تبیان، دستیار زندگی
جلسه ‏ای که یک روحانی بنشیند و عده‏ای رو به روی او قرار گیرند و او با آنها حرف بزند، همچنان جایش در کل تبلیغات مدرن امروزی خالی است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تبلیغ از نگاه مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری
جلسه ‏ای که یک روحانی بنشیند و عده‏ای رو به روی او قرار گیرند و او با آنها حرف بزند، همچنان جایش در کل تبلیغات مدرن امروزی خالی است

امروز تبلیغ دین با شیوه معمول و سنتی روحانیت، همان اعتبار و تاثیری را دارد که چهل، پنجاه سال پیش داشت. هیچ کس گمان نکند که اهمیت منبر و مسئله‏گویی و جلسات گوناگون روحانیون، امروز کمتر از دیروز است؛ نه! بنده با وسایل ارتباطات جمعی آشنا هستم. تلویزیون و بقیه چیزها را می‏شناسم و تاثیرات آنها را می‏دانم؛ اما معتقدم جلسه ‏ای که یک روحانی بنشیند و عده‏ای رو به روی او قرار گیرند و او با آنها حرف بزند، همچنان جایش در کل تبلیغات مدرن امروزی خالی است. ما این را نداریم، این با تلویزیون هم امکانپذیر نیست. وقتی شما در جلسه‏ ای می‏نشینید و با پنجاه نفر، صد نفر یا دویست نفر حرف می‏زنید، این فرق می‏کند با این‏که پشت دوربین تلویزیون بنشینید و همان تعداد مخاطب، شما را از شیشه تلویزیون ببینند، این دو مقوله است؛ بنابراین جای منبر و محافل سنتی ما ـ از لحاظ اهمیت و تأثیر تبلیغی ـ همچنان محفوظ است. در اینجا دو نکته وجود دارد که باید به آن توجه کنید: یک نکته شکلی است؛ یک نکته محتوایی است. نکته شکلی این است که امروز علم ارتباطات، علم بسیارپیچیده‏ای است.

شناختن چگونگی ارتباط‏ گیری با دلها و مغزهای مردم از طرق مختلف ـ یعنی همین تبلیغات ـ یک علم است.

در مهمترین و مدرنترین دانشگاههای دنیا روی این دارد کار می‏شود و جزو رشته‏های بسیار مهم تحصیلی است. نوع روزنامه نگاری، چگونگی روزنامه نگاری، نوع اداره رادیو و تلویزیون و از این قبیل چیزها؛ یک علم است. موازین رایج تبلیغات، تحت چارچوبهای علمی، ضابطه‏مند می‏شود و الا آیا روزنامه نوشتن این است که انسان تکه کاغذی را بردارد و روی آن بنویسد و بعد هم در ده هزار نسخه بین مردم پخش کند؟! این‏که چیز جدیدی نیست؛ همیشه بوده و باز هم خواهد بود، اما همین را ضابطه‏مند کرده‏اند: شما چگونه شانزده صفحه را آرایش بدهید، چه طور نیم تای صفحه اول را تنظیم کنید و آرایش بدهید، از چه کلماتی استفاده کنید و چه حروفی به کار ببرید تا برای بیننده جاذبه‏اش بیشتر باشد و او دستش را دراز کند و این روزنامه را از جلوی پیشخوان روزنامه فروش بردارد و بخرد، بعد رغبت کند و آن را بخواند و سپس این خواندن در مغز او اثر بگذارد. اینها زیر ضابطه رفته است.

ما از صد سال پیش تا امروز چه قدر موازین منبر را زیر ضابطه برده ‏ایم؟! این یک خلأ است.

 

اگر کسی هنرمند بود و مثل مرحوم آقای فلسفی ذاتا هنر منبر و سخنوری داشت؛ کارش پیش می‏رود و حرفش اثر می‏گذارد،

اما اگر کسی این نبوغ و استعداد ذاتی را نداشت، یا باید از شیوه‏های کاذب جاذبه‏دار استفاده کند یا باید محکوم بی‏جاذبگی شود و یا بعد از اندکی صحبت کردن، حرفهایش از دهن بیفتد و رغبت کسی را برنینگیزد؛ در حالی که سینه‏اش پر از معلومات است. همه اینها ایراد است. ما می‏توانیم شیوه انحصاری اختصاصی بسیار مؤثر تبلیغ را؛ یعنی همین منبر و مواجهه رو به رو و جلسه تفسیر قرآن و بیان مسائل دینی را تحت ضابطه درآوریم. چرا این را به شما می‏گویم؟ شما که نباید این کار را بکنید، من این را می‏گویم تا فضای ذهنی شما به اهمیت این قضیه توجه پیدا کند؛ بخواهید و بکوشید تا بشود. این موضوع مربوط به قالب و شکل است.

نکته دیگر در مورد محتواست؛ ما می‏ خواهیم چه چیزی به مردم بدهیم؟ آنچه که مورد نیاز مخاطب ماست، چیست؟ اصلا مخاطب ما کیست؟! روی این نکته باید توجه کرد.

مرحوم (آقامحمد علی کرمانشاهی )ـ پسر مرحوم محقق بهبهانی ـ یک کتاب فقهی مفصل تألیف کرد که الان وجود دارد. حدود دویست سال پیش به گیلان آمد و مردم به او اقبال و اظهار ارادت کردند. آقای محمد علی کرمانشاهی روی منبر می‏رفت و با مردم حرف می‏زد، اما اگر شما همان منبر مرحوم آقا محمد علی را ـ که فقیه عالی قدر و بلند مرتبه و پسر مرحوم وحید بهبهانی است ـ بتوانید از کتم غیبت بیرون بیاورید و عینا روی کاغذ بنویسید و بالای منبر بخوانید؛ چنانچه او پانصد نفر یا هزار نفر را در آن روز جذب کرد، ولی شما پنج نفر را هم جذب نمی‏کنید! در حالی که محتوا و مطلب و مقصود، یک چیز است. امروز شما به چیز دیگری نیاز دارید.

مرحوم شیخ جعفر شوشتری به مدرسه سپهسالار تهران آمد و در ماه رمضان منبر رفت، مردم پای منبرش غش کردند! الان کتابهای شیخ جعفر شوشتری ـ همان منبرهایش ـ در دسترس است، شما یکی از آن منبرها را حفظ کنید و بیایید بخوانید، اگر غیر از خمیازه در مستمعان، چیز دیگری دیدید؛ غش که هیچ!

چه می‏خواهید بگویید؟ امروز چه کسی مخاطب شماست؟ من به شما عرض بکنم عزیزان !

امروز مخاطب شما جوانانند، روی آنها باید کار کنید؛ «علیکم بالاحداث»

نمی‏گویم غیر جوانها را رها کنید یا آنها به آموختن احتیاج ندارند، اما می‏گویم شما روی جوانها کار کنید، سرریزش به غیر جوانها هم می‏رسد و برای آنها خیلی کافی است.

اولاً ببینید جوان چه می‏ خواهد و سؤال ذهن و استفهام او چیست؟ باید روی محتواها کار کرد. ما باید استفهامهای ذهن جوان را بشناسیم تا پاسخ بجا واقع شود والا ممکن است شبهاتی در ذهنش باشد، ولی شما روی منبر چیز دیگری بگویید. او وقتی نگاه کرد و دید حرف شما متوجه ذهن او نیست، اصلاً به آن توجهی نمی‏کند؛ اما وقتی دید شما دارید همان استفهام و جهالت ذهن او را می‏شکافید و آن را می‏زدایید، شوق پیدا می‏کند؛ امروز می‏آید، فردا هم می‏آید و تحت تاثیر قرار می‏گیرد.

پس اول باید فهمید که سؤال او چیست و مشکلش کجاست.

ثانیا در پاسخ مشکل او حتما بایستی عالمانه سخن گفت. رژیم پهلوی در طول تبلیغات متوالی خود، به قشر دانشگاهی و قشر دور از روحانیت و ـ به قول آن روزها ـ قشر متجددان این طور تفهیم کرده بود که کسانی که عمامه سرشان است، در دستگاهشان از علم و سواد خبری نیست! شما این برداشت را در کنار تفکر روحانی در حوزهای علمیه بگذارید، که وقتی می‏گویند «علما»، اصلا این کلمه به علمای حوزه علمیه منصرف می‏شود. ببینید بین این دو برداشت، چه قدر تقابل وجود دارد. آیا ممکن بود اینها با هم کنار بیایند؟ او خودش را نمونه و نماد عالم می‏ داند، اما این اصلا او را اهل علم نمی‏داند!

البته نمی‏شد آن دانشگاهی را ملامت کرد؛ او که نمی‏ دانست شما چه درسی دارید می‏خوانید. این ظرافتها و دقّتهای علمی، این پیچ و خمهای ماهرانه رسیدگی به یک مسئله فقهی یا اصولی، از دسترس او دور بود، اینها مربوط به حوزه‏های درس ماست، او که اینها را ملتفت نمی‏شد.

اگر کسی فلسفه‏ای بلد بود و دو کلمه بر زبان می‏آورد، برای او جاذبه داشت، اما از فقه و مبانی فقهی و متد فقاهت و امثال اینها سر در نمی‏آورد. با علمای خیلی عمیق هم رو به رو نمی‏شد، احیانا ممکن بود در خانه خود یا در منزل پدری یا در مجلس روضه، پای یک منبر هم بنشیند که منبری آن خیلی عمیق و اهل علم نبود؛ لذا آن نظریه تایید می‏شد. شروع نهضت اسلامی و ورود فضلای جوان به محیطهای دانشگاهی، بکلی این تصور را به هم ریخت؛ دیدند نه، اینها اهل علمند، اهل فکرند، اهل منطق و استدلالند. بسیاری از مبانی تفکرات فلسفی که در دانشگاهها به صورت مسلم در آمده بود ـ مبانی مارکسیستی، اصول دیالکتیک و امثال اینها ـ یک طلبه فاضلجوان می‏آمد و آنها را مثل پنبه حلاجی، به باد هوا می‏داد؛ فهمیدند خیر اینجا مرکز علم است.

عده زیادی از دانشجویان شایق شدند که بیایند در حوزه‏ ها درس بخوانند و آمدند؛ به حوزه قم فراوان آمدند، به حوزه مشهد آمدند، حوزه‏های دیگر هم رفتند؛ لذا وجهه علمی پیدا شد. تا چه موقع این وجهه باقی می‏ماند؟ تا آن وقتی که این نسل همواره در مقابل سؤالهای خود پاسخ عالمانه بشنود. عزیزان من! ما به این احتیاج داریم؛ بی‏مایه فطیر است.

طلبه جوان و فاضل، هم باید درس خودش را خوب بخواند، هم باید مطالعات اسلامی را عمق بدهد، تفسیر را عمیقا مطالعه کند، خودش را با فلسفه آشنا کند و از تاریخ مطالب زیادی بداند.

اگر این دو نکته ـ آن نکته شکلی و این نکته محتوایی ـ مورد توجه قرار بگیرد؛ شما بدانید روحانیت و جامعه علمی و مذهبی، همچنان در قله تأثیرگذاری عمیق تبلیغاتی خواهد بود و خواهد ماند. البته تلویزیون، اینترنت، ماهواره و غیره، تبلیغاتِ گذرای خودشان را خواهند داشت؛ اما تبلیغات عمیق متعلق به این مجموعه (روحانیت) خواهد ماند. امروز این وظیفه است، هم وظیفه بنده، هم وظیفه شما… و هم وظیفه بقیه علما. باید برای این کار برنامه‏ریزی شود. برخلاف آنچه که بعضی از تبلیغات، هوشمندانه می‏گویند و بعضی از ذهن ها و حنجره‏های ساده لوح، ناهوشمندانه آن را تکرار می‏کنند که روحانیت منسوخ شده و از چشمها افتاده و مردم به روحانیت اعتماد ندارند؛ درست نقطه مقابل این حقیقت در ایران وجود دارد، مردم از اعماق دل و از بن دندان به روحانیت معتقدند؛ البته بدیهی است که هر کس وقتی کالای مورد علاقه خودش را دنبال می‏کند، آن جایی می‏رود که می‏داند این کالا هست، آن جایی که نمی‏داند این کالا هست یا نه، مراجعه نمی‏کند یا اگر مراجعه کرد و دیدنیست؛ دیگر دفعه دوم مراجعه نمی‏کند.

مردم به روحانیت عقیده و علاقه دارند؛ این نکته‏ای است که دستهای توطئه‏ گر علیه انقلاب اسلامی بخوبی آن را می‏دانند، اما بعضی از ساده لوحهای خودمان آن را نمی‏دانند. من در بعضی از محافل و مجالس می‏بینم که از دهن بعضی از روحانیون در می‏آید که بله، مردم به روحانیت عقیده و علاقه‏ای ندارند؛ نه، این همان حرفی است که دشمنان می‏گویند، آنها می‏خواهند این گونه باشد، آنها می‏خواهند شما این طوری فکر کنید، آنها می‏خواهند به جوان این گونه القاء کنند، اما نه! این طور نیست؛ قضیه بعکس است؛ مردم به روحانیت معتقدند و دشمن هم این را می‏داند؛ برای همین است که امروز علیه روحانیت، علیه نام روحانیت، علیه اتحاد روحانیت، علیه فعالیتهای عمیق روحانیت؛ توطئه‏های بسیار عمیقی وجود دارد.

برای کوبیدن شخصیتهای روحانی، برنامه ریزی ویژه می‏شود. اگر ببینند روحانی عالم، عمیق، دلسوز، عاقل و خدمتگذاری که می‏تواند اثر گذار باشد، در جایی وجود دارد؛ دستهای خزنده برای ضربه زدن به سمت او روانه می‏شود؛ این هم در سطوح بالا و هم در سطوح متوسط دیده می‏شود. آنها می‏دانند که روحانی، به حیث روحانی پای پرچم اسلام ایستاده است و اگر از اسلام صدمه می‏بینند و با اسلام بدند و اسلام جلوی منافع آنها را گرفته است، باید این دستی را که به طور طبیعی به این پرچم گره خورده است، قطع کنند. برنامه‏هایی در این زمینه وجود دارد؛ باید هوشمندانه نگاه کرد، تشخیص داد و شناخت.

البته اگر یک وقت فرصت پیدا کنند، علیه چهره‏های بزرگ و درخشان روحانی صریحا تبلیغات می‏کنند، اگر نتوانستند، به صورت خزنده کار می‏کنند.

آنچه که من به شما عزیزان تأکید و توصیه می‏ کنم؛ اولاً تلاش علمی است؛ ثانیا تلاش تبلیغی سازمان یافته است؛ ثالثا به کسانی که در حوزه قم متمکن و ساکنند، توصیه می‏کنم که اگر لطمه‏ای به کار خودشان مشاهده نمی‏کنند ـ که البته نباید لطمه هم ببینند ـ به سمت مناطقی بروند که محتاج روحانی است و اهمیت ندهند که آنجا، جای کوچک یا جای بزرگی است یا روستا و شهر است.

در گذشته گاهی علمای بزرگ و مجتهدانی بودند که در یک ده زندگی می‏کردند. بنده شنیده‏ام که در بعضی از مناطق، بیش از یکی دو مجتهد بزرگ در یک ده زندگی می‏کردند؛ نه در زمان خیلی قدیم ـ مثلا پانصد سال پیش ـ مربوط به همین چند ده سال قبل است.

هرجا که عالمی باشد، هرجا که چراغی روشن باشد؛ پروانه‏ها به طرف او می‏آیند و از وجود او استفاده می‏شود.


تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان