تبیان، دستیار زندگی
انسان در زندگی، حاجات مختلف مادّی و معنوی پیدا می‎کند. حاجات مادّی هم اقسام خاصّی دارد؛ گرفتاری‎های مختلف پیدا می‎شود. در اینجا دعا یک نوع پناه بردن است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

لزوم تناسب بین دعا و حاجت

آیت الله تهرانی
انسان در زندگی، حاجات مختلف مادّی و معنوی پیدا می‎کند. حاجات مادّی هم اقسام خاصّی دارد؛ گرفتاری‎های مختلف پیدا می‎شود. در اینجا دعا یک نوع پناه بردن است.

بحث دعا - جلسه 3

لطفا مباحث جلسه یک و دو  را نیز مطالعه فرمایید

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین

و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم در ماه مبارک رمضان، مناسب‎ترین بحث همین بحث دعا است. چون این ماه، ماهِ نزول کلام الهی از مصدر وحی است، و از این طرف هم ماهی است که عبد با ربّش سخن می‎گوید که می‎گویند هم ماه «نزول» است و هم ماه «صعود»؛ ماه نزول کلام الهی به سوی عبدش و صعود کلام عبد به سوی ربّش است.

ما ‎در باب دعا‎ تقسیماتی کردیم، یک تقسیم این بود که دعای مأثور و غیر مأثور داریم که راجع به دعای غیر مأثور بحث کردیم؛ و امّا در مورد دعای مأثور که فعلاً در این جلسات بحثمان راجع به آن است، گفتیم که یعنی ادعیه‎ای که در قالب خاصّی از معصومین برای ما رسیده است. دعای مأثور نیز به موقّت و غیر موقّت تقسیم می‏شود. دعای مأثور موقّت یعنی دعایی که مخصوص به زمانی خاص یا مکانی خاص باشد.

امّا دعای مأثور غیر موقّت که مخصوص به زمان و مکان خاصّی نیست، باز تقسیم‎بندی می‎شود؛ یک‏وقت دعا نسبت به حاجت خاصّی از خداوند است، یعنی دعا از ائمه برای ما رسیده است و فرموده‏اند که در این قالب این دعا را بخوان و حاجت خاصّت را چه مادّی و چه معنوی تقاضا کن. یک‏وقت دعای مأثوری است که مختص به حاجت خاصّی نیست، بلکه به‏طور کلّی است؛ که ما نظیر آن را در دعاها و توسل‎ها زیاد داریم، حتّی در دعای توسّل معروفی که ما می‎خوانیم تعبیر به «حاجات» هم دارد. یعنی حاجت خاصی در آن مطرح نیست، بلکه همه حاجات را در بر می‎گیرد. این بحثی بود که من مطرح کردم.

لزوم تناسب بین دعا و حاجت

در این جلسه می‎خواهم مطلبی را عرض کنم. انسان در زندگی، حاجات مختلف مادّی و معنوی پیدا می‎کند. حاجات مادّی هم اقسام خاصّی دارد؛ گرفتاری‎های مختلف پیدا می‎شود. در اینجا دعا یک نوع پناه بردن است. وقتی انسان گرفتاری پیدا می‎کند و می‎بیند که تدبیرهایش کارساز نیست، می‎گردد کسی را پیدا کند که بتواند این گره را باز کند. لذا متناسب با گرهی که دارد، می‎گردد و شخص مناسبی را پیدا می‏کند. مثال‎های ساده بزنم تا مطلب روشن شود؛ مثلاً اگر گرفتاری مالی دارد، می‎رود دنبال کسی که بتواند این گره مالی او را باز کند؛ نمی‎رود دنبال طبیبی که متخصص طبّ باشد.

این کار یک نوع پناه بردن و درخواست است. دعا درخواست است، پناه بردن و درخواست کردن از موجودی است که کارگشا و گره‏گشا است. حتّی در دعای غیر مأثور هم عرض کردم که مثلاً اگر کسی بخواهد از خداوند طلب عفو و مغفرت کند، به مقام غفّاریّت حق‏تعالی پناه می‎برد. می‏گوید: «یا غفّار الذّنوب اغفر لی»! یا مثلاً اگر بیمار است به مقام شافی بودن خدا پناه می‎برد، «یا شافی اشف»! یعنی متناسب با آن حاجت خودش، به وصفی از اوصاف پروردگارش پناه می‎برد که ما در گذشته از آن به «تناسب بین دعا و حاجت» تعبیر کردیم.

تمسّک به «اُلوهیّت» و «ربوبیّت» خدا در ادعیه

ما در ادعیه مأثوره‎مان که از ائمه(علیهم‎السلام) رسیده است، چه نسبت به حاجات خاصّه باشد و چه در ارتباط با حاجت خاص نباشد، بلکه اعم باشد، دو اسم از اسماء الهیّه را می‎بینیم. البته ممکن است یکی از آن‏ها وصف باشد، امّا دیگری اسم است. تقریباً می‎شود گفت یکی از آن‏ها در جمیع ادعیه به کار می‎رود، امّا دیگری این‏طور نیست.

امّا اوّل، یک اسم خاص است؛ شما در هر دعایی می‎بینید که «اُلوهیّت خداوند» مطرح است. مثلاً اوّل دعا «اللهم» یا «الهی» دارد. مگر این‎طور نیست؟! دعا که از اوّل شروع می‎شود، با این اسم است. این اسم ناظر به اُلوهیّت او است. لذا این اسم خاص به کار می‎رود. بنا بر فرض اگر ابتدای دعا هم نباشد، بالأخره در ضمن دعا می‎بینید باز این اسم «الله» آورده می‎شود، حالا به هر شکلی که باشد.

دوم، «رب» است. این جنبه توصیفی دارد، ولی «الله» اسم است. حتّی در آیات شریفه قرآن، در مباحث دعا هم می‎بینیم که «رب» به کار رفته است. مثلاً در سوره زمر می‏فرماید: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً».[1] «الله» ندارد. یا در سوره فرقان می‏فرماید: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُكُم».[2] خطاب به پیغمبر است که بگو اگر دعا و خواندنِ شما از خدا نباشد،، پروردگار من به شما اعتنایی نمی‎کند. نمی‏فرماید: «ما یَعْبَؤُا بِكُمْ الهی»؛ بلکه ربوبیّت را مطرح می‏کند.

ما در دعاهای مأثوره، در بین اسماء الهی، اسم «الله» را می‎بینیم و از بین اوصاف خدای متعال هم وصف «رب» را می‎بینیم. در یکی «مدعوّ» لحاظ شده است و در دیگری «داعی» لحاظ شده است؛ یکی سمت بالا است و یکی سمت پایین است. امّا چرا؟ بحث امشب من همین مطلب است.

«الله» اسمی که جامع تمام اسماء الهی است

حالا این را برایتان توضیح می‎دهم. این که می‎بینید در دعاها «الهی» و «اللّهم» و امثال این‏ها آمده است، و حتّی در باب دعاها داریم که ده مرتبه «یا الله» بگو و بعد دعا کن، به این جهت است که «الله»، این لفظ جلاله، اسم است برای آن موجودی که مستجمعِ جمیعِ صفات است. هر کمالی را که بخواهی، در این اسم هست؛ هم رازق است، هم شافی است، هم کافی است، هرچه بگویی هست! «الهی»، «یا الله» و «اللّهم» یعنی ای موجودی که همه کلیدها و همه خیرها در دست تو است! ای کسی که تمام اوصاف جمال و کمال در تو است!

لذا هر حاجتی که از حوائج باشد، در این قالب می‎گنجد و با این خطاب تناسب دارد. این‏که شما می‎بینید که در ادعیه لفظ جلاله به کار رفته، به همین دلیل است. این اسم لحاظ مدعوّ است و اشاره به طرف بالا است.

در تمامی حاجات، پناهگاه «ربّ» است

امّا صفتی که در آن لحاظ داعی شده و در آیه هم هست، مربوط به من و تو است. «ربّ» یعنی پرورش‏دهنده؛ «ربوبیّت» یک امر اضافی است؛ یعنی مضاف‏الیه می‎خواهد. وقتی گفتی «رب»، پای «مربوب» به میان می‏آید. اینجا است که پای من و تو به میان می‏آید! این را هم بدان که احتیاج من و تو به ربوبیّت، تنها در یک بُعد نیست؛ بلکه ما در تمام ابعاد وجودی، چه مادّی و چه معنوی محتاج به ربوبیّت او هستیم. لذا وقتی به‏طور مطلق گفتی «رب»، این تنها در یک بُعد نیست؛ در جمیعِ ابعادِ وجودیِ تو است.

«ربّ» هم مثل همان «الله» در باب حاجات، فراگیر می‎شود. چون سراپای ما احتیاج است، باید کسی را صدا بزنیم و به او پناه ببریم. حالا به چه کسی پناه ببریم؟ به کسی که همه چیز ما در ید قدرت او است، و او همه امور ما را اداره می‎کند. به او پناه ببریم و از او بخواهیم.

استفاده ائمّه(علیهم‏السلام) از «اللّهمّ» برای دعا کردن در حقّ دیگران

لذا شما این دو کلمه را در ادعیه مأثوره زیاد می‎بینید. یکی «الهی» و «اللهم» است که زیاد می‎بینید و غالب ادعیه ما این‎طور شروع می‎شود؛ دیگری هم کلمه «ربّ» است که زیاد کاربرد دارد و زیاد می‎بینید. به همین دلیل است که ما می‎بینیم معصومین(صلوات‎الله‎علیهم‎اجمعین)، هم در مواردی که از آن‏ها حاجتی تقاضا می‎شد، و هم وقتی می‎خواستند کسی را که دارد کار خوبی انجام می‎دهد دعا ‎کنند، «اللهم» را به کار می‎بردند. ائمه وقتی می‎خواستند دعا کنند، از همین لفظ جلاله بهره‎گیری می‎کردند.

جلسه گذشته عرض کردم که امام حسین(علیه‎السلام) وقتی خواستند جُون را دعا کنند، سه چیز را مطرح کردند و گفتند: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ رِیحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ».[3] مثال دیگر، ابن الشعثا است که تیرانداز ماهری بود؛ روز عاشورا دشمن را هدف‎گیری می‏کرد و به سمت دشمن تیر می‎انداخت. وقتی چشم امام حسین(علیه‎السلام) به این کار او افتاد، فرمود: «اللَّهُمَّ سَدِّدْ رَمْیَتَهُ»؛ خدایا تیرهایش را به هدف بزن! «وَ اجْعَلْ ثَوَابَهُ الْجَنَّةَ».[4] پاداش او را بهشت قرار بده! در هر دو مورد، حضرت از «أللّهمّ» برای دعا استفاده فرمودند.[5]

دعای امام حسین(علیه‏السلام) در حقّ اُمّ وهب

مورد دیگری که حضرت او را با لفظ جلاله دعا کردند، اُم‏وهب بود. این اُم‏وهب می‎دانید چه کسی است؟ در تاریخ می‎نویسند وهب نصرانی بود، اُم‏وهب هم که مادر وهب است، نصرانی بود؛ هر دو نصرانی بودند. این‏ها به دست امام حسین(علیه‏السلام) اسلام آوردند. روز عاشورا وهب حدود هفده روز بود که با همسرش ازدواج کرده بود. در تاریخ می‎نویسند مادر رو کرد به پسرش و گفت مگر وضع امام حسین را نمی‎بینی؟! برو پسر پیغمبر را یاری کن! دقت کنید که این‏ها جزء اردوگاه امام حسین(علیه‏السلام) نبودند، بلکه خودشان آمده بودند. مادر اصرار می‎کرد که برو، امّا همسرش ممانعت می‎کرد و می‎گفت نرو! حتی تعبیراتی از مادرش هست که برو، روز قیامت رسول خدا تو را شفاعت می‎کند!

همسر وهب به او گفت که من به یک شرط حاضرم که تو بروی؛ وهب گفت چه شرطی؟! گفت من و تو با هم پیش امام حسین برویم، من حرف دارم؛ در آنجا حرف‎هایم را می‎زنم، بعد اگر خواستی بروی، برو. خلاصه این دو جوان خدمت امام حسین(علیه‏السلام) آمدند و وارد خیمه حضرت شدند. وهب گفت آقا، من می‎خواهم به میدان بروم، امّا همسرم مانع می‎شود! همسرش هم گفت بله، من مانع می‎شوم!

بعد به امام حسین گفت من خدمت شما آمدم برای این که با دو شرء اجازه دهم که وهب به میدان برود و شما باید این دو شرط را ضمانت کنید. اوّل اینکه می‎دانم اگر وهب برود، شهید می‎شود. امّا من یک زن جوان و تنها در این بیابان هستم؛ می‎خواهم در این بیابان تنها نباشم و پیش بی‎بی‎ها و خاندان شما بیایم؛ شما این را ضمانت کنید! دوم اینکه من می‎دانم همسرم شهید می‏شود و روز قیامت به بهشت می‎رود؛ باید اینجا پیش شما قول بدهد که من را فراموش نکند و با هم به بهشت برویم. می‎نویسند: «فَبَکَی الحُسَینُ(علیه‎السلام)». امام حسین شروع کرد های‏های گریه کردن. بعد هم حضرت هر دو شرط را ضمانت کرد و فرمود وهب که شهید شد، تو بیا پیش این بی‎بی‎ها باش؛ روز قیامت هم من آنجا هستم و شفاعت می‏کنم.

وهب به میدان رفت؛ طولی نکشید که یک دست وهب قطع شد. اینجا بود که همسر وهب خودش بین آن جمعیّت وارد میدان شد و شروع به حمله کرد. وهب به او گفت چه شد؟! تو که نمی‎گذاشتی من به میدان بیایم! حالا خودت آمدی؟! همسرش گفت مگر نمی‎شنوی امام حسین چه دارد می‎گوید؟ می‎گوید: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ فِی إِغَاثَتِنَا».[6] مگر نمی‎بینی حسین داد غربت سر می‎دهد؟ می‎گویند اینجا وهب صدایش بلند شد: یا حسین! به داد من برس! این‏ها را چه کار کنم؟! دستِ دیگر وهب هم قطع شد. مادر وهب عمود خیمه را گرفت و وارد میدان شد؛ اینجا بود که امام حسین رو کرد به او و گفت: «إرجِعِی ألَی النِّساءِ رَحِمَکِ اللهُ»...


پی نوشتها :

[1]. سوره مبارکه زمر، آیه 8

[2]. سوره مبارکه فرقان، آیه 77

[3]. بحارالأنوار، ج45، ص 23

[4]. بحارالأنوار، ج45، ص 30

[5]. من در شب‎های دیگر در خلال بحثم اگر موفق شدم، نمونه‏های دیگری را می‎آورم که معصومین، این لفظ جلاله را به کار می‎گرفتند.

[6]. بحارالأنوار، ج45، ص65

منبع : پایگاه اطلاع رسانی آیت الله آقامجتبی تهرانی

تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان