تبیان، دستیار زندگی
نزدیک وفات فرمودند : یک سفر الهی عالی که غصه ای ندارد و اگر من بخواهم به یک سفر الهی شیرین بروم شما باید خوشحال هم باشید . آقایان ! تا کسی جای خود را نبیند ، این حرف را نمی تواند بزند . مرگ برای آقای علامه چیزی نبود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حکایت نفس عجیب علامه
علامه

گفتاری از حجةالاسلام فاطمی نیا

نزدیک وفات فرمودند : یک سفر الهی عالی که غصه ای ندارد و اگر من بخواهم به یک سفر الهی شیرین بروم شما باید خوشحال هم باشید . آقایان ! تا کسی جای خود را نبیند ، این حرف را نمی تواند بزند . مرگ برای آقای علامه چیزی نبود

اشخاصی هستند که علو همت دارند . علو همت در ابعاد مختلفی می تواند مطرح شود : در عبادت ، در برخورد با مردم ، در تعلیم و تربیت

عبادت اگر با علو همت نباشد ، خلاصه می شود در انس به عبادت . چون انس سه قسم است :

انس به خلوت ، انس به عبادت ، انس به الله . این مطلب بلند است . یک عده انس به عبادت دارند ، هر روز زیارت عاشورا می خوانند ، هر سال عمره مشرف می شوند که اگر آن عبادت و خلوت مأنوسشان به هم بخورد ، آن حال را از دست می دهند . اما صاحبان انس به الله همیشه حالشان به جاست . یک نفر هست هر سال عمره می رود. عمره رفتن بد نیست اما ببینیم آیا این شخص انس به عبادت دارد یا انس به الله ؟ اگر به او بگویی این دفعه چمدانت را بگذار زمین و پول عمره ات را بده به مریضی که کسی را ندارد یا دختر آبرومندی که می خواهد شوهر کند ، اگر به راحتی داد ، معلوم می شود این شخص انس به الله دارد وگرنه انس به عبادت دارد نه انس به الله . در انس به عبادت ، انتخاب کننده انسان است و در انس به الله انتخاب کننده خداست . دین ، دین بندگی است . صاحب همت بلند در عبادت ، انس به الله پیدا می کند .

در کتاب مقفی آمده است :کفی للشیطان نصیبا فیک ان ینقلک من طاعة الی طاعة اگر صاحب انس به الله نشوی و همتت در عبادت کوتاه باشد ، یک خطر تو را تهدید می کند که شیطان تو را از یک طاعت به طاعت دیگر می کشاند و خودت هم متوجه نمی شوی . می خواهی صله رحم کنی ، شیطان می گوید : نه حالا بنشین این دعا را بخوان ، بعدا می روی . نمی گوید : برو دزدی کن و شراب بخور . شیطان بلد است چه کار کند . اگر همت انسان در عبادت عالی باشد ، خدا به او بینش می دهد . ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا.

بخش دوم همت عالی در ساختن مردم ، اگر انسان همت عالی در این امر نداشته باشد ، موفق نمی شود . مرحوم حاج سید مهدی قوام (ره) در زمان طاغوت ده شب منبر رفته بود . شب آخر هنگام بازگشت به خانه زن بدکاره ای را فرا خواند و به او گفت : این پول ده شب روضه ی امام حسین (ع) است که به من داده اند ، تو را به جده ام زهرا تا این پول تمام نشده ، این کار را نکن . در نتیجه ی این عمل ، آن زن توبه کرد و زن صالحه ای شد و ازدواج کرد .

در زمان امام محمد باقر (ع) شخصی بود به نام کثیر عزه که غزل های عاشقانه می سرود ولی در مقابل اگر کسی می خواست به امیر المؤمنین (ع) جسارتی کند ، او با اشعار خود به دفاع از اهل بیت (ع) می پرداخت، در زمان بنی مروان و بنی امیه که افراد را به این جرم می کشتند . وقتی این شخص از دنیا رفت ، حضرت باقر(ع) بر جنازه ی او حاضر شد تا به این وسیله از او قدردانی کند . آیا ما مقدس ها از این کارها می کنیم ؟

متنبی می گوید :و اذا کانت النفوس کبارا تعبت فی مرادها الاجسام

وقتی شخصیت ها بزرگ بودند ، جسم ها به زحمت می افتند ولی شخصیت که کوچک بود ، جسم راحت است.

بخش سوم علو همت در تعلیم و تربیت ، در این جا می رسیم به شخصیت بزرگی که جزء شخصیت های مؤثر و منبع است . بنده از سال 1345 ارادتم به آقای علامه شروع شد . وقتی که در مدرسه ی علوی جلسه برای اولیاء منعقد می شد وقتی می شنیدم که سخن ران آقای علامه است ، با خود می گفتم ای کاش صحبت ایشان تا صبح ادامه پیدا کند . چهل سال پیش یک نفر از علما به من گفت : آقای علامه که منبرمی رفت مردم روی درختان ، لب حوض و هر جا که جا بود می نشستند . ایشان نفس عجیبی داشت !

ایشان در تهران شاگردی بزرگانی را کرده بود از جمله آیت الله شیخ آقا بزرگ ساوجی و مرحوم سید رضا دربندی ودرقم یازده سال از محضر آیت الله العظمی بروجردی فیض برده بود .

جناب آقای علامه رضوان الله علیه با این همه فضایل و کمالات ، در ساختن افراد چه علو همتی داشت و چقدرانسان تربیت کرد . ما چه شخصیت هایی داریم که نفس آقای علامه به آن ها خورده است .

ایشان کراماتی داشت ولی نمی گذاشت کسی او را بشناسد و گاهی با یک مزاح و شوخی مطلب را عوض می کرد تا به عنوان یک عارف شناخته نشود . آقا این ها چه بودند و کجا رفتند ؟

یک بار ایشان دبیر مناسبی را پیدا کرده بود و به او گفته بود : من هر روز می آیم توالت خانه ی شما را می شویم ، در عوض شما بیایید مدرسه ی علوی درس بدهید . این قدر ایشان همت داشت و بزرگوار بود !

وقتی یک نفر به دیدن ایشان می رفت ، کتاب و جزوه ای می آورد و برای او مطلبی می گفت تا آن چند دقیقه هدر نرود . مرحوم ملا مهدی نراقی می فرماید : شیطان شصت سال عمر ما را گرفته است ، می گوید : پنج دقیقه که چیزی نیست ، یک شب که چیزی نیست ، دو روز که چیزی نیست . یک وقت می رویم جلوی آینه ، می بینیم محاسنمان سفید شده است . آقای علامه این مجال ها را به شیطان نمی داد . وقتی ایشان را می خواستند برای عمل به لندن ببرند ، فرمودند : آقا جون این چند کتاب را با خود بیاور . بعد از عمل جراحی وقتی به هوش آمدند ، گفتند : از فلان کتاب در فلان صفحه ، این حدیث را بخوان .

نزدیک وفات فرمودند : یک سفر الهی عالی که غصه ای ندارد و اگر من بخواهم به یک سفر الهی شیرین بروم شما باید خوشحال هم باشید . آقایان ! تا کسی جای خود را نبیند ، این حرف را نمی تواند بزند . مرگ برای آقای علامه چیزی نبود . باز در روزهای آخر وقتی برای غذا بیدارشان کردند ، فرمودند : بابا چرا مرا صدا کردید ؟ من درعالم خوشی بودم ، من حال خوشی داشتم . یا فرمودند : شما حرف های مرا متوجه نمی شوید ، این جا خانه ی پیامبر است و برای من زیاد است . شما فکر نکنید که ما بعد از این دیگر علامه خواهیم داشت. حدیثی می فرماید : وقتی عالمی از دنیا می رود شکافی در اسلام می افتد که هرگز پر نمی شود . آری ما دیگر تا نفخ صور آقای علامه نخواهیم داشت . خداوند به روح مبارکش درود بفرستد و بر علو درجاتش بیفزاید .


والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته