخ است. پنج مقصد نخست مباحث الفاظ را شامل می‌شوند. مقصد اول درباره‌ امر، دوم در نهی، سوم در مفاهیم، چهارم در عام و خاص و پنجم در مطلق و مقید و مجمل و مبین است. سه مقصد ششم تا هشتم مباحث حجت را تشکیل می‌دهند؛ مقصد ششم در امارات و هفتم در اصول عملیه و مقصد پایانی در تعادل و تراجیح است که از ملحقات مباحث حجت است. آخوند در خاتمه مبحث اجتهاد و تقلید را طرح می‌کند که در واقع مبحثی اصولی نیست و از این جهت به عنوان خاتمه طرح شده است.

این دسته بندی همچنان بر کتب اصولی و دروس خارج حوزه‌های علمیه سایه افکنده است. محوریت کفایه در کتب اصولی و دروس خارج را نمی‌توان در یک کتاب فقهی دید؛ چنان‌چه برخی شرایع را محور دروس خارج فقه قرار داده‌اند و بسیاری عروة الوثقی سید کاظم یزدی را. مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی تحریرالوسیلة امام خمینی را محور درس خارج فقه خود قرار داده بود. اما در اصول تنها کفایه محوریت دارد.

پس از آخوند خراسانی تا به امروز سه نسل از شاگردان مستقیم و باواسطه‌ وی، با شرح و تعلیقه بر کتاب وی به غنای علم اصول افزودند. در هر سه نسل برخی علمای اصولی به تلاش برای بازسازی و نوآوری ابواب اصول دست زدند. اگرچه این تلاش‌ها در زمان خود به ثمر ننشست و تاکنون نتوانسته است بر فصل بندی کتاب کفایه چیره شود، اما تأثیر آن در حوزه‌های علمیه نمایان است.

در طبقه نخست شاگردان آخوند، شیخ محمدحسین غروی اصفهانی مشهور به کمپانی (1361 ه) برای نخستین بار برای تغییر ابواب اصول تلاش کرد. وی نگارنده نهایةالدرایه یکی از دقیق‌ترین و مهم‌ترین تعلیقه‌ها بر کفایه است. در اواخر عمر به تألیف الاصول علی النهج الحدیث پرداخت. وی این کتاب را چنان‌چه از اسمش روشن است بر اسلوبی نو و فصل‌بندی تازه بنا نهاد. اما این کتاب تنها تا مبحث اِجزاء نوشته شده است و هیچ‌گاه به پایان نرسید و مؤلف پیش از اتمام درگذشت.

علت آن‌که غروی اصفهانی به تلاش برای تغییر ابواب دست زد این بود که بسیاری از مسائلی که در بحث الفاظ مطرح می‌شدند، جهت طرح آن‌ها لفظ نبود، بله گاهی از مستقلات عقلی بودند و گاهی از غیرمستقلات عقلی. برای نمونه بحث مقدمه واجب و ضد و اجزاء در کفایه از مباحث الفاظ است. اما لحاظ طرح این مباحث عقلی است نه لفظی. این سؤال که آیا وجوب یک شیء دلالت بر وجوب مقدمه آن می‌کند، بحثی لفظی نیست بل‌که عقلی است. الاصول علی النهج الحدیث در تلاش بود که این مباحث را از عنوان عام الفاظ جدا کند و در بابی مستقل بگنجاند.

دسته‌بندی کتاب ناتمام الاصول علی نهجه الحدیث چنان‌چه در مقدمه مؤلف مرحوم آمده است شامل یک مقدمه و چهار باب و یک خاتمه است. مقدمه در مبادی تصوری و تصدیقی است. خود این مبادی به مبادی لغوی و مبادی حکمی تقسیم می‌شوند. باب اول از ابواب چهارگانه را مسائل عقل نظری و عملی تشکیل می‌دهد و در باب دوم به مباحث لفظی می‌پردازد. مؤلف این بخش را به سه مقصد تقسیم می‌کند. باب سوم مطابق مقصد ششم و هفتم کفایه است و به حجت‌ای شرعیه در فقه می‌پردازد. باب چهارم نیز مانند مقصد آخر کفایه به تعارض دو حجت اختصاص دارد. خاتمه شامل سه مبحث برائت، احتیاط و اجتهاد و تقلید است. در این کتاب اصول عملیه که از کتاب رسائل شیخ جزء مهمی از اصول شمرده می‌شد، در یک باب نیامده است. بل‌که دو مبحث برائت و اشتغال در خاتمه آمده است و استصحاب در باب سوم مطرح شده است که از حجج شرعی بحث می‌کند. .[بحوث فی الاصول،22]

نسل دوم شاگردان آخوند، به دو تغییر متفاوت در تبویب مباحث اصولی روی آوردند.نخست محمدرضا مظفر از شاگردان غروی اصفهانی به نگارش کتاب اصول الفقه همت گماشت. این کتاب برای تدریس در دوره‌ی مقدمات تألیف شد و آن را پیش از رسائل و کفایه می‌خواندند. این کتاب با توجه به همان اشکال غروی اصفهانی بر فصل بندی کفایه، فصل‌بندی نوی را ارائه داده است که بسیار متأثر از کتاب الاصول علی النج الحدیث است.

اصول فقه مظفر، از یک مقدمه که به مبادی علم و وضع و تحلیل‌های لغوی اختصاص دارد و چهار مقصد تشکیل شده است. مقصد اول به مباحث الفاظ مانند دلالت صیغه امر بر وجوب، مفهوم و منطوق می‌پردازد. در مقصد دوم وی همانند استاد خود استلزامات عقلی را از مباحث الفاظ جدا کرده است. در این مقصد مباحثی هم‌چون مقدمه واجب، ضد، اجتماع امر و نهی و دلالت نهی بر فساد و … دیده می‌شود. مقصد سوم در مباحث حجت است. مقصد چهارم در اصول عملیه. در مقصد سوم از ادله‌ای که حجیت آن نفی می‌شود مانند قیاس و استحسان نیز بحث می‌شود. این ادله نزد علمای عامه حجت شمرده می‌شوند، دیدگاه مظفر به طرح این ادله انتقادی است و مطابق رأی اصولیون شیعی آن‌ها را رد می‌کند.

تقسیم بندی اصول فقه اگرچه متأثر از الاصول علی النهج الحدیث است، اما با تجمیع اصول عملیه در مقصد چهارم و تقدیم مباحث لفظی بر عقلی و نیز یک باب کردن مباحث حجت با تعادل و تراجیح از کتاب استاد جدا می‌شود. این کتاب نیز همانند کتاب پیشین ناتمام ماند و مباحث اصول عملیه به پایان نرسید. از این جهت احتمال داشت این کتاب بخش پایانی به نام خاتمه داشته باشد.

از دیگر شاگردان مرحوم محمدحسین اصفهانی که مباحث اصولی را بر این شیوه بنا نهاد، مرحوم آیت الله محمدتقی بهجت بود. کتاب اصولی وی بر اسلوب استاد خود در الاصول علی النهج الحدیث است و از اسلوب کفایه اعراض کرده است.

دومین تلاش متفاوت برای ارائه فصل بندی نو مسائل اصول را شهید سید محمدباقر صدر آغاز کرد. وی در دو کتاب المعالم الجدیده و دروس فی اصول الفقه که به حلقات ثلاث مشهور است به تبویب نوی دست زد. تلاش غروی اصفهانی و به تبع وی محمدرضا مظفر نوعی جداسازی مسائل و تفکیک بود. ایشان مسائل مستقلات و غیرمستقلات عقلی را از مباحث الفاظ جدا کردند و در فصلی جدا قرار دادند، به این معنا که نگاه به مسائل عوض نشد و تنها تفکیک مباحث را در پی داشت؛ اما شهید صدر نگاه به مسائل اصول را تغییر داد و به دنبال آن ابواب مباحث را دگرگون ساخت. پیش از وی اصول در دو بخش مباحث الفاظ و مباحث حجت طرح می‌شد و با رویکرد غروی اصفهانی و مظفر مباحث مستقلات و غیرمستقلات عقلی از مباحث الفاظ جدا شد. در این نگاه چند مبحث متفاوت در کنار هم قرار داشتند که غرض واحد باعث اجتماع آنان بود. اما در نگاه صدر یک سایه کلی بر تمام مباحث حاکم است و همه مباحث در سایه آن مطرح می‌شوند و چند مسأله جدا از هم با غرض واحد نیستند. صدر در مباحث مقدماتی با نظری تازه درباره موضوع علم اصول پایه‌های طرح نو خود را درمی‌اندازد. او موضوع علم اصول را ادله نمی‌داند بل‌که هرچه که شأنیت دلیل بودن و عنصر مشترک عملیات استنباط حکم بودن را داشته باشد، موضوع علم اصول است. وی آن‌گاه به تنویع بحث می‌پردازد.

فقیه وقتی در برابر حکمی قرار می‌گیرد دو حالت پیش‌روی اوست؛ یا به دلیل دست می‌یابد که کاشف حکم باشد یا به دلیل کاشف دست نمی‌یابد بل‌که به دلیلی دست می‌یابد که کاشفیت ندارد، اما وظیفه عملی وی را در برابر حکم مجهول تعیین می‌کند. با این تقسیم مباحث اصولی به دو مبحث تقسیم می‌شود، یکی مبحث ادله محرزه و دیگری اصول عملیه. در هر استدلال فقهی، فقیه در یکی از این دو موضع قرار می‌گیرد و احتمال سومی طرح نمی‌شود.

در اصول، از عناصر مشترک و قواعد کلی، که دلیل و اصل عملی را در برمی‌گیرد، بحث می‌شود. آن‌چه در دوقسمت کلی اصول، کارگشا و مشترک است عنصر قطع است و از این رو مسءله قطع به ابتدای اصول منتقل شده است و به عنوان عنصر مشترک در تمامی قسمت‌ها بررسی می‌شود. با توجه به قطع مباحث اصول در دو قسمت دلیل و اصل دنبال می‌شود.

در بخش ادله محرزه، سه نوع دلیل که با توجه به عنصر قطع یا تامند یا متمَم، بررسی می‌شوند؛ دلیل لفظی، دلیل عقلی و دلیل استقرائی. مباحث الفاظ که پیش از مباحث حجت مطرح می‌شود، زیر عنوان دلیل لفظی که خود زیرمجموعه ادله محرزه است، طرح می‌شود. در دلیل عقلی به استلزامات و روابط احکام با هم پرداخته می‌شود و مسائلی هم‌چون ضد و اجزاء . مقدمه واجب تحت این مبحثند. در دلیل استقرائی هم از رابطه قیاس و استقراء سخن به میان می‌آید. در این بخش استقراء مباشر مطرح می‌شود و آن مجموعه قراینی است که ما را به دلیل حکم نه خود حکم می‌رساند و شامل مباحث اجماع و شهرت و سیره و بناء عقلا می‌شود. پایان بخش نخست، مبحث تعارض میان ادله است.

بخش دوم که شامل اصول عملیه است، با مبنای متفاوت صدر در اصل اولی، این مباحث را دگرگون می‌بینیم. صدر قائل است اصل اولی در تکالیف احتیاط است، این اصل بر مبنای نظریه حق الطاعه شکل می‌گیرد. به این معنا که هرگاه ملف شک داشته باشد در این موضوع تکلیفی هست یا نه، اصل اولی این است که تکلیفی وجود دارد و مکلف باید خود را بری الذمه کند. این نظریه مخالف مبنای مشهور اصولیین است که قائلند اصل اولی برائت است و در شک در تکلیف حکمی بر گردن مکلف نیست.[درآمدی بر علم اصول، علی صفائی حائری،63-67، انتشارات لیلة القدر]

نگاه نو صدر به مباحث اصول و دگرگون کردن تبویب اصول، با استقبال مواجه نشد. شاید نثر نوین و عصری و ناآشنائی اساتید با این دسته‌بندی نو در مهجور بودن آن بی‌تأثیر نباشد.

در نسل سوم شاگردان آخوند، تلاش‌هایی برای دگرگونی انجام شده است. الرافد آیت الله سید علی سیستانی و مبادی الاصول عبدالهادی فضلی و نیز ترتیب ابواب درس خارج اصول صادق لاریجانی را از جمله کوشش‌هایی است که برای تغییر تبویب و در نییجه ارتقاء و تکامل اصول دانست.

اگرچه روح حاکم بر کتب اصولی و دروس خارج اصول همچنان همان تبویب کفایه است؛ چنان‌چه دو کتاب الموجز و الوسیط آیت الله جعفر سبحانی که برای تدریس در دوره مقدمات نگاشته شده است، از کفایه تبعیت کرده‌است، اما باید آرام آرام شاهد ثمربخشی تلاش‌های اصفهانی و مظفر و صدر در فصل‌بندی جدید اصول باشیم.


منبع : سایت تریبون

نویسنده : سید علی اکبر موسوی

تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان