تبیان، دستیار زندگی
این کار خیلی انفرادی است. شما همیشه تنها هستید. شما در یک شرکت نیستید. شما در این حس، احساس لذت نمی‌کنید. شما ازطریق احساسات دیگری، از خود لذت می‌برید. شما به حفر اعماق خود مشغولید اما عمیقاً تنهایید. این یکی از تنهاترین شغل‌های جهان است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نویسندگی، تنهاترین شغل جهان

گفت‌وگو با كارلوس فوئنتس درباره پركاری‌هایش


این کار خیلی انفرادی است. شما همیشه تنها هستید. شما در یک شرکت نیستید. شما در این حس، احساس لذت نمی‌کنید. شما ازطریق احساسات دیگری، از خود لذت می‌برید. شما به حفر اعماق خود مشغولید اما عمیقاً تنهایید. این یکی از تنهاترین شغل‌های جهان است.


کارلوس فوئنتس

کارلوس فوئنتس سال 1928 در پاناماسیتی به دنیا آمد. دوران کودکی‌اش در واشنگتن دی.سی و سانتیاگوی شیلی گذشت. فوئنتس در دانشگاه مکزیک و ژنو در رشته حقوق تحصیل کرد و به زبان‎های انگلیسی و فرانسه تسلط کامل دارد. فوئنتس علاوه بر نویسندگی به عنوان دیپلمات هم فعالیت کرده‌ است و همچنین به صورت مرتب مقالاتی فرهنگی، سیاسی برای روزنامه‏ اسپانیایی زبان ال پاییس می‏نویسد و یک منتقد سختگیر علیه آنچه وی فرهنگ و اقتصاد امپریالیسم می‏داند است.

شما در نویسندگی خیلی پرکارید؛ رمان، مقاله، یادداشت. چطور تصمیم می‌گیرید که چه چیزی را کی بنویسید؟

این چیز خیلی عجیبی است چون عناصر زیادی در آن دخیل است که بسیار جذاب و غیرقابل توصیف‌اند. من می‌گویم: «من این کتاب را خواهم نوشت.» و بعد می‌نشینم و شروع می‌کنم آن را در خیالم فصل‌بندی کردن و با خود می‌گویم فردا چنین و چنان می نویسم. می‌خوابم و صبح بلند می‌شوم، می‌روم پشت میزم، قلم را بر می‌دارم و چیزهایی به کلی متفاوت از کار در می‌آیند. شاید این به آن معنی باشد که رویاها به صورت مرموزی در بخشی از زندگی نوشتاری‌تان دیکته می‌شوند. شما خواب‌های احمقانه‌ای دارید. همه ما خواب‌های احمقانه‌ای می‌بینم. چقدر وحشتناک! از پشت‌بام می‌افتیم، در دریا غرق می‌شویم؛ آنها خواب‌هایی هستند که شما به خاطر می‌آورید اما درباره خواب‌هایی که به خاطر نمی‌آورید چه؟ من فکرمی‌کنم این‌ها خواب‌های واقعاً مهم زندگی شما هستند.

به عنوان یک نویسنده داشتن یک زندگی منظم مهم است؟

نویسنده از این نظر هیچ تفاوتی با یک بنا یا یک راننده اتوبوس ندارد. شما باید نظم و انضباط داشته باشید. اسکار وایلد می‌گوید که «نویسندگی، 10 درصدش نبوغ است، 90 درصدش نظم و انضباط.» برای نوشتن باید نظم و انضباط داشته باشید که این کار آسانی نیست. این کار خیلی انفرادی است. شما همیشه تنها هستید. شما در یک شرکت نیستید. شما در این حس، احساس لذت نمی‌کنید. شما ازطریق احساسات دیگری، از خود لذت می‌برید. شما به حفر اعماق خود مشغولید اما عمیقاً تنهایید. این یکی از تنهاترین شغل‌های جهان است. در تئاتر شما با همراهان، کارگردانان و بازیگران هستید. در فیلم، در یک مجموعه، اما در نویسندگی شما تنهایید. این کار خیلی استقامت و چیزهای دیگر می‌خواهد. شما واقعاً باید عاشق آن باشید که چنین تنهایی عظیمی را تاب بیاورید.

به عنوان بخشی از فرآیند نوشتن‌تان، بازنویسی چقدر اهمیت دارد؟

نه آنقدر مهم نیست. مقدار زیادی از بازنویسی در سرم انجام می‌شود. هنگام تایپ کردن هم یک مقدار دیگری اصلاح انجام می‌دهم و قدری هم در صفحه پرینت گرفته شده اما نه زیاد. به نظرم به راحتی آنچه را دقیقاً می‌خواهم بگویم در اختیار دارم. نوشته‌هایم را اصلاح می‌کنم اما نه مثل بالزاک که دیوانه‌وار به چاپخانه می‌رفت تا در آخرین لحظه چیزی را تغییر دهد.

دوستانی داشتم که از سترون شدن قلمشان دق کردند. دوست خوب شیلیایی داشتم به نام خوزه دنوسو، یک رمان‌نویس، که فکر می‌کنم همین خشک شدن قلمش او را کشت. او خیلی نگران بود و از این موضوع رنج می‌برد

خشک شدن قلم نویسندگان مشهور برای شما پیش نیامده؟

نه، نه. من هر گز از چنین چیزی رنج نبرده‌ام. دوستانی داشتم که از سترون شدن قلمشان دق کردند. دوست خوب شیلیایی داشتم به نام خوزه دنوسو، یک رمان‌نویس، که فکر می‌کنم همین خشک شدن قلمش او را کشت. او خیلی نگران بود و از این موضوع رنج می‌برد. اما شکر خدا چنین چیزی هیچ وقت برایم پیش نیامده، هیچ وقت. برای همین است که من مرتب مقالات و سخنرانی می‌نویسم چون وقتی درباره ادبیات قلمم به بن‌بست می‌رسد، می‌گویم حالا وقت آن است که سخنرانی‌ای بنویسم. حالا زمان آن رسیده که از آزادی بنویسم. پس من به خوبی ماشین نوشتن را روغن‌کاری می‌کنم. من همیشه مشغول به کارم.

چطور می‌تواند یک نویسنده رنج نبرد؟

می‌شود جور دیگری رنج برد نه به خاطر خشک شدن قلم. نگرانی‌های دیگری هم وجود دارد مثل پیدا نکردن موضوع درست و حسابی، تردیدی که شما را وا می‌دارد آنچه را که نوشته‌اید میان خیلی چیزهای دیگر به داخل سطل زباله بیندازید و از این جور چیزها. بله این اتفاق‌ها می‌افتد اما نه خشک شدن قلم به نحوی که نشود نشست و نوشت.

مسئولیت نویسنده در جامعه از دید شما چیست؟

نوشتن کتاب. نوشتن کتاب بهترین کاری است که می‌تواند بکند؛ نوشتن کتاب‌های خوب. همه چیز به دنبال آن می‌آید. لحظاتی وجود دارد که شمای نویسنده تحت این مسئولیت سیاسی اعلام می‌کنید که من این‌طرفی هستم، من با مردم هستم. و این‌طور شما بیانیه صادر می‌کنید بعدش کتاب‌های بد می‌نویسد اما مورد قبول واقع نمی‌شود چون شما آن طرفی بودید نه این‌طرفی. خیلی از کتاب‌های بد را آدم‌های خوب می‌نویسند در آمریکای لاتین که به طور واضح اینطور بوده است. زمانی پابلو نرودا به من گفت: می‎دانی، همگی ما نویسندگان آمریکای لاتین با حمل کشورهایمان به پشت‏ خود، سفر می‎کنیم. ما کشورهایمان را پشت‎مان حمل می‎کنیم و در قبال کشورهایمان مسئولیم زیرا که در کشورهای ما آزادی سیاسی نیست و بیسوادی بیداد می‌کند. به خاطر همه این دلایلی که می‎دانید، این وظیفه ماست که صدایی در سکوت باشیم اما امروزه دیگر مانند آن زمان نیست. اکثر کشورهای آمریکای لاتین با انجام منظم انتخابات، داشتن احزاب سیاسی، آزادی و اختیار برای اتحادیه‏ها به دموکراسی رسیده‎اند. به طور کلی، آزادی دموکراتیک در آمریکای لاتین وجود دارد. بنابراین اگر می‎خواهید نویسنده‎ای شوید که در سیاست مشارکت داشته باشید، این کار را با صداقت در گفتار انجام دهید: من یک سیاستمدار و نویسنده هستم. نویسنده بودن به من امتیازات ویژه‎ای نمی‏دهد. اجازه بدهید با عقاید سیاسی و عملکردم به قضاوت بنشینم. این تنها بخشی از آن است. اما نویسندگانی هستند که می‎گویند: من هیچ کاری با سیاست ندارم. در سمت دیگری ‎ایستاده‎ام و کتابهایم را می‎نویسم و تنها یک شخصیت ادبی هستم.

بعد از انتخاب موضوع از چه منابعی الهام می‎گیرید؟

فکر می‎کنم این بخشی از عملکرد رویاست؛ عمق ناخودآگاه. در حال حاضر می‎خواهم رمانی درباره آخرین روز زندگی ایمیلیانو زاپاتا، رهبر چریکی مکزیکی بنویسم؛ روزی که او به ضرب گلوله کشته شد و این که چه چیز دیگری در کشور اتفاق افتاد. این چیزی است که می‎خواهم بنویسم. در آنجا موضوعی هست که روشن و واضح است اما روش و سبکی که آن را بنویسم، مولفه‎ها، واقعا هنوز نمی‎دانم چطور این کار را می‌کنم. قطع نظر از جنبه‎های ساختاری، مطمئن نیستم چطور می‎خواهم آن را انجام دهم؛ چرا که آن بستگی به حافظه‌‎ام، ترسم، رویاهایم، خواسته‎هایم و میلیون‎ها چیزهای دیگری دارد که در این لحظه‎‎ای که با هم صحبت می‎کنیم غیر قابل توصیف است.

می‌شود جور دیگری رنج برد نه به خاطر خشک شدن قلم. نگرانی‌های دیگری هم وجود دارد مثل پیدا نکردن موضوع درست و حسابی، تردیدی که شما را وا می‌دارد آنچه را که نوشته‌اید میان خیلی چیزهای دیگر به داخل سطل زباله بیندازید و از این جور چیزها.

آیا نوشتن، گفت وگویی با خود یا با جامعه است؟

بله، نوشتن در واقع گفت‏وگو با فرهنگ خود، با تمدن خود، با تمام چیزهایی است که می‎شناسید و تمام چیزهایی که نادیده گرفته‎اید. چیزی را که نادیده می‌گیرید، برای نوشتن از اهمیت بیشتری برخوردار است تا نسبت به آنچه که می‎دانید؛ برای این‌که آن‎چیزی را که می‎دانید، شناخته شده است و چیزی را که نمی‎دانید همان چیزی است که تصور می‎کنید. این باعث می‎شود که مجبور به نوشتن شوید. اگر وجود دارد، نوشتن درباره‌اش چندان جالب نیست، زیرا شما فقط منعکس کننده چیزها و تقلیدکننده زندگی هستید اما زمانی که در مورد چیزی که هنوز وجود ندارد، صحبت می‎کنید یا چیزی که وجود دارد اما پنهان یا ممنوع شده، پس به چیز جالب‎تری می‌پردازید.

چطور می‌توان خود را برای نویسنده شدن آماده کرد؟

زیاد خواندن و زیاد خواندن و زیاد خواندن. خواندن بسیار ضروری است. شما باید خیلی بخوانید. برای این‎که نویسنده خوبی شوید باید خواندن را دوست داشته باشید. چون نوشتن نه با شما شروع می‎شود، نه از چیز دیگری سرچشمه می‎گیرد و نه از نقطه صفری آغاز می‎شود. باید آگاه باشید که سنت عظیمی در پشت سرتان وجود دارد، سنتی که به خیلی وقت پیش بر می‎گردد؛ به کتاب مقدس، هومر و خیلی چیزهای دیگر. اگر واقعا می‎خواهید نویسنده شوید، باید خودتان را به عنوان بخشی از زنجیره هستی ببینید. شما بخشی از فرآیند کلام ، حافظه و تخیل هستید. به طور خلاصه، فکر می‌کنم که برای خلق کردن، باید از سنت مطلع باشید اما برای زنده نگه داشتن سنت، باید چیز جدیدی خلق کنید؛ این راهکار من است.

بخش ادبیات تبیان


منبع: تهران امروز/ مترجم: زهرا تیرانی