تمدن بزمجهها، هشداری به آدمها
یادداشتی بر جنگ با بزمجهها شاهکار کارل چابک
ناخدا فانتوخ آغازگر ماجرایی میشود برای صید مروارید و در این میانه، به بزمجههایی برمیخورد که آنها را به خدمت میگیرد برای صید مروارید... این آغاز هشداری است برای سوءاستفادههای انسان از طبیعت به نفع خودش.
جنگ با بزمجهها (1) شاهکار کارل چابک (1890-1938) نمایشنامهنویس و داستاننویس چک است که در سال 1936 منتشر میشود. رمانی که ردی از جورج اورول (2) انگلیسی را در شاهکارش قلعه حیوانات و 1984 را در زیرساخت خود دارد.
ناخدا فانتوخ آغازگر ماجرایی میشود برای صید مروارید و در این میانه، به بزمجههایی برمیخورد که آنها را به خدمت میگیرد برای صید مروارید... این آغاز هشداری است برای سوءاستفادههای انسان از طبیعت به نفع خودش، غافل از اینکه این استفاده از طبیعت و بهرهکشی از آن نیست که برای انسان میتواند مفید واقع شود... بلکه این چگونگی این استفاده است...
رمان در فضایی که شبیه به یک سکانس سینمایی است اوج میگیرد: زن و شوهر همراه با حضور بزمجههایی سخنگو و دوربینی که روی دستهای نویسنده به این سو و آن سو میرود و داستان را روایت میکند... و این گونه است که داستان بدون قهرمان و شخصیتهای ثابت ادامه پیدا میکند که گاه هیچکدام به دیگری ارتباط ندارند... یک رمان با ضد قهرمان. آقاپوندرا که زمانی نقش دربان جی. اچ. به وندی دوست و همکار ناخدا فانتوخ را بر عهده داشته است در انتهای داستان، سالها بعد از مرگ ناخدا فانتوخ، خود را مقصر اتفاقی عظیم میداند آنگاه که شاهد فروپاشی تمدن بشری است: وقتی بزمجهها به نزدیکیهای پراگ رسیدهاند و پسلرزههای نابودی پراگ در تنین آوای حرفهای آقاپوندرا خطاب به پسرش که زمانی شاهد اولین بزمجه سخنگو بوده، شنیده میشود. پوندرا برمیگردد به سالها قبل و آه حسرت از نهادش بلند میشود:
«در گذشتهها همه جا دریا بود و دوباره هم همین طور خواهد شد. این آخر دنیاست. یک روزی آقایی به من گفت که پراگ هم یک وقتی در ته دریا قرار داشته است. فکر کنم آن وقت هم این کار را بزمجهها کرده بودند. میدانی، من نباید آن ناخدا را راه میدادم. یک چیزی در ضمیرم به من گفت: این کار را نکن، اما بعد دائم پیش خود فکر میکردم، شاید انعامی به من بدهد و حالا میبینم او هیچ چیز نداد. آدم اینجوری همه دنیا را به نابودی میکشاند.» آقای پیر چیزی را در گلویش فرو داد. شاید اشکش بود. «میدانم، خیلی خوب میدانم که کار تمام است و من میدانم که این کار را من کردهام.».
چابک که پیشترها در ایران –پیش از انقلاب- کارخانه مطلقسازیاش به فارسی برگردانده شده بود، درباره این کتاب میگوید: «این رمان در اصل درباره فرهنگ بشر است. ابتدا نمیخواستم چنین اثر تخیلی بنویسم، اما فکر آنچه دنیای بشری را به تباهی و نابودی تهدید میکرد کمکم بر افکار دیگرم غلبه آمد. این رویارویی با تاریخ بشری یعنی در واقع تاریخ زمان حال، با نیروی پرتوانی مرا به سوی میز تحریر کشاند تا جنگ با بزمجهها را بنویسم. واژه بزمجه تداعیکننده چیزهای عمیقتری است، تنها یک تخیل صرف نیست. تصویری از اوضاع امروز زمانه ماست، بازتابی است از آنچه وجود دارد و ما در آن زندگی میکنیم و واقعیت دارد. ادبیاتی که واقعگرا نباشد و در برابر آنچه در دنیا روی میدهد، واکنش شدیدی نشان ندهد، ادبیاتی است که با روح و سبک کار ادبی من سازگاری ندارد.
واژه بزمجه تداعیکننده چیزهای عمیقتری است، تنها یک تخیل صرف نیست. تصویری از اوضاع امروز زمانه ماست، بازتابی است از آنچه وجود دارد و ما در آن زندگی میکنیم و واقعیت دارد
حق با چابک است. گاهی زمانه، به اجبار انسان را به راهی میکشاند که نمیخواسته برود. چابک نیز به راهی کشیده شد که پیش از او جورج اورول نیز کشیده شده بود تا هشداری به انسان بدهد: انسانی که بیمحابا پیش میتازد و ویران میکند. کاراکترهای بزمجهها، همان حیوان سخنگویی هستند که تمدنی را به نام بزمجهها شکل میدهند و بعد که قدرت بزمجهها به حدی میرسد که خواهان استقلال میشوند، اعلان جنگ میدهند. یعنی داستان از صید مروارید به صید بزمجهها میرسد و بعد از شکلگیری تمدن بزمجهها و تشکیل دولت و به دست آوردن استقلال، جنگ با بزمجهها آغاز میشود: جنگی بین بزمجههایی که خواهان مذاکره هستند و انسانی که خواهان نابودی بزمجهها و بازپس گرفتن زمین است. توماس مان (3) برنده نوبل ادبیات و خالق بودنبروکها در نامهای خطاب به چابک درباره این کتاب بینظیر و متفاوت مینویسد: «من در این اواخر آنقدر سرگرم مطالعه کتاب شما بودهام که کاملا بدیهی است اگر آرزو کنم برای یک بار دیگر هم که شده سپاس خود را به حضورتان تقدیم دارم. خواندن جنگ با بزمجهها را به پایان رساندهام. مدتها بود که هیچ داستانی من را اینگونه شیفته نکرده بود. نگاه طنزآمیز شما به ژرفی دیوانگیهای اروپا از امتیاز ممتازی برخوردار است. انسان از این دیوانگیها با شما عمیقاً همدردی میکند و به این ترتیب در جریان مراحل شورانگیز و توفانی داستان قرار میگیرد. قوه تخیل شما به گونه چهره یک زندگی احیاناً اجباری و ضروری خود را نشان میدهد. هرچند قلم من از توصیف احساساتم قاصر است اما امید است که تنها به عنوان اشارهای به تأثیر ژرفی که این کتاب روی من گذاشته و شگفتی مرا در مورد گسترش کار هنری شما برانگیخته است، همین چند کلمه ساده و گویا کافی است.».
حق با توماس مان است: چابک اثری متفاوت و بینظیر خلق کرده با تخیلش بر زمینهای تخیلی: یعنی ایجاد دنیایی بین واقعیت و رویا: منتها رویا در اینجا فضای توحش انگیزی است که هشداری است برای آدمها.
پینوشتها:
(1) جنگ با بزمجهها: نام اصلی (Der krieg mit den molehen)/ نویسنده: کارل چاپک/
مترجم و مصحح: پرویز معتمدی آذری/ ناشر: روزگار/ تعداد صفحات: 336/ سال انتشار: 1390/ قیمت: 78,000 ریال.
(2) اریک آرتور بلر (به انگلیسی: Eric Arthur Blair) با نام مستعار جورج اورول (به انگلیسی: George Orwell) (زاده? 1903 - درگذشته? 1950) نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی بود.
(3) توماس مان (به آلمانی: Thomas Mann) نویسنده بزرگ آلمانی در روز 6 ژوئن 1875 در شهر لوبک آلمان متولد شد و در روز 12 اوت 1955 در پایان یک بیماری چندروزه و بر اثر عارضه قلبی در بیمارستان شهر زوریخ در میان جمعی از نزدیکانش چشم از جهان فرو بست.
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منابع: تهران امروز، فروشگاه جیحون، ویکیپدیا