تبیان، دستیار زندگی
چند شعر از چند شاعر در فضیلت ماه صیام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ماه پناه خواستن از هول رستخیز

ماه پناه خواستن از هول رستخیز

چند شعر از چند شاعر در فضیلت ماه صیام

ماه نزول مائده رحمت خداست

ماه صیام، ماه خداوند ذوالعطی است

ماه وفور فیض و کرامات کبریاست

ماه صعود روح به اوج فضیلت است

ماه نزول مائده رحمت خداست

ماه قعود و ماه قیام و مه نماز

ماه سجود و ماه سلام و مه دعاست

ماه پناه خواستن از هول رستخیز

بر درگه کریم خطا پوش ذوالعطی است

ماه نجات و مغفرت و بخشش است و جود

ما شکستن صنم سرکش هواست

ماه گذشتن از هوس و رستن از خودی

ماه انابه از گنه و ، ماه التجاست

ماه صیام، ماه بزرگ ضیافت است

گسترده خوان بخشش رحمان به هر کجاست

این ماه، ماه جوشش فیض است و این سخن

نصّ کلام خالق غفار ذوالعلاست

هست از هزار ماه فزون قدر اوی و ، قدر

قدرش ز قدر اوست که پر قدر و پر بهاست

ماه نزول مصحف و روح و فرشتگان

ماه خدا و ، ماه علی ، ماه مجتبی است

در نیمه مبارک این ماه پر شکوه

در جلوه روی ماه حسن ، سبط مصطفی است

ماه حسن ولیّ خداوند ذوالمِنَن

ماه تجلیّ گهر بحر «انّما»ست

ماه شکفتن گل گلزار احمدی است

ماه رسیدن ثمر نخل «هل اتی»ست

میلاد سبط اکبر و ، نوباوه بتول

زینت فزای این مه پر رونق و صفاست

در بیت وحی عصمت کبری سرمدی

خندان چو گل به چهره خندان مرتضی است

چون طلعت حسن ، گل رخسار بوالحسن

گلنار ، لاله گون و ، دلفروز و جانفزاست

ای دل تولد حسن و ، ماه مغفرت

بخشد اگر خدا گنه عاصیان رواست

بر ما ببخش جرم و خطای گذشته را

توفیق ده بدان چه تو را موجب رضاست

مردانی از تو میطلبد حسن عاقبت

چون خوشه چین خرمن اولاد مصطفی است

محمد علی مردانی

وقت است نهان خانه ی دل پاک نماییم

وقت است نهان خانه ی دل پاک نماییم

وز اشربه و اطعمه امساک نماییم

باید می و ساغر همه را دور بریزیم

از هرم عطش سینه عطش‌ناک نماییم

افلاک به آهی ز جگر، پاک بسوزیم

دل بر نظر صاحب لولاک نماییم

راهی به سماوات ز لوّامه گشوده است

"امّاره باالسّوء" چو در خاک نماییم

از نرگس  شهلا بفشانیم شب قدر

شبنم دو سه قطره، مژه نمناک نماییم

از میکده بر گشته سوی سجده گه عشق

وانگاه حذر از ثمر تاک نماییم

صد بار بخوانیم به شب سوره ی اخلاص

با هر احدش راه به افلاک نماییم

دل را به شب قدر که نازل شده قرآن

با خواندن آیات فرحناک نماییم

شکرانه ی الطاف الهی گهِ افطار

آن زهر عطش مرهم و تریاک نماییم

ای "قاسمیِ" خسته بیا تا قدح دل

خالی زگناه و خس و خاشاک نماییم

علیرضا قاسمی

لحظه‌ی افطارها

در اتاقی که پر است از ابر و مه

دست‌هایم بوی باران می‌دهد

عکس من در قاب می‌خندد به من

خنده‌اش بوی دبستان می‌دهد

بوی باد از کوچه می‌آید ، و من

در اتاقم چای را دم کرده‌ام

با بخار گرم چایی ، سقف را

پر زباغ سرد شبنم کرده‌ام

قُل قُل گرم سماور در اتاق

می‌برد من را به عصر کوزه‌ها

می‌برد تا لحظه‌ی افطارها

می‌برد من را به ماه روزه‌ها

لحظه افطار وقتی می‌رسید

سفره پر می‌شد ز عطر گل یاس

لحظه‌ای احساس می‌کردم که من

نور دارم بر تنم جای لباس

سبز می‌شد با پدر ، باغ دعا

نرم می‌خواند از کتابی آشنا

با فطیر تازه مادر می‌رسید

دستهایش داشت بوی ربّنا

جعفر ابراهیمی ( شاهد )

هرگز نبود ماهی این سان همه زیبایی

سر زد ز افق نوری در کوچه شیدایی

عطری زده بر بستان آن ماه شکیبایی

گسترده به زیبایی خالق ز کرم ماهی

بر خوان کرم بینم حوری وش رعنایی

آمد به سرای دل سی روز شکیبایی

هرگز نبود ماهی این سان همه زیبایی

هر صبح سحر آید آیات سماواتی

هر شام اذان گوید بر سفره مینایی

با اشک زنم جامی لبریز به تنهایی

با عشق تو بر‌خیزم از بستر تنهایی

آن شب که قدرش بهتر ز هزاران شب

اشکی است که می‌ریزم بر صحن تماشایی

کان شب که به خلوت‌گه بر سجده فرو افتم

از یار طلب سازم آن جام مسیحایی

در بارگهت یا رب سرگشته و حیرانم

بخشش ز تو می‌خواهم ای صاحب زیبایی

بخشش ز تو می‌جویم از عشق تو می‌گویم

نالان به سر کویم ای چاره تنهایی

یک بار دگر آمد این ماه اهورایی

بر خوان کرم بنشین این است شکوفایی

احمد سردشتی

بخش ادبیات تبیان


مرکز نشر اعتقادات