سيره عملي ائمه در تبليغ
رسول اكرم (صلىالله و عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين (عليهم السلام ) ، براى آن كه در مردم اثر شايسته بگذارند و تعاليم الهى را هر چند بهتر و بيشتر در آنان نفوذ دهند، نكات لازم را در گفتار خويش رعايت مىنمودند و هماهنگى را بين مطلب مورد بحث، با مقدار صدا، چگونگى قيافه، و حركات دست و بدن رعايت مىنمودند. اين مطلب از خلال بعضى از روايات به خوبى استفاده مىشود.
كان رسول الله (صلىالله و عليه و آله و سلم) اذا خطب قال فى خطبته: اما بعد فاذا ذكر الساعه اشتد صوته و احمرت وجنتاه.(220)
رسول اكرم (صلىالله و عليه و آله و سلم)، موقعى كه خطبه مىخواند، پس از حمد بارى تعالى، اما بعد، مىفرمود. و وقتى از سعات قيامت نام مىبرد، آهنگ صدايش تشديد مىگرديد و چهره مباركش سرخ مىشد.
مراد از ساعت، كه در قرآن شريف مكرر آمده، قيام قيامت است. موقعى كه پيشواى اسلام، از قيامت اسم مىبرد، آهنگ صدايش تشديد مىگرديد و گونه هايش گلگون مىشد. در واقع، با اين تحول صدا و صورت، به شنوندگان هشدار مىداد و آنان را از سختترين موقعى كه در پيش دارند، آگاه مىساخت و اين خود معنى موازنه و هماهنگى بين مطلب مورد بحث و آهنگ صدا، و چگونگى چهره و حركات بدن خطيب است.
عن النبى صلى الله عليه و آله انه كان اذا خطب احمرت عيناه و علا صوته واشتد غضبه كانه منذر جيش.(221)
درباره رسول اكرم (صلىالله و عليه و آله و سلم) آمده است كه وقتى خطبه مىخواند، چشمهاى حضرت سرخ مىگرديد، صدايش بلند مىشد، و حالت خشمش شدت مىيافت. گويى، به ارتشيان هشدار مىدهد و به آنان اعلام خطر مىنمايد.
اخلاق حميده و سجاياى پسنديده رهبر بزرگ اسلام، در برخورد با مردم، ضمن روايات بسيارى آمده است. از آن جمله:
كان اكثر الناس تبسما مالم ينزل عليه قرآن او يعظ او يخطب.(222)
پيشواى بزرگ اسلام، بيش از همه مردم متبسم بود، اما موقع نزول قرآن شريف يا وقتى كه خلق را موعظه مىفرمود تبسم بر لب نداشت.
خلاصه، رسول اكرم (صلىالله و عليه و آله و سلم)، براى آن كه سخنانش هر چه بيشتر در مردم اثر بگذارد و هر چه زودتر موجبات سعادتشان را فراهم آورد، در مقام بيان عقايد اسلامى و مواعظ دينى و ديگر مطالب تربيتى، شرايط هماهنگى و موازنه را بين ماده سخن، با وضع چهره، حالت چشم، آهنگ صدا و حركت دست و بدن رعايت مىفرمود.
على (عليه السلام) نيز در خطبهها به جنبه موازنه و هماهنگى توجه كامل داشت. خصوصاً، در موقعى كه مىديد مردم فريضه جهاد را مهم نمىشمرند و در جبهه جنگ حاضر نمىشوند، سخت ناراحت مىشد و خشم درونى خود را در قالب الفاظى تند و آتشين به زبان مىآورد. از آن جمله خطبهاى است كه مولاى متقيان در مورد سرپيچى مردم كوفه از جنگ با خواج ايراد كرده و در ضمن فرموده است:
الذليل والله من نصرتموه و المغرور من غررتموه و اصبحت و لا اطمع فى نصركم و لا اصدق قولكم فرق الله بينى و بينكم و ابد لكم بى غيرى و ابدلنى بكم من هو خيز لى منكم.(223)
به خدا قسم، ذليل آن كسى است كه شما يار و ناصرش باشيد و مغرور آن كسى است كه شما با خدعه اغفالش نماييد و به راه باطلش سوق دهيد. صبح نمودم، در حالى كه نه به يارى شما طمع دارم و نه گفته شما را تصديق مىنمايم.
خداوند بين من و شماها جدايى افكند. به جاى من، ديگرى را به شما بدهد و به جاى شماها، كسانى را كه بهتر از شما هستند، به من عنايت فرمايد.
در اين خطبه، امام (عليه السلام)، مفصل با مردم كوفه سخن گفت و با تعبيرهاى مختلف، مراتب خشم و نارضايى خود را بيان نموده و سرانجام از منبر فرود آمد و در حالى كه مىفرمود: انا لله و انا اليه راجعون، روانه منزل گرديد.
گفتههاى على (عليه السلام)، در مردم كوفه اثر گذارد. به خود آمدند و به خطاى خويش پى بردند. طولى نكشيد مردى از اصحاب امام به منزل حضرت آمد و گفت مردم از روش خود پشيمان شده و درخواست دارند دوباره به مسجد تشريففرما شويد و به سخنان خود، مردم را براى انجام وظيفه مهيا نماييد. حضرت، فداى آن روز دوباره به مسجد آمد، با مردم سخن گفت، و نتيجه مثبت بود.
گاهى سخنان گوينده با ايمان، آن چنان از صميم قلب، با سوز و گداز و هماهنگى كامل ادا مىشود، كه خطيب، خود تحت تأثير قرار مىگيرد و ضمن گفتههاى خويش اشك مىبارد. گريستن خطيب در اين موقع، بر تأثير كلام وى مىفزايد و عواطف شنوندگان بيش از حد عادى تهييج مىشود.
براى على (عليه السلام)، گريستن ضمن سخن، در مواقعى پيش آمده است. گاهى در مورد جهاد و دعوت مردم براى رفتن به جبههها و گاه در زمينه موعظه و نصيحت، در اين جا به ذكر دو مورد اكتفا مىشود.
مولاى متقيان، براى آن كه مردم را مهيا كند تا دوباره با معاويه بجنگند، خطبهاى خواند. در آغاز، پيرامون توحيد سخن گفت، سپس، درباره دنياى ناپايدار. آن گاه چند نفر از شهداى بزرگ صفين را نام برد و آنان را از بندگان خوب خداوند معرفى نمود و فرمود: اينان عمر كوتاه را، كه متاع قليل دنياست، با عمر جاودان، كه متاع پايدار آخرت است، معامله نمودند. خونشان در صفين ريخته شد، ولى در اين معامله زيان نبردند.
ثم ضرت بيده على لحيته الشريفه الكريمه فاطال البكاء ثم قال عليه السلام: اوه على اخوانى الذين تلوا القرآن فاحكموه و تدبروا الفرض فاقاموه و احيوا السنه و اماتوا البدعه دعوا للجهاد فاجابوه و وثقوا بالقائد فاتبعوه ثم نادى باعلا صوته الجهاد عباد الله.(224)
آن گاه دست به محاسن خود زد و با ديدهاى اشكبار، از جدايى دردناك آنان شكايت نمود. سپس، برترىها و فضايلشان را بر شمرد و فرمود: قرآن را تلاوت نمودند، معنى و مقاصد آياتش را فهميدند، و آن را در ضمير خويش محكم ساختند. در فريضه دين تدبر نمودند و عملاً آن را برپا داشتند. سنت الهى را زنده كردند و بدعت را مىراندند. به جهاد فى سبيل الله خوانده شدند، دعوت را اجابت نمودند و چون به رهبر خويش اعتماد داشتند، از وى پيروى كردند. سپس، با بلندترين صداى خود فرياد زد و دوباره مردم را به جهاد دعوت نمود.
فى حديث ان اميرالمؤمنين (عليه السلام) دخل سوق البصره فنظر الى الناس يبيعون و يشترون فركا بكاء شديداً ثم: قال يا عبيد الدنيا و عمال اهلها اذا كنتم بالنهار تحلفون و بالليل فى فراشكم تنامون و فى خلال ذلك عن الاخره تغفلون فمتى تجهزون الزاد و تفكرون فى المعاد.(225)
در حديث است كه على (عليه السلام) وارد بازار بصره شد. ديد مردم سرگرم خريد و فروشاند. بر غفلت مردم سخت گريست. سپس فرمود: اى بندگان دنيا، روزها براى معاملات خود قسم ياد مىكنيد. شبها در بستر مىخوابيد. در خلال شبانهروز از آخرت غافلايد. پس چه وقت براى آخرت خود توشه بر مىگيريد و در امر معاد تفكر مىكنيد؟
از مجموع بحث، اين نتيجه به دست مىآمد كه به طور طبيعى، درون و برون مردم، موقع سخن گفتن، با يكديگر هماهنگ و منطبق است. كسى كه در باطن از چيزى خشمگين گرديده يا از رويدادى مسرور شده، از پيش آمدى خود را باخته و مرعوب است، اگر بخواهد درباره هر يك از آنها سخن بگويد، به طور ناآگاه، وضع ظاهرش، روشنگر حالت درونى اوست. سخنران لايق، اين وضع طبيعى را آگاهانه رعايت مىنمايد و با اراده و عمد، وضع ظاهر خود را با مطلب مورد بحث خويش هماهنگ مىسازد
1 - بحار، ج 2، ص 301.
2 - ميزان الحكمه، ج 3، ص 49.
3 - سفينه البحار، ج اول خلق، ص 416.
4 - بحار، ج 74، ص 338.
5 - نهج البلاغه، خطبه 182.
6 - سفينه البحار، ج 1، ص 674.
7. سخن و سخنوري ، محمد تقي فلسفي
تهيه و تنظيم: محمد حسين امين