تبیان، دستیار زندگی
جریان‌ مهدویت‌، نظیر پنج‌ جریان‌ دیگری‌ است‌ كه‌ قرآن‌ كریم‌ مطرح‌ كرده‌ و از حكم‌ عام‌ آن‌ پنج‌ جریان‌ جدا نیست‌. این‌ جریان‌ خمسه‌ عبارت‌ از ربوبیت‌، نبوت‌، امامت‌، روحانیت‌ و ایمان‌ است‌. قرآن‌ كریم‌ ذكر می‌كند كه‌ وقتی‌ هر كدام‌ از این‌ پنج‌ جریان‌ در
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

این‌ ماییم‌ كه‌ غایبیم‌

آسمان نور

جریان‌ مهدویت‌، نظیر پنج‌ جریان‌ دیگری‌ است‌ كه‌ قرآن‌ كریم‌ مطرح‌ كرده‌ و از حكم‌ عام‌ آن‌ پنج‌ جریان‌ جدا نیست‌. این‌ جریان‌ خمسه‌ عبارت‌ از ربوبیت‌، نبوت‌، امامت‌، روحانیت‌ و ایمان‌ است‌. قرآن‌ كریم‌ ذكر می‌كند كه‌ وقتی‌ هر كدام‌ از این‌ پنج‌ جریان‌ در جامعه‌ مطرح‌ شده‌ است‌، عده‌ای‌ در برابر اینها موضع‌ گرفته‌، انكار و نفی‌ كرده‌اند، اول‌ اعراض‌ و بعد اعتراض‌ كرده‌اند و سپس‌ به‌ معارضه‌ برخاسته‌اند.

ولی‌ صاحب‌ آن‌ سمت‌، تلاش‌ و پیگیری‌ داشت‌ و این‌ را در جامعه‌ تثبیت‌ كرد. نكول‌ اینها به‌ قبول‌ و انكارشان‌ به‌ اقرار تبدیل‌ شد، گفتند چنین‌ چیزی‌ حق‌ است‌ لكن‌ مصداقش‌ ماییم‌، نه‌ آنكه‌ شما می‌گویید!

در تمام‌ پنج‌ جریان‌، این‌ بحث‌ مطرح‌ بود. اول‌ جریان‌ ربوبیت‌ بود كه‌ انبیا(ع‌) مسئله‌ ربوبیت‌ خدای‌ سبحان‌ را مطرح‌ كردند كه‌ جامعة‌ بشری‌ نیازمند پرورنده‌، سید، مالك‌، مولا و رب‌ است‌. اینها در برابر تفكر ربوبیت‌ ایستادند و گفتند: «ما ربّ العالمین‌؟» 1 ، این‌ رب‌العالمین‌ كه‌ شما (موسی‌ و هارون‌) ما را به‌ آن‌ دعوت‌ می‌كنید، كیست‌؟ تعبیر به‌ «ما» كردند، نگفتند «من‌ ربّ العالمین‌» ، گفتند: «ما ربّ العالمین‌؟» وقتی‌ موسی‌ كلیم‌(ع‌) با برهان‌ ثابت‌ كرد «ربنّا الذی‌ أعطی‌ كلّ شی‌ء خلقه‌ ثمّ هدی‌» 2 آن‌ برهان‌ را با معجزه‌ تثبیت‌ كرد، دستگاه‌ فراعنة‌ مصر، ربوبیت‌ را پذیرفتند و قبول‌ كردند كه‌ جامعة‌ بشری‌ محتاج‌ ربّ است‌ ولی‌ گفتند آن‌ ربّ ماییم‌! «أنا ربّكم‌ الاعلی‌» 3 «ما علمت‌ لكم‌ من‌ إله‌ غیری‌» 4 ، یعنی‌ اول‌ اعراض‌ و اعتراض‌ و معارضه‌ بود، بعد كه‌ این‌ تفكر جا افتاد جعل‌ بدل‌ شد و ربّ نما را به‌ جای‌ ربّ گذاشتند.

جریان‌ دوم‌، جریان‌ نبوت‌ و رسالت‌ انسان‌ كامل‌ از طرف‌ ذات‌ اقدس‌ اله‌ است‌. وقتی‌ انسانهای‌ صالح‌ و سالك‌، مدعی‌ نبوت‌ و رسالت‌ بودند. اینها می‌گفتند مگر بشر می‌تواند پیام‌آور از طرف‌ خدا و رابط‌ بین‌ خلق‌ و خدا باشد. اگر رسالتی‌ هست‌ مال‌ فرشته‌ها است‌. بشر این‌ سمت‌ را ندارد، وقتی‌ با برهان‌ و معجزه‌، مسئلة‌ نبوت‌ تثبیت‌ شد، اینها ناچار شدند از انكار به‌ اقرار منتقل‌ شوند و قبول‌ كنند كه‌ بشر می‌تواند پیامبر باشد و جامعه‌ هم‌ نیازمند پیامبر است‌. ولی‌ گفتند، پیامبر شما نیستید، مثلاً «مسیلمه‌» است‌! آمار متنبّیان‌ كم‌تر از آمار انبیا نیست‌. اگر 124 هزار یا كم‌تر یا بیشتر نبی‌ از طرف‌ ذات‌ اقدس‌ اله‌ برای‌ اصلاح‌ فرد و جامعه‌ مأموریت‌ پیدا كرده‌اند، به‌ همان‌ رقم‌ و عدد، متنبّی‌ داریم‌؛ «لكلّ موسی‌ فرعون‌» همین‌جاست‌.

وجود مبارك‌ پیامبر(ص‌) فرمود و ائمه‌(ع‌) نیز فرمودند: علما وارثان‌ انبیا هستند

جریان‌ سوم‌ جریان‌ امامت‌ و خلافت‌ است‌. وقتی‌ رسول‌ خدا(ص‌) رحلت‌ كرده‌ است‌، جانشین‌ دارد. برای‌ تعیین‌ جانشین‌ هم‌ غدیر و امثال‌ غدیر تشكیل‌ شده‌ است‌. اینها در درجه‌ اول‌ منكر مسئله‌ خلافت‌ نصبی‌ و امثال‌ ذلك‌ می‌شدند و می‌گفتند چنین‌ چیزی‌ در كار نیست‌ و پیامبر كسی‌ را به‌ عنوان‌ خلیفه‌ نصب‌ نكرده‌ است‌. این‌ همان‌ مردم‌ سالاری‌ است‌ و دیگر مردم‌سالاری‌ دینی‌ نداریم‌، هر كس‌ را مردم‌ انتخاب‌ كردند، مشروعیت‌ و مقبولیتش‌ هر دو به‌ دست‌ مردم‌ است‌. این‌ همان‌ است‌ كه‌ عامه‌ می‌گویند كه‌ اجماع‌ مردم‌ حجت‌ است‌. به‌ گفتة‌ مرحوم‌ شیخ‌ انصاری‌: «هوالاصل‌ لهم‌ و هم‌ الاصل‌ له‌» همین‌ است‌. هر كه‌ را مردم‌ انتخاب‌ كردند رهبر جامعه‌ می‌شود. امامت‌ به‌ آن‌ معنا كه‌ معصوم‌ و منصوص‌ باشد نیست‌!

اینها مسئله‌ امامت‌ را خیلی‌ نازل‌ كردند و آن‌ را پایین‌ آوردند. عصمت‌ را انكار كردند تا خودشان‌ بتوانند به‌ جای‌ پیامبر بنشینند و همین‌ كار را هم‌ كردند. بعد از این‌ بود كه‌ جامعه‌ فهمید. وقتی‌ وجود مبارك‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) كه‌ در مسائل‌ جزیی‌ وموارد اختلاف‌، خلیفه‌ و جانشین‌ تعیین‌ می‌كردند، چگونه‌ می‌شود برای‌ حكومت‌ دینی‌، نظام‌ اسلامی‌، و اصل‌ دین‌ خلیفه‌ تعیین‌ نكنند، آمدند و پذیرفتند كه‌ نصب‌، حق‌ است‌ ولی‌ منصوص‌، درباره‌ حضرت‌ علی‌(ع‌) نیست‌! نسبت‌ به‌ دیگری‌ است‌!

سیدنا الاستاد، مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌(ره‌) می‌فرمودند: اخیراً ما به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ایم‌ هر روایتی‌ كه‌ در فضیلت‌ وجود مبارك‌ حضرت‌ امیر پیدا شده‌، یقین‌ داریم‌ كه‌ مشابه‌ آن‌ درباره‌ اولی‌ و دومی‌ جعل‌ شده‌ است‌، منتظر بودند ببینند چه‌ فضیلتی‌ از طرف‌ پیامبر(ص‌) درباره‌ حضرت‌ امیر(ع‌) هست‌، فوراً مشابه‌ این‌ را برای‌ آنها جعل‌ می‌كردند. اگر پژوهشگری‌ جست‌وجو كند، پیدا می‌كند. پس‌ اینها اول‌ جریان‌ منصوص‌ بودن‌ و منصوب‌ بودن‌ را نمی‌پذیرفتند بعد كم‌كم‌ دیدند كه‌ جامعه‌ می‌پرسد، چگونه‌ می‌شود آن‌ كسی‌ كه‌ عقل‌ كل‌ است‌، امور را رها كند؟ اینها هم‌ گفتند: بله‌، درست‌ است‌، ولی‌ منصوص‌ و منصوب‌ زید است‌ نه‌ عمرو.

طلبه، روحانی

چهارمین‌ جریان‌، جریان‌ روحانیت‌ است‌ كه‌ وجود مبارك‌ پیامبر(ص‌) فرمود و ائمه‌(ع‌) نیز فرمودند: علما وارثان‌ انبیا هستند 5 . حالا بحث‌ لفظی‌ نیست‌ كه‌ علما هستند یا روحانیون‌؟ شما بگویید علما، آن‌ كه‌ می‌گوید اسلام‌ منهای‌ روحانیت‌، نمی‌گوید عالمان‌ دین‌، حوزه‌ها و مراجع‌ باشند ولی‌ به‌ نام‌ علما باشند نه‌ به‌ نام‌ روحانیت‌. او با اصل‌ جریان‌ مخالف‌ است‌ نه‌ این‌ كه‌ اسمش‌ عوض‌ شده‌ باشد. می‌گویند: خدا كه‌ واسطه‌ نمی‌خواهد. بله‌! خدا واسطه‌ نمی‌خواهد، ولی‌ معلم‌ می‌خواهد یا نه‌؟! مفسر می‌خواهد یا نه‌؟! مبین‌ می‌خواهد یا نه‌؟! در جریان‌ چهارم‌، تا جایی‌ كه‌ امكان‌ داشت‌، با مسئله‌ روحانیت‌ و علمای‌ دین‌ و امثال‌ ذلك‌ مبارزه‌ كردند، بعد دیدند كه‌ نه‌! نمی‌توان‌ گفت‌ مكتب‌، مفسر، مبین‌ و مبلغ‌ نمی‌خواهد، و این‌ نیاز، ضرورت‌ جامعة‌ دینی‌ و اسلامی‌ است‌، پذیرفتند كه‌ چنین‌ چیزی‌ باید باشد. منتها علمای‌ دربار را ساختند، وعاظ‌ سلاطین‌ درست‌ كردند و گفتند: اینها علمای‌ راستین‌ هستند. این‌ علمای‌ مشایخ‌ و خود فروخته‌های‌ درباری‌ یا مسئله‌ بلعم‌ باعورا كه‌ قرآن‌ كریم‌ مطرح‌ می‌كند، از همین‌ قبیل‌ هستند.

جریان‌ پنجم‌، جریان‌ ایمان‌ است‌. در جامعه‌ افرادی‌ هستند كه‌ به‌ خدا، قیامت‌، وحی‌، نبوت‌، كتاب‌ و سنت‌ معتقدند. عده‌ای‌ در برابر ایمان‌، اعراض‌ و اعتراض‌ و معارضه‌ داشتند. گفتند: ایمان‌ چیست‌؟ بعد وقتی‌ ایمان‌ به‌ انبیا در جامعه‌ جا افتاد همین‌ها گفتند ما مؤمنیم‌ نه‌ شما! اینجا مسئله‌ نفاق‌ پدید آمد. نفاقی‌ كه‌ قرآن‌ مطرح‌ می‌كند این‌طور نیست‌ كه‌ مثلاً آنها واقعاً از اول‌ ایمان‌ را قبول‌ داشتند كه‌ بگویند ایمان‌ حق‌ است‌ و بعد منافق‌ شده‌ باشند. بیان‌ نورانی‌ امیرالمؤمنین‌(ع‌) در این‌ باره‌ چنین‌ است‌: «ما أسلموا و لكن‌ استسلموا...» 6 . اینها كه‌ مسلمان‌ نشدند بلكه‌ به‌ ظاهر تسلیم‌ شدند. یعنی‌ ابوسفیان‌ و معاویه‌ و امثال‌ اینها، زندگیشان‌ به‌ دو بخش‌ تقسیم‌ شد، قبل‌ از فتح‌ مكه‌، كافر مطلق‌ بودند بعد از فتحه‌ مكه‌ منافق‌ مطلق‌ شدند. اینها لحظه‌ای‌ هم‌ مسلمان‌ نبودند و تا ممكن‌ بود در برابر ایمان‌ و مؤمنان‌ مبارزه‌ كردند. بعد وقتی‌ دیدند ایمان‌ در جامعه‌ حاكم‌ شد، گفتند: ما مؤمنیم‌!

این‌ جریان‌ خمسه‌ای‌ كه‌ قرآن‌ كریم‌ ذكر می‌كند شامل‌ جریان‌ مهدویت‌ هم‌ می‌شود. در جریان‌ مهدویت‌، كم‌ نبودند عده‌ای‌ كه‌ می‌گفتند چگونه‌ می‌شود كسی‌ به‌ نام‌ امام‌ زمان‌ باشد و ظهور كند. بعد كم‌كم‌ مهدویت‌ شخصی‌، تبدیل‌ به‌ مهدویت‌ نوعی‌ شد و مدعیان‌ فراوانی‌ پیدا كرد. جریان‌ بابیت‌ و بهائیت‌ و امثال‌ ذلك‌ از این‌ قبیل‌ است‌.

1. فرد حق‌ ندارد بگوید من‌ خدمت‌ حضرت‌ رسیده‌ام‌؛  2. ما حق‌ نداریم‌ قبول‌ كنیم‌. به‌ ما گفته‌اند كه‌ شما تكذیب‌ كنید، یعنی‌ نگویید او دروغ‌ می‌گوید، بلكه‌ اثر عملی‌ بار نكنید، تكذیب‌، به‌ معنای‌ این‌ كه‌ شما دروغ‌ می‌گویید و حضرت‌ غیر قابل‌ دیدن‌ است‌، نیست‌

می‌بایست‌ پژوهشگران‌ و محققان‌ بسیار ژرف‌اندیشی‌ داشته‌ باشید تا آنچه‌ را درباره‌ وجود مبارك‌ حضرت‌(ع‌) است‌ از هم‌ تفكیك‌ كنند. باید مدعیان‌ رؤیت‌، بساطشان‌ را جمع‌ كنند، چون‌ افراد به‌ شدت‌ به‌ حضرت‌ علاقه‌مند و ارادتمندند، اگر كسی‌ ادعای‌ رویت‌ كند و ظاهرالصلاح‌ هم‌ باشد ممكن‌ است‌ مقبول‌ قرار بگیرد و این‌ مشكلات‌ فراوانی‌ دارد. در جریان‌ رؤیت‌ باید این‌ كارها روشن‌ شود، خیلی‌ از موارد است‌ كه‌ انسان‌ بیمار دارد شفا پیدا می‌كند یا گمشده‌ای‌ دارد، پیدا می‌كند. اما آیا اینها به‌ وسیله‌ شخص‌ حضرت‌ است‌ یا اولیای‌ فراوانی‌ كه‌ زیر نظر حضرت‌ هستند و یا شاگردان‌ فراوانی‌ كه‌ حضرت‌ دارد؟ یا این‌ كه‌ یكی‌ از اولیای‌ خود را اعزام‌ می‌كند؟ هیچ‌ برهانی‌ بر مسئله‌ نیست‌ كه‌ مثلاً آن‌ كسی‌ كه‌ شخص‌ گمشده‌ را به‌ منزل‌ می‌رساند یا مشكل‌ كسی‌ را حل‌ می‌كند، شخص‌ حضرت‌ باشد. اولیای‌ فراوانی‌ در خدمت‌ و تحت‌ تدبیر حضرت‌ هستند. حضرت‌ ممكن‌ است‌ به‌ یكی‌ از اینها دستور داده‌ باشند و آن‌ مشكل‌ حل‌ شود. در بعضی‌ از موارد آن‌ تمثلات‌ نفسانی‌ را انسان‌ مشاهده‌ می‌كند و خیال‌ می‌كند واقعیت‌ است‌. این‌ بخش‌ اول‌ كه‌ مشهود است‌ تمثلات‌ نفسانی‌ بوده‌، باید از واقعیت‌بینی‌ جدا شود.

در بخش‌ دوم‌ كه‌ حقیقتاً كسی‌ را می‌بیند و مشكل‌ او حل‌ می‌شود یا شفای‌ مرضی‌ بوده‌ یا گمشده‌ای‌ را به‌ مقصد می‌رساند؛ در این‌جا نیز هیچ‌ برهانی‌ ندارد كه‌ حضرت‌ باشد یا شاگردی‌ از شاگردان‌ او. حضرت‌، شاگردان‌ فراوانی‌ دارد. این‌ سیصد و سیزده‌ نفری‌ كه‌ هستند الان‌ ممكن‌ است‌ افراد فراوانی‌ باشند كه‌ تحت‌ تدبیر آن‌ حضرت‌ مأموریتهایی‌ را انجام‌ می‌دهند.

بخش‌ سوم‌ آن‌ است‌ كه‌ نظیر مرحوم‌ بحرالعلوم‌ خدمت‌ خود حضرت‌ می‌رسد. این‌ را هم‌ بعضی‌ منكر هستند، ] ولی‌ [ این‌ هیچ‌ استبعادی‌ ندارد، بلكه‌ امكان‌ هم‌ دارد. اما در این‌ بخش‌ دو مسئله‌ وجود دارد:

امام زمان (عج) دست

1. فرد حق‌ ندارد بگوید من‌ خدمت‌ حضرت‌ رسیده‌ام‌؛

2. ما حق‌ نداریم‌ قبول‌ كنیم‌. به‌ ما گفته‌اند كه‌ شما تكذیب‌ كنید، یعنی‌ نگویید او دروغ‌ می‌گوید، بلكه‌ اثر عملی‌ بار نكنید، تكذیب‌، به‌ معنای‌ این‌ كه‌ شما دروغ‌ می‌گویید و حضرت‌ غیر قابل‌ دیدن‌ است‌، نیست‌.

چند وقت‌ قبل‌، چند نفری‌ از تهران‌ آمده‌ بودند ـ غالباً بانوان‌ بیش‌ از آقایان‌ به‌ مسئله‌ رؤیت‌ و خدمت‌ حضرت‌ رسیدن‌ و این‌ مسائل‌ دل‌ می‌سپارند ـ اینها به‌ قدری‌ ساده‌ بودند كه‌ خیال‌ می‌كردند خدمت‌ حضرت‌ رسیدن‌، مثل‌ خدمت‌ یك‌ مرجع‌ رسیدن‌ است‌. نامه‌ای‌ آوردند كه‌ دوشنبه‌ كه‌ خدمت‌ حضرت‌ می‌رسی‌! این‌ نامه‌ را خدمت‌ حضرت‌ بده‌! این‌ یك‌ آفتی‌ است‌، در چنین‌ زمینه‌ای‌ است‌ كه‌ «سیدعلی‌ محمد باب‌»ها رشد می‌كنند.

امام‌(ع‌) وحید دهر است‌، مثل‌ شمس‌ آسمان‌ است‌، همانطور كه‌ شما با دستتان‌ نمی‌توانید به‌ آفتاب‌ برسید، نمی‌توانید به‌ این‌ راحتی‌ به‌ امام‌ برسید. در این‌ فضا و بازار آشفته‌، نحله‌ها پیدا می‌شود. «مفلَل‌» را انبیا(ع‌) آوردند و «نفحَل‌» را همین‌ها، اگر آمار متنبیان‌ كمتر از انبیا نیست‌، منحولها و مجعولها نیز كم‌تر از مثبت‌های‌ معقول‌ نیستند؟. حالا اگر شیادی‌ اینها را ببیند، چه‌ بازی‌ درمی‌آورد. اینها یكی‌ دو بار باورشان‌ می‌شود و بعد، وقتی‌ كشف‌ خلاف‌ شد از اصل‌ برمی‌گردند. این‌ قصه‌ را شما هم‌ گفته‌اید و شنیده‌اید كه‌ در روز مرگ‌ ابراهیم‌، پسر پیامبر(ص‌) خورشید گرفت‌. عده‌ای‌ گفتند: مرگ‌ پسر پیامبر در آسمان‌ اثر كرده‌ است‌، پیامبر همه‌ را در مسجد جمع‌ كرد و فرمود: «إنّ الشمس‌ و القمر آیتان‌ من‌ آیات‌ الله... لاینكسفان‌ لموت‌ أحد» 7 . سوء استفاده‌ از ضعف‌ فهم‌ مردم‌ خطر فراوانی‌ به‌ دنبال‌ دارد، چون‌ در این‌ صحنه‌ آن‌ كس‌ كه‌ عوام‌تر و بازیگرتر است‌ پیروز است‌.

دربارة‌ غیبت‌ حضرت‌ مهدی‌، این‌ ماییم‌ كه‌ غایبیم‌، اعمی‌ از بصیر غایب‌ است‌ نه‌ بصیر از اعمی‌. اگر یك‌ نابینایی‌ دوست‌ خودش‌ را نمی‌بیند آن‌ دوست‌ غایب‌ نیست‌. این‌ نابینا غایب‌ است‌. این‌ چنین‌ نیست‌ كه‌ حضرت‌ غائب‌ باشد

در سالهای‌ دفاع‌ مقدس‌ در وجب‌ به‌ وجب‌ صحنه‌ جنگ‌، بسیجیها می‌گفتند «یا اباصالح‌ المهدی‌» و كشور را حفظ‌ می‌كردند. او كمك‌ می‌خواهد، نه‌ مثل‌ این‌ عوام‌ كه‌ می‌گوید روز دوشنبه‌ خدمت‌ حضرت‌ می‌رسی‌، نامه‌ را به‌ ایشان‌ بده‌.

دربارة‌ غیبت‌ حضرت‌ مهدی‌، این‌ ماییم‌ كه‌ غایبیم‌، اعمی‌ از بصیر غایب‌ است‌ نه‌ بصیر از اعمی‌. اگر یك‌ نابینایی‌ دوست‌ خودش‌ را نمی‌بیند آن‌ دوست‌ غایب‌ نیست‌. این‌ نابینا غایب‌ است‌. این‌ چنین‌ نیست‌ كه‌ حضرت‌ غائب‌ باشد.

اصل‌ امیدواری‌ بشر به‌ آیندة‌ خوبی‌ كه‌ جز عدل‌ و احسان‌ چیزی‌ حكومت‌ نكند، در درون‌ همه‌ هست‌. یك‌ مقدار محققانه‌تر و علمی‌تر در فطرت‌ مسلمانها این‌ است‌ كه‌ اینها به‌ دنبال‌ مهدی‌ منتظر موعودند، نه‌ مهدی‌ موجود موعود. این‌ خصیصه‌، مال‌ شیعه‌ است‌ كه‌ او مهدی‌ موجود موعود را به‌ انتظار نشسته‌ است‌. اگر موجود موعود است‌، ما غیر از انتظار و امید، مسئله‌ مراقبه‌ و مرابطه‌ هم‌ داریم‌. دیگران‌ امیدوارند كه‌ در پایان‌ زندگی‌ و روزگار، یك‌ عصری‌ برسد كه‌ عدل‌ و احسان‌ حكومت‌ كند. خیلی‌ها در انتظار این‌ عصر به‌ سر می‌برند، اینها منتظر مهدی‌ موعودند. ما منتظر ظهور مهدی‌ موجود موعودیم‌ و غیر از انتظار و امید مسئله‌ای‌ به‌ نام‌ مراقبت‌ و مرابطه‌ هم‌ داریم‌ كه‌ آنها ندارند. اگر معتقدیم‌ كه‌ یك‌ شخصی‌ امام‌ زمان‌ است‌ و ما باید به‌ او تعهد بسپاریم‌ و او ولی‌ ماست‌، باید مراقب‌ باشیم‌ كه‌ خلاف‌ نكنیم‌. این‌ كه‌ فرمود: «و قل‌ إعملوا فسیری‌ الله عملكم‌ و رسوله‌ والمؤمنون‌» 8 . ائمه‌ هم‌ می‌بینند، وجود مبارك‌ حضرت‌ نیز می‌بیند. باید مواظب‌ گفتارمان‌، رفتارمان‌، سیره‌ و صفتمان‌ باشیم‌، غیر از مراقبه‌، مسئله‌ مرابطه‌ مطرح‌ می‌شود. مراقبت‌ این‌ است‌ كه‌ خلاف‌ نكنیم‌. مرابطه‌ این‌ است‌ كه‌ علاوه‌ بر این‌ كه‌ خلاف‌ نكنیم‌، خودمان‌ را نزدیك‌ كنیم‌ و كمك‌ و فیض‌ بگیریم‌. نه‌ این‌ كه‌ فقط‌ مواظب‌ باشیم‌ كه‌ نلغزیم‌، بلكه‌ رابطه‌ برقرار كنیم‌ كه‌ دستمان‌ را بگیرد. ذیل‌ آیه‌ كریمه‌ «یا أیّها الذین‌ آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا» 9 . این‌ حدیث‌ شریف‌ هست‌ كه‌ «رابطوا مع‌ إمامكم‌ المهدی‌ المنتظر» 10 . یعنی‌ با او مرابطه‌ برقرار كنیم‌.

پی نوشت:

1. سوره‌ شعراء(26) آیه‌ 23.

2. سوره‌ نازعات‌(79) آیه‌ 24.

3. سوره‌ طه‌ ( ) آیه‌ 50.

4. سوره‌ قصص‌(28) آیه‌ 38.

5. محمدبن‌ یعقوب‌ كلینی‌، الكافی‌، ج‌1، ص‌32، ح‌2.

6. نهج‌البلاغه‌، ص‌374 خطبه‌ 16.

7. محمدبن‌ یعقوب‌ كلینی‌، همان‌، ج‌3، ص‌208، ح‌7.

8. توبه‌(9) آیه‌ 105.

9. سوره‌ آل‌ عمران‌(3) آیه‌ 200.

10. محمدبن‌ ابراهیم‌ نعمانی‌، كتاب‌ الغیبه‌، ص‌199، ح‌12.

بخش مهدویت تبیان


منبع:

* متن‌ سخنان‌ حضرت‌ آیت‌الله جوادی‌ آملی‌ در دیدار با اعضای‌ ستاد برگزاری‌ گفتمان‌ مهدویت‌. برگرفته‌ از ویژه‌نامه‌ ششمین‌ گفتمان‌ مهدویت‌، هفته‌نامة‌ افق‌ حوزه‌، دوشنبه‌ 13 مهر 1383.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.