تبیان، دستیار زندگی
اگر بخواهیم برای هر فرهنگی میراث شکوهمندی را تعریف کنیم ، یقینا زبان فارسی از جمله زبان هایی است که مایه فخر و مباهات ادبیات است ؛ چه در اعصار گذشته و چه در دوران معاصر . هر چند افت و خیز هایی داشته اما همچنان پر تلالو است و حرفی برای گفتن دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فارسی، مایه فخر ادبیات

گفت و گو با محمد رفیع جنید شاعر افغان


اگر بخواهیم برای هر فرهنگی میراث شکوهمندی را تعریف کنیم ، یقینا زبان فارسی از جمله زبان هایی است که مایه فخر و مباهات ادبیات است ؛ چه در اعصار گذشته و چه در دوران معاصر . هر چند افت و خیز هایی داشته اما همچنان پر تلالو است و حرفی برای گفتن دارد.


فارسی، مایه فخر ادبیات

نام رفیع جنید برای اهالی ادبیات امروز ایران و افغانستان و علاقه مندان این حوزه نامی آشناست. برخی شعرهایش را در وبلاگ ها ، سایت ها و روزنامه ها خوانده اند  یا مجموعه شعر «سنگ های آتش زنه » را دیده اند. بعضی نیز آشنایی با جنید را با کتاب« ها» ی او آغاز کرده اند ؛ کتابی که با همه کتاب های زمانه اش متفاوت به نظر می رسد و به گونه ای است که جنید آن را کشف شعر در نثر تلقی می کند و دیگران آن را روایتی از هستی ، بودن ها و نبودن ها دانسته اند که به قول مولف ، بدون اراده معطوف به عقل نویسنده شکل گرفت.

محمد رفیع جنید ، شاعر و نویسنده اهل هرات افغانستان است . متولد 1355 خورشیدی است ، اما صدا و کلامش او را بیش از سنش نشان می دهد . کلام اودر تبیین جایگاه واژه در پدیدار شناسی کلمات و کشف و شهود حاصل از آن نشان می دهد که رفیع جنید، سال هاست می خواند و می سراید و می نویسد حتی این سال ها که در غربت آمریکا به سر می برد، این راه را ادامه می دهد . اشعاری زیبا در قالب غزل ، قصیده و شعر سپید ارائه کرده و تاثیر چشمگیری در برنامه های فرهنگی افغان های ساکن شهر مشهد داشته است.

با این شاعر و نویسنده گفت و گویی داشتیم  ، که در پی می آید:

با توجه به این که شاعری مهاجر هستید ، شعر فارسی را چگونه ارزیابی می کنید و به نظر شما شعر فارسی در ادبیات مهاجرت نقشی داشته است ؟

اگر بخواهیم برای هر فرهنگی میراث شکوهمندی را تعریف کنیم ، یقینا زبان فارسی از جمله زبان هایی است که مایه فخر و مباهات ادبیات است ؛ چه در اعصار گذشته و چه در دوران معاصر . هر چند افت و خیز هایی داشته اما همچنان پر تلالو است و حرفی برای گفتن دارد.

در مقیاس جهانی هم از این جهت می توان گفت که شعر زبان فارسی در مقایسه با زبان های دیگر در میان گویش گران زبان فارسی جایگاه رفیعی دارد و حتی وقتی به زبان های دیگر ترجمه می شود،می تواند دیگران را هم علاقه مند کند.

پس چرا شعر فارسی جهانی نشده است؟

دلایل زیادی را می توان برای یافتن جواب این پرسش پیدا کرد. شعر در زبان فارسی برای سده های متوالی ، به عنوان رسانه ای بود که می توانسته حکمت این زبان ، فرهنگ ، دانش ، علم و هنرهای دیگر را متجلی کند ؛ ولی در دوره معاصر ، امکانات دیگر و مقولاتی از قبیل حکمت و مباحث اجتماعی به وجود آمده که رسالت شاعری را محدودتر کرده و شاعر ، دیگر آن دانسته های متعالی خود را از طریق شعر نمی تواند بیان کند و به شکل مجرب تری  به آن بپردازد . این طور نیست که در گذشته شعر فارسی فضای کمتری را به خود اختصاص داده باشد ؛ این موضوع را می توان به این شکل دید که در ادبیات کلاسیک ما خیلی از موضوعات  عاطفی تر و اندیشمندانه تر مجال بروز پیدا می کرد.

شعر در زبان فارسی برای سده های متوالی ، به عنوان رسانه ای بود که می توانسته حکمت این زبان ، فرهنگ ، دانش ، علم و هنرهای دیگر را متجلی کند ؛ ولی در دوره معاصر ، امکانات دیگر و مقولاتی از قبیل حکمت و مباحث اجتماعی به وجود آمده که رسالت شاعری را محدودتر کرده و شاعر ، دیگر آن دانسته های متعالی خود را از طریق شعر نمی تواند بیان کند.

آیا شعر نو می تواند یکی از دلایل بروز این اتفاق باشد؟

بله . دلایل وجودی شعر نو یا نگرش نو در شعر این است که قابلیت انطباق با اتفاق های پیرامون را دارد. یعنی (شعر نو اندیشه انسان تراز نو است و ) تعریفی که انسان از خود ، طبیعت و جهان دارد با تعریف سنتی متفاوت است . شاید شعر نو قابلیت انطباق بیشتری با اندیشه مدرن دارد.

البته نگاه شاعران فارسی زبان به شعرکلاسیک  همچون گذشته نیست و به سبک های دیگر نیز روی آورده اند.

یکی از خصیصه های شعر نو اندیشیدن به اکنون است . وضعیت  انسان مدرن باعث می شود تمایلات ادبی با آن مطابق باشد ، در حالی که در شعر کلاسیک و سنتی موضوعات ادبی مد نظر شاعر بوده است . یعنی اگر شاعر صرفا نگاه تاریخی به جهان خودش داشته باشد ، ممکن است  گرایش های شعری نو بتواند او را اغنا کند ؛ اما اگر مسأله هستی انسان در عالم و نگرش های ادبی و پرداختن به آسیب هایی که وجود باطنی ما کنکاش می کند ،مد نظر باشد ، شعر کلاسیک بهتر می تواند ما را به خود مشغول کند.

محمد رفیع جنید

با توجه به این که در آمریکا زندگی می کنید ، جریان زبان و شعر فارسی را چگونه می بینید؟ زبان و شعر فارسی همان گونه که در ایران جریان دارد ، در آنجاهم  به همین گونه است ؟

زبان یک پدیده زنده است و ارتباطی مستقیم با کسانی دارد که به آن تکلم می کنند.شاید  این خودخواهانه باشد اما این حساسیت را در میان زبان های دیگر ندیدم.آنچه برای فارسی زبانان اهمیت دارد ، حفظ فرهنگ و زبان مادری شان است. آنها جهان را با زبان خود تعریف می کنند و بنا بر ضرورت هایی که در زندگی جمعی وجود دارد ، ممکن است به زبان های دیگر امورات و زندگی خود را بگذرانند ؛ اما به عنوان یک انسان سعی می کنند تجربه هستی با زبان فارسی را کسب کنند.

بعد از ایران شاعران افغان ،تاثیر زیادی در شعرفارسی داشته و دارند . در حال حاضر این گونه از شعر درافغانستان چه موقعیتی دارد؟

تا قبل از دهه 80شعر فارسی در افغانستان به نوعی حالت جزیره ای داشت و نتوانست خود را عرضه کند و دستاورد اندیشمندانه انسان در ادبیات مختلف باشد ؛ اما در دهه 80این فرصت به وجود آمد تا شاعران فارسی زبان افغان و اهل ادب ، آثار خود را عرضه کنند.آنچه از افغانستان در رسانه ها منعکس می شود ، کشور جنگزده همراه با مسائل مختلف است و شاعران این را رسالت خود می دانستند که تصویری شفاف تر، زیباتر و واقعی تر را درفرهنگ های مختلف منعکس کنند. از این جهت وضعیت عرضه شعر در افغانستان ومعرفی آثار شاعران در دهه های قبل بهتر بود و حتی توان شاعران نو در دهه گذشته  بهتر بود و با احتساب چنین تصوری ، می توان وضعیت شعر افغانستان را در سال های بعد بهتر از این  پیش بینی کرد.

و در آخر این گفت و گو، شعری زیبا از محمد رفیع جنید:

پیرهن ، پیرهن این تن بدر از پیراهن

پیرهن تن مزن، این تن ببر از پیراهن

تن به تنگ آمده ای صاحب پیراهن ِ تن

چاک کن ، چاک، تن ِ تن ببر از پیراهن

تن ببر از تن ِ تن ، از تن ِ پیراهن تن

هیچ مگذار به تن ، تن دگر از پیراهن

پیرهن ! تهمت ِ تن را به ترنجی تن ده

تن به زندان بفکن پیش تر از پیراهن

ورنه زود است که در بازی سر، سربزند

قرمز از چاه گریبان، جگر از پیراهن

پیرهن پیر شدی، ضرب کن این تن برتن

پای بگذار برون از سفر از پیراهن

پای بگذارو برو بادیه در بادیه ، هی

پیرهن بو شوو کنعان بخر از پیراهن

ناقه را طی کن و در وادی عریانی تن

راه را بدرقه شو هر سحر از پیراهن

برو آن جا، برو آن جا که فقط تنهایند

برو آن جا ، برو، آن جا.... بپر از پیراهن

پیرهن ! دور شدی ، د ورتر از وادی تن

تن ! دگر هیچ نداری خبر از پیراهن

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: انجمن شاعران ایران، کانون توسعه و تعاون افغانستان