تبیان، دستیار زندگی
یوسف علیخانی با اصطلاح عامه‌پسند مخالف است و می‌گوید، اغلب نوبسندگان و منتقدان برخی کتاب‌ها را حتی یک‌بار هم نخوانده‌اند، اما به آن برچسب عامه‌پسند می‌‌زنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اگر از عشق بنویسی، عامه‌پسندی


یوسف علیخانی با اصطلاح عامه‌پسند مخالف است و می‌گوید، اغلب نوبسندگان و منتقدان برخی کتاب‌ها را حتی یک‌بار هم نخوانده‌اند، اما به آن برچسب عامه‌پسند می‌‌زنند.


اگر از عشق بنویسی، عامه‌پسندی

کتاب‌های عامه‌پسند همواره کانون توجه منتقدان و نویسندگان بوده‌اند. البته بیشتر از همه در کانون توجه مردم؛ چرا که اغلب عنوان پرفروش را هم دارند و با تیراژ بالا به دفعات چاپ مجدد می‌شوند.

در همین باره با «یوسف علیخانی» نویسنده و پژوهشگر همراه می‌شویم. علیخانی کتابی با عنوان «معجون عشق» دارد که شامل مجموعه مصاحبه‌هایی با نویسندگان کتاب‌هایی است که برخی آنان را عامه‌پسند می‌نامند. از وی جدای چند کتاب پژوهشی، سه مجموعه داستان به نام‌های «قدم‌بخیر مادربزرگ من بود»، «اژدها‌کشان» و «عروس بید» منتشر شده ‌است.

علیخانی برنده دهمین دوره جایزه کتاب سال حبیب غنی‌پور برای نوشتن مجموعه داستان عروس بید، نامزد دوازدهمین دوره جایزه کتاب فصل برای نوشتن مجموعه داستان عروس بید، شایسته تقدیر در نخستین جایزه ادبی جلال آل‌احمد و نامزد نهایی هشتمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری برای نوشتن مجموعه داستان اژدها‌کشان، نامزد بیست و دومین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و برنده جایزه ویژه شانزدهمین جشنواره روستا برای نوشتن مجموعه داستان «قدم‌ بخیر مادربزرگ من بود» است.

داستان‌های عامه‌پسند

رمان، رمان است؛ حالا اینکه سعی می‌کنیم هزار شقه‌اش کنیم، بحث دیگری است. زمانی آن ‌را به ادبیات شهری و روستایی و مذهبی و جنگ و ادبیات عامه‌پسند تقسیم می‌کنیم که ربطی به ذات رمان ندارد و ما برای راحتی ذهن خود آن را طبقه‌بندی می‌کنیم. در‌واقع این کار عده‌ای منتقد است که قادر به دیدن جهان در شکل کلی آن نیستند. می‌توانیم بگوییم یک رمان در ارائه آنچه نوشته در جاهایی لغزیده یا به مسائل دیگر رمان‌نویسی بی‌توجه بوده، اما نمی‌توانیم به یکباره اثری خوب و اثری را بد بدانیم. متاسفانه این کار کسانی است که دوست دارند با وجود ادعای نسبی‌گرایی و چند صدایی مطلق‌گرا باشند و عینک سیاه و سفید به چشم بزنند. معتقدم بررسی مسائل در شکل جهانی خود بی زد و خورد بوده، اما زمانی که به ایران می‌رسد به راحتی همه‌چیز شکل دگرگونه‌ای پید می‌کند.

رمانی را چاپ کردیم و شخص یا جلد را دیده و لذت نبرده یا اسم نویسنده را نشنیده و در نتیجه به آن برچسب عامه‌پسند می‌زند. من این دوستان را از نزدیک می‌شناسم.

من با ورود به بحث با این سبک مشکل دارم. ابتدا گفتم که رمان، رمان است. تقسیم‌بندی رمان به شهری و روستایی و ... متاسفانه کار کسانی است که می‌خواهند فقط طبقه‌بندی انجام دهند. فراوان هستند دوستان روشنفکری که فقط به آثار برچسب می‌زنند و نخوانده آنها را عامه‌پسند می‌دانند. کاش یکبار در عمرشان هم شده این آثار را بخوانند و یا حافظه خود را بازخوانی‌کنند و به گذشته خود برگردند و ببینند چطور رمان‌ خوان شدند.

این تجربه شخصی من در نشر آموت است؛ رمانی را چاپ کردیم و شخص یا جلد را دیده و لذت نبرده یا اسم نویسنده را نشنیده و در نتیجه به آن برچسب عامه‌پسند می‌زند. من این دوستان را از نزدیک می‌شناسم. همه‌شان نخوانده نظر می‌دهند. این کتاب‌ها باید باشند و فقط می‌توان درباره سطحشان نظر داد.

یوسف علیخانی

رمان عشقی عامه‌پسند است!

در ایران هر کتابی که پرفروش شود برچسب عامه‌پسندی می‌خورد و از گردونه بررسی خارج می‌شود و از آنجایی که بررسی یک اثر در تخصص عده‌ای متخصص و منتقد و دانش آموخته است، خواه ناخواه این اشخاص جرئت نمی‌کنند سراغ کتاب‌های پرفروش یا عامه‌پسند بروند که مبادا برچسب طرفداری از این جریان بر آنها بخورد. در همین شرایط هم در دو ـ سه دهه گذشته آثار کمی ندیده‌ایم که توسط متخصصان و کارآگاهان ادب به ناگاه و یک شبه از جرگه عامه‌پسندی بیرون آمده و آثاری نخبه و قابل توجه و توی چشم شدند؛ مانند «شوهر آهو خانوم» محمدعلی افغانی یا «بامداد خمار» فتانه حاج سید جوادی. اگر نویسنده‌ایم به نظرم تجربه زویا پیرزاد قابل توجه است. سه مجموعه داستان اول او قبل از انتشار «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» یکی دو چاپ بیشتر نخوردند و بعد از مطرح شدن رمان وی بود که حالا همان مجموعه داستان‌ها هم به چاپ‌های دو رقمی رسیده‌اند. در واقع زویا پیرزاد به جایی رسیده بود که زیرکانه به مخاطب توجه کرد. همه ما در طول تاریخ، چند موضوع مشخص نوشته‌ایم که مطرح‌ترین آنها عشق و مرگ است. در این کشور اما گویا رسم شده هرکسی از عشق می‌نویسد عامه پسند است و هرکسی از مرگ نوشت روشنفکر است و نخبه. مردم هم در این میانه همیشه سراغ زیبایی‌ها می‌روند و از سیاهی‌ها گریزان هستند؛ لذا راه دو تا می‌شود.

چرا کتاب‌هایی در این سطح

اغلب این رمان‌ها سطحی نیستند! ولی نیمی از این رمان‌ها سطحی هستند، اما نمی‌خواهم ارزش‌گذاری کنم؛ چون حرف اول این است که اساسا رمان هستند.

در این کشور اما گویا رسم شده هرکسی از عشق می‌نویسد عامه پسند است و هرکسی از مرگ نوشت روشنفکر است و نخبه.

چندسالی است با مخاطبان رمان گفتگو دارم و جالب است بدانید آنها از کتاب‌هایی که جایزه گرفتند، گریزان هستند. معتقدند کتاب‌هایی جایزه می‌گیرند که نشود آنها را خواند. همین‌جاست که فاجعه شکل می‌گیرد و کتابی با تمام ضرب و زور و حمایت رسانه‌ای در یک چاپ می‌ماند و کتاب‌هایی که اصلا در محافل رسانه‌ای مطرح نشدند، به وسیله مردم و به شکل سینه به سینه مطرح و خوانده می‌شوند. مردم دوست دارند داستان بخوانند و لذت ببرند و حتی برایشان مهم نیست که عنصر لذت سرآغاز شکل‌گیری رمان بوده است، اما در ایران و میان جامعه روشنفکری همیشه فکر می‌کنیم هرچه سخت‌تر بنویسیم بهتر نوشته‌ایم! غافل از اینکه وقتی این‌طور پیش می‌رویم، حمایت مخاطبان خود را از دست می‌دهیم. اینجاست که ناله‌ها را آغاز می‌کنیم که چرا مردم نوشته‌های ما را نمی‌خوانند و چرا آثار ما جهانی نمی‌شود. چرا فلان کتاب منتشر می‌شود و به چاپ چندم می‌رسد و لابد پشت آن زد و بند و هزار حرف و حدیث است. چرا غافل شده‌ایم از مردم؟ بگردیم و این مشکل را پیدا کنیم و ببینیم چطور می‌توانیم دوباره به سوی آنان باز‌گردیم.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع: خبرگزاری مهر