تبیان، دستیار زندگی
خب، بدون توده‌های بی‌معنای اجتماعی، چه دنیای ملالت‌باری داشتیم. لبخندهای کمتری وجود داشت و یک دهم الان کتاب چاپ می‌شد و این موضوع را هم باید درباره کتاب‌های علمی-تخیلی گفت: اگر کسی بتواند یک خورده متن بنویسد، احتمال خیلی زیاد یک نفر نوشته‌اش را چاپ می‌کند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کسانی که توی کشوی ما هستند

یادداشتی از کورت ‌ونه‌گات درباره ادبیات علمی ـ تخیلی


خب، بدون توده‌های بی‌معنای اجتماعی، چه دنیای ملالت‌باری داشتیم. لبخندهای کمتری وجود داشت و یک دهم الان کتاب چاپ می‌شد و این موضوع را هم باید درباره کتاب‌های علمی-تخیلی گفت: اگر کسی بتواند یک خورده متن بنویسد، احتمال خیلی زیاد یک نفر نوشته‌اش را چاپ می‌کند.


کسانی که توی کشوی ما هستند

کورت ونه‌گات جونیور، متولد 11 نوامبر سال 1922 در ایندیاناپولیس ایالت ایندیانا، در ایالات‌متحده است و در 11 آپریل 2007 میلادی در شهر نیویورک درگذشت. او را به خاطر رمان‌ها، داستان‌های کوتاه، مقاله‌ها، نمایشنامه‌ها و سخنرانی‌هایش می‌شناسند که اغلب زبانی تلخ، گزنده و لبریز از طنزی سیاه دارند. در این مقاله که 5 سپتامبر 1965 در روزنامه «نیویورک تایمز» منتشر شده است، ونه‌گات به نقد جامعه ادبی آمریکا می‌پردازد که همه چیز را برچسب زده و آزادی‌های فردی یک نویسنده - در اینجا خود او - را محدود نگه می‌دارد.

سال‌ها پیش در شنکتاکی برای کمپانی جنرال الکترونیک کار می‌کردم، همه زندگی من پر از ماشین‌ها و ایده‌های مربوط به ماشین‌ها شده بود، برای همین رمانی درباره آدم‌ها و ماشین‌ها نوشتم و ماشین‌ها بیشتر حجم این اثر را پر کردند؛ خواسته‌های ماشینی. (اسم کتاب «پیانوی نوازنده» بود و بهار سال آینده نسخه جلد سخت آن دوباره‌ منتشر می‌شود.) و من صرفا از طریق مرورهای کتاب فهمیدم که نویسنده ژانر علمی- تخیلی هستم.

این را نمی‌دانستم. فکر می‌کردم رمانی درباره زندگی نوشته‌ام، درباره چیزهایی که نمی‌توانستم جلوی دیدن و شنیدنشان را در شنکتاکی بگیریم، شهری واقعا واقعی که الان وضعیت وحشتناکی پیدا کرده. از زمان همین مرور‌ها، مقیم کله‌شق کشوی کمدی شدم که برچست «علمی-تخیلی» خورده بود ولی خیلی دوست دارم تا از توی این کشو بیرون بیایم، مخصوصا چون خیلی از منتقدهای جدی، خیلی راحت این کشو را با یک ایستگاه گنده و سفید پر از ابزارآلات و تجهیزات اشتباه می‌گیرند.

ظاهرا یک فرد با توجه به فن‌آوری، داخل این کشو سقوط می‌کند. این حس به وجود آمده که آدم نمی‌تواند هم‌زمان هم نویسنده‌ای محترم باشد و هم بفهمد یخچال چه جوری کار می‌کند، درست به همین قاعده مرسوم که یک جنتلمن توی شهر، کت‌شلوار قهوه‌ای نمی‌پوشد. کالج‌ها را می‌توان در این مورد خیلی سرزنش کرد. البته، من هم می‌دانم که استادان ادبیات انگلیسی تهییج شده به سرکوب شیمی و فیزیک هستند و مفتخر به اینکه مثل مهندس‌های ول وسط زمین، موجوداتی ملالت‌بار، غیرعادی، خُنُک و وحشی نیستند و چون استادان انگلیسی می‌توانند محترمانه اسم‌های خودشان را در پایان یک دوره تدریس انگلیسی امضا کرده و باقی بر جای بگذارند، به این شکل، خیلی‌هاشان بدل به منتقدهایی جدی می‌شوند. همین الان هم گفتم با کسانی که توی کشوی ما هستند، چه کار‌ها که نمی‌کنند اما توی این کشوی لبریز از انسان، موجوداتی عاشق زندگی هم حضور دارند، این انسان‌ها به این فکر مضطرب شده‌اند که یک روزی ممکن است ما پاک شویم. این‌ها کسانی هستند که بالاخره یک روزی، برای آن‌چه که هستند، شناخته خواهند شد: رمان‌نویس‌ها و داستان‌کوتاه‌نویس‌های صاف و ساده و پیری که از ثمره کار محقق‌ها و مهندس‌ها استفاده می‌کنند. آن‌ها توی این کشو خوشحال هستند، چون بیشتر آدم‌های توی این کمد، مثل اعضای یک خانواده قدیمی و سنتی، عاشق هم شده‌اند. مرتب به دیدار هم می‌روند، همدیگر را تحسین و آرام می‌کنند، نامه‌های تو هم، تو هم ??صفحه‌ای یا طولانی‌تر برای هم می‌نویسند، با مهربانی وراجی می‌کنند و یک‌جورهایی یک میلیون خنده و خوش‌مشربی توی وجودشان هست.

رمان‌نویس‌ها و داستان‌کوتاه‌نویس‌های صاف و ساده و پیری که از ثمره کار محقق‌ها و مهندس‌ها استفاده می‌کنند. آن‌ها توی این کشو خوشحال هستند، چون بیشتر آدم‌های توی این کمد، مثل اعضای یک خانواده قدیمی و سنتی، عاشق هم شده‌اند.

با بعضی از آن‌ها همراه شده‌ام و آن‌ها روح‌هایی بخشنده و شگفت دارند، اما الان باید این موضوع را روشن کنم که همین، آن‌ها را جدا از بقیه نگه می‌دارد: آن‌ها سازنده هستند. آن‌‌ها جاخوش کرده‌اند. اگر خوششان نمی‌آمد که دار و دسته خودشان را راه بیندازند، دیگر مقوله‌ای به نام ادبیات علمی-تخیلی به وجود نمی‌آمد. عاشق این هستند که شب‌ها تا دیر وقت بیدار بمانند و این سوال را کنکاش کنند، «علمی-تخیلی چیست؟» آدم می‌تواند سوال‌های مشابه دیگری را هم بررسی کند، مثل «گوزن‌های شمالی چی هستند؟» یا «مدال ستاره شرقی چیست؟»

خب، بدون توده‌های بی‌معنای اجتماعی، چه دنیای ملالت‌باری داشتیم. لبخندهای کمتری وجود داشت و یک دهم الان کتاب چاپ می‌شد و این موضوع را هم باید درباره کتاب‌های علمی-تخیلی گفت: اگر کسی بتواند یک خورده متن بنویسد، احتمال خیلی زیاد یک نفر نوشته‌اش را چاپ می‌کند. در عصر طلایی مجله‌ها که مال خیلی وقت‌ها پیش هم نیست، نیاز به این آت و آشغال‌ها اینقدر زیاد شده بود که رفتند و ماشین تایپ الکترونیکی را اختراع کردند و تصادفی سرمایه کافی برای فرار من از شنکتاکی را هم فراهم آوردند. چه روزهای شادی بود! اما الان فقط یک‌جور مجله برای این نوشته‌های تازه و نامفهوم وجود دارد تا به خالق‌های آ‌ن‌ها عنوان یک نویسنده را ببخشد. خودتان حدس بزنید که چه جور مجله‌هایی هستند. منظورم این نیست که سردبیرهای مجله‌ها و گل‌چین‌های ادبی

علمی-تخیلی و نویسنده‌های رمان بی‌سلیقه و بدون ذائقه ادبی هستند. آن‌ها بی‌ذائقه نیستند و من باید این را جزء به جزء نشانتان بدهم. آدم‌های توی این رشته که می‌توان راحت و منصف بی‌ذائقه خواندشان، ۷۵ درصد نویسنده‌ها و ۹۵ درصد خواننده‌ها هستند، حالا شاید این‌قدر‌ها هم بی‌ذائقه نباشند، ‌ شاید واقعا فقط بچه هستند. رابطه‌های پخته، حتی با ماشین‌ها، چیزی نیست که اکثریت آن‌ها توانایی‌اش را داشته باشند. هر چیزی که این اکثریت درباره علم بداند، در سال ۱۹۳۳ توسط «ماشین‌های عام» آشکار و منتشر شد. هر چیزی که این اکثریت درباره سیاست و اقتصاد و تاریخ می‌داند را می‌توان در نسخه ۱۹۴۱ «سال‌نامه اطلاعات مورد نیاز» دید. حالا درباره سردبیر‌ها و گل‌چین‌ادبی‌نویس‌ها و ناشرهایی گوش کنید که جریان علمی-تخیلی را مجزا و زنده نگه داشته‌اند: آن‌ها همه‌شان باسواد و حساس و کتاب خوانده هستند. آن‌ها در میان اندک آمریکایی‌های ارزشمندی قرار می‌گیرند که در ذهن‌هایشان این دو فرهنگ، با صلح و صفا در کنار هم قرار گرفته‌اند. آن‌ها یک عالمه چیزهای بد چاپ کرده‌اند، البته چون نوشته‌های خوب کمیاب هستند و چون فکر می‌کنند که این وظیفه آن‌هاست تا هر نویسنده‌ای را، بدون این اهمیت که چقدر ترسناک نوشته‌هایش بد باشند، تهییج کنند، فقط چون توانسته رابطه‌یی بین انسان و فن‌آوری بیابد. خوش به حالشان. آن‌ها تصویرهایی چاق و چله از واقعیتی جدید می‌خواهند.

و هر از چند گاهی، چیزهای خوبی هم بیرون می‌دهند. همراه بد‌ترین نوشته‌های موجود در آمریکا، بیرون از محدوده ژورنال‌های تحصیلی، همین‌ها، بعضی از بهترین نوشته‌ها را منتشر کرده‌اند. آن‌ها می‌توانند اندک‌شمار داستان‌های واقعا فوق‌العاده موجود را منتشر کنند، به‌رغم بودجه‌های محدود و خواننده‌های نابالغ این کار را می‌کنند، به‌خاطر همین است که چند تا نویسنده خوب و ساختگی‌نویس، کشوی برچست «علمی-تخیلی» ‌ خورده، همیشه خانه باقی خواهند ماند. این نویسنده‌ها به سرعت دارند پیر می‌شوند و شایسته عنوان باوقار هستند. آن‌ها خالی از افتخار نیستند. خانه‌شان همیشه به آن‌ها افتخار عطا کرده است و عشق.

خانه ویران خواهد شد. همه خانه‌ها، دیر یا زود ویران می‌شوند و نویسنده‌های بیشتر و بیشتری در «جریان اصلی»، عنوانی که آدم‌های علمی-تخیلی بنویس به دنیای بیرون از کشویشان بخشیده‌اند، فن‌آوری را وارد دنیای داستانیشان خواهند کرد تا آن زمان، اگر داستان‌هایی با دیالوگ‌هایی بد و انگیزه‌هایی ضعیف و شخصیت‌پردازی افتضاح و بدون عقل‌سلیم نوشته‌اید، می‌توانید نوشته‌تان را با یک‌ کم علم شیمی یا فیزیک یا حتی جادو بد‌تر کنید و برای مجله‌های علمی-تخیلی پست کنید.

بخش ادبیات تبیان


منبع: تهران امروز ـ ترجمه: سیدمصطفی رضیئی