تبیان، دستیار زندگی
چرا آثار ما کمتر به دیگر زبان‌ها ترجمه می‌شود؟ پرسشی است که درگیری امروزه‌ی بسیاری از نویسندگان ماست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زبان ما برای ترجمه جذاب نیست؟


چرا آثار ما کمتر به دیگر زبان‌ها ترجمه می‌شود؟ پرسشی است که درگیری امروزه‌ی بسیاری از نویسندگان ماست.


«چه کنیم که جهانی شویم؟»، پرسشی است که چندین سال است به دغدغه‌ای اساسی بین شعرا و نویسندگان ایرانی بدل شده؛ این پرسش نتیجه‌ی احساس ضرورتی است که می‌گوید: «باید جهانی شویم!»

آیا زبان فارسی برای ترجمه جذاب نیست؟

هر مولف دوست دارد اثرش با اقبال روبه‌رو شود. درباره‌ی آن نقدها نوشته‌ شود. در کانون بحث و نظر قرار بگیرد. اثرش پرفروش باشد. به زبان‌های دیگر ترجمه شود. جملات بالا به قدری طبیعی‌اند که انکار‌کنندگان آن از نوادر به شمار می‌روند.

در شرایط عمومی، مرحله‌ی نخستِ عرضه‌ی یک اثر ادبی، عرضه‌ی داخلی است و منظور از عرضه‌ی داخلی، هم عرضه در چارچوب زبانی مشخص است و هم عرضه در چارچوب مرزهایی معین.

موفقیت اثر در انتشار به زبانی که نوشته شده، می‌تواند زمینه را برای ترجمه‌ی آن به زبان‌های دیگر فراهم آورد. ترجمه‌ی اثر به زبان‌های دیگر، با افزودن بر تعداد مخاطبان، هم به اعتبار و شهرت خالق متن می‌انجامد و هم به کسب درآمد از راه دریافت «کپی‌رایت».

«چه آثاری ترجمه می‌شود؟»

 پاسخ به این پرسش همواره یکسان نیست. مثلا در ایران معمولا به ترجمه‌ی آثار بزرگان ادبیات جهان تمایل وجود داشته است. مترجمان بزرگ کسانی هستند که با شاهکارهای ادبی دست و پنجه نرم کرده‌اند و با موفقیت از عهده‌ی ترجمه‌ی آنها برآمده‌اند. «قدرتِ اثر در سطح جهانی» یک شاخص اساسی در ایران برای انتخاب متن برای ترجمه محسوب می‌شود. مترجمی که شعر یا رمانی کم‌اهمیت یا ضعیف ترجمه‌ کند، در حلقه‌‌های فکری جامعه‌ی ایرانی معمولا محلی از اعراب نمی‌گیرد. در این میان، اهمیت یا ارزش اثر را نیز بایستی بر اساس شاخصه‌های ادبی و هنری معین کرد. اما این قاعده در همه‌ جای جهان جاری نیست. مثلا غربی‌ها همچنانکه پیشتر به شرق‌شناسی می‌پرداختند، امروز نیز در قالب ترجمه‌ی برخی آثار معاصر ادبی، مثلا از ادبیات ایران، غالبا، بیش از آنکه در پی معرفی ارزش‌های ادبی نهفته در متن باشند، در پی شناخت ایران هستند. بیشتر ترجمه‌های انجام گرفته از ادبیات معاصر فارسی به زبان‌های دیگر را شاید بتوان ادامه‌ی حرکت‌های ایران‌شناسانه‌ی باسابقه‌ دانست. البته این حکم قابل تسری به همه‌ی ترجمه‌های انجام گرفته نیست. چنین وضعیتی را بسنجید با آنچه در ایران رخ می‌دهد. ترجمه‌‌های انجام شده از ادبیات آمریکا یا اروپا، در وهله‌ی نخست غالبا با هدف شناخت ارزش‌های ادبی است، نه با هدف شناخت مثلا کشور فرانسه یا کانادا یا اسپانیا و... .

 «کدام زبان‌ها مهم هستند؟»

 اگر از پاسخ بسیار بدیهی‌تر به این پرسش درگذریم که می‌گوید زبانِ مهم زبانی است که در آن تولید علم صورت می‌گیرد، به مقوله‌ی دیگری خواهیم رسید به نام «جایگاه کشور در اقتصاد جهانی». طبیعی است زبان کشوری که در مراودات جهانی اقتصاد حضور چشمگیرتری دارد، طالبان بیشتری در سطح جهان خواهد داشت. افزایش تعداد کسانی که زبان یک کشور را می‌دانند، احتمال ترجمه‌ی آثار ادبی، فرهنگی یا علمی تولید شده به آن زبان را افزایش می‌دهد. در نتیجه کلید یکی از قفل‌های بسته‌ی رودرروی ما، چیزی نیست جز مساله‌ی اقتصاد. رسیدن به جایگاه‌های بالاتر در اقتصاد، بر اهمیت کشور می‌افزاید، زبان آن سرزمین را مهم می‌کند و دیگران را متمایل به شناخت آن کشور.

کلید یکی از قفل‌های بسته‌ی رودرروی ما، چیزی نیست جز مساله‌ی اقتصاد. رسیدن به جایگاه‌های بالاتر در اقتصاد، بر اهمیت کشور می‌افزاید، زبان آن سرزمین را مهم می‌کند و دیگران را متمایل به شناخت آن کشور

چرا ادبیات ایران کمتر ترجمه می‌شود؟

یک دلیل می‌تواند این باشد که زبان فارسی اهمیت خود را از دست داده و جهان تمایلی به شناخت ایران معاصر ادبی ندارد. دلیل دیگر اینکه اساسا تعداد کسانی که در کشورهای دیگر فارسی را به عنوان زبان خارجی می‌آموزند، افزایش که نمی‌یابد، هیچ، رو به کاستی نیز دارد. این نیز می‌تواند از دلایل اقتصادی و سطح مراودات این حوزه متاثر باشد. دلیل دیگر ذائقه‌ی مطلوب خارجی‌هاست در قبال ایران. شاید آنچه آنها از ایران می‌جویند، همان ادبیات کلاسیک ما باشد؛ شعرهای حافظ و خیام و مولانا. شاید ذوق فارسی‌دانان غربی، در ادبیات مغرب‌زمین نیز چندان با ادبیات مدرن سازگاری نداشته باشد، یا شاید آثار مدرن ما را در قیاس با آثار جهانی قابل اعتنا و شایسته‌ی ترجمه نمی‌شناسند. تجارب ما در رمان، شعر جدید و داستان‌کوتاه، چندان برای آنها آثاری «دندانگیر» تلقی نمی‌شود. پس با این حساب چرا باید به برگردان آثار امروزین زبانی که اهمیت دیروزین خود را از دست داده بپردازند؟ زبان‌های چینی و ترکی، امروز در حال ارتقاء جایگاه جهانی خود هستند و افزایش توجه‌ غربی‌ها به این دو طبیعی است؛ چراکه مقوله‌ی شناخت طرف مراوده یا شناخت طرف قرارداد، سرانجام  به ضرورت شناخت عرصه‌هایی چون هنر و ادبیات و فرهنگ می‌انجامد.

آیا زبان فارسی برای ترجمه جذاب نیست؟

در اینکه وضعیتی بغرنج یافته‌ایم تردیدی نیست، اما شیوه‌های ما برای خروج از این بن‌بست، بیش از آنکه رگه‌هایی از فرهیختگی، منطق و دوراندیشی داشته باشد، ما را شبیه شخصیت‌های کارتونی کرده است. یکی از راهکارهای برخی ایرانیانِ جوان برای خروج از این بن‌بست، رها کردن زبان فارسی و نوشتن به زبان‌های غربی یا خارجی بود.

البته برای تعداد قابل توجهی از بزرگان ادبیات جهان اتفاق افتاده که بر اثر خروج ناخواسته یا خودخواسته از سرزمین اجدادی، در سرزمینی نو، با زبانی نو نوشته‌اند. اما در ایران مساله از گونه‌ی دیگری بود: جوانانی جویای نام که در عطش جهانی شدن می‌سوختند و می‌دیدند که اثرشان هرگز بخت ترجمه به مثلا انگلیسی را نخواهد یافت، دست به کار شدند تا با یادگیری زبانی اروپایی، یا آثارشان را خود به زبان‌های غربی برگردانند یا مستقیم در آن زبان‌ها بنویسند. این دوستان چنان کردند، اما نه جهانی شدند نه وطنی. چرا؟ چون نه سطح ادبی‌شان در سطحی بود که بتواند جهانی شود و نه توانستند در رسانه‌های جهانی و مطرح ادبی کارهاشان را بازتاب بدهند. اگر نوشتن در زبانی جهانی لازمه‌ی جهانی شدن بود، پس اکنون همه‌ی کسانی به انگلیسی می‌نویسند، شعرا و نویسندگانی جهانی بودند. جهانی شدن نویسندگانی که به زبان‌های غربی می‌نویسند، به خاطر ارزش‌های ادبی‌شان است، نه به خاطر زبان اروپایی‌شان.

دسته‌ی دوم اقدامی دیگر انجام داد: اینها با ادعای اینکه باید طوری نوشت که مترجم بتواند به راحتی ترجمه کند، به جای تمرکز روی نوشته، حین تولید اثر می‌اندیشیدند طوری بنویسند که اگر مترجمی خیالی بخواهد این اثر را ترجمه کند، با مشکلات کمتری مواجه شود. کسانی که چنین تلاش‌هایی کردند، به این فکر نکردند که آیا اصلا مترجمی برای ترجمه‌ی آثارشان وجود دارد یا نه؟ و به آزادی خود حین تا?لیف بی‌اعتنا شدند تا ترجمه شوند.

دسته‌ی سوم کسانی بودند که در مقام ناشران داخلی، مترجمان داخلی و سایت‌های اینترنتی داخلی، برای معرفی ادبیات معاصر ایران به جهان غرب آستین‌ها را بالا زدند. سرانجام این کار چه شد؟ مترجمان ایرانی آثاری را از ادبیات معاصر به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، عربی، ترکی و... ترجمه کردند و ناشران داخلی این کتاب‌ها را چاپ کردند و کتاب‌ها یا در انبارهای داخل خاک خورد یا نهایتا در یکی دو نمایشگاه به معرض دید گذاشته شد. برخی سایت‌های فارسی‌زبان هم اقدام به نشر ترجمه‌ی آثار فارسی به زبان‌های دیگر می‌کنند. در مورد کتاب‌ها، مساله اینجاست که ابتدا باید نیازی در مخاطب خارجی برای شناخت ادبیات ایران فراهم شود و سپس وی اقدام به مطالعه‌ی این آثار کند. مشکل پایه‌ای اینجاست که این نیاز هنوز به وجود نیامده است. اما سایت‌های فارسی‌زبان. این سایت‌ها هم اقدام به انتشار ترجمه‌هایی از ادبیات معاصر ایران می‌کنند. پرسش اینجاست که این ترجمه‌ها را چه کسی قرار است بخواند؟ آیا خواننده‌ی آلمانی‌زبان، انگلیسی‌زبان، سوئدی‌زبان یا ترک‌زبان، اساسا به سایت‌های ایرانی مراجعه می‌کند که با ترجمه‌های منتشر شده در این سایت‌ها روبه‌رو شود و از سر تصادف اقدام به خواندن آنها کند؟! پرسشی که پاسخ آن مثبت به نظر نمی‌رسد، اما نویسندگان و شعرای ما برای دلخوش کردن خود، دست از این کار برنمی‌دارند.

اثر جهانی اثری است که موقعیتی جهانی به دست بیاورد؛ وگرنه هزاران عنوان کتاب، بدون اینکه بتوانند صاحب جایگاهی ادبی شوند، ترجمه شده و به دست فراموشی سپرده می‌شوند

آیا زبان فارسی برای ترجمه جذاب نیست؟

ترجمه شدن یک اثر، اثر را جهانی نمی‌کند.

 اثر جهانی اثری است که موقعیتی جهانی به دست بیاورد؛ وگرنه هزاران عنوان کتاب، بدون اینکه بتوانند صاحب جایگاهی ادبی شوند، ترجمه شده و به دست فراموشی سپرده می‌شوند.

از طرف دیگر ترجمه‌ی یک اثر منجر به سود مادی خالق کتاب می‌شود. سود مادی موجب رفاه خالق اثر است و دریافت همین سود کافی است که ترجمه‌ی یک اثر دارای اهمیت شود. اما در رفتاری که ما در ایران پیش گرفته‌ایم، نه تنها سودی عاید هنرمند ایرانی نمی‌شود، بلکه هزینه‌هایی گزاف نیز برای ایجاد این اشتهار دروغین خرج می‌شود.

جهانی شدن یک اثر، فقط به معنای ترجمه شدن آن کتاب به ده‌ها زبان نیست. کم نیستند آثاری که به ده‌ها زبان  ترجمه شده‌اند، اما جهانی نیستند.

جهانی بودن یک اثر یعنی اینکه اثر حرفی برای گفتن در ادبیات جهان داشته باشد. بنابراین برای جهانی شدن، ابتدا باید جهانی نوشت و جهانی‌نوشتن، یعنی افزودن بر غنای ادبیات جهان. گسترش تعداد کسانی که زبان ملتی را می‌دانند، ترجمه‌ی بیشتر آثار آن ملت را در پی می‌آورد.

مورد دیگر هم اینکه ترجمه‌ی آثار ادبی، اگرچه به جهانی شدن نمی‌انجامد، سود مادی نصیب تولیدکننده‌ی اثر می‌کند و سبب رونق بازار کتاب و فرهنگ می‌شود. بازار کتاب نیز مثل هر بازار دیگر با مقوله‌ی کارآفرینی گره خورده است. موفقیت کتاب‌ها در ترجمه به زبان‌های دیگر را باید از منظر اقتصادی نیز نگریست. نکته‌ی پایانی اینکه نویسنده یا شاعر غربی، ضمن نیاز به داشتن مخاطب بیشتر، معمولا به دلیل اینکه موقع ترجمه‌ی اثر «کپی‌رایت» دریافت می‌کند مایل است کتابش به زبان‌های دیگر ترجمه شود؛ وگرنه اگر بداند حقوقش محفوظ نخواهد ماند، هیچ رضایتی به ترجمه‌ی کتاب نشان نمی‌دهد. این وضعیت را با وضعیت خودمان بسنجیم که حاضریم برای انتشار ترجمه‌هایی که خریداری هم پیدا نمی‌کند، از منابع شخصی‌مان هزینه کنیم.

بخش ادبیات تبیان


منبع: شهر کتاب- آیدین فرنگی