تبیان، دستیار زندگی
غصه گذشته را می‌خورند، در مسیر ارتباط با خدا، فوق غم‌های جانکاه و شادی‌های افراطی زندگی می‌کنند. چنین افرادی متصف به حکمت‌اند و در استحکام شخصیت قرار دارند. انسان‌های حکیم همان‌طور که در مقابل غم‌ها به راحتی مقاومت می‌کنند هرگز برای پرکردن خلأهای زندگی مح
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خندیدن به چه قیمتی؟


جامعه‌ای که تحت تأثیر انواع شوخی‌ها و دلقک‌‌بازی‌ها و برنامه‌های سرگرم‌کننده قرار گرفت دیگر برای حرف‌های جدّی و سرنوشت‌ساز ارزشی قائل نیست. چنین جامعه‌ای، جامعه‌ای نیست که نسبت به سخن حکیمان گوش شنوایی برایش مانده باشد، چون زمینه تفکر از بین رفته است و در بی‌محتوایی، همه‌چیز به مسخره گرفته می‌شود.


خنده

از جمله نکاتی که فوق‌العاده در اصلاح نفس مؤثر می‌باشد تعادل و مدیریت شادی‌هاست، تا از یک طرف روانِ انسان گرفتار افسردگی و غمزدگی نگردد و از طرف دیگر روحیه خوشگذرانی و بذله‌گویی آنچنان در جانب افراط نیفتد که انسان از وقار و حکمت خارج گردد.

مسلم انسانی که نتواند غمزدگی خود را کنترل کند، غم‌های وَهمیْ آرام‌آرام تمام روح و روان او را به تصرف خود در می‌آورد. چنین انسانی در زندگی خود از اراده‌های نقش‌آفرین محروم می‌گردد و به انسانی ناامید مبدل می‌شود، زیرا ریشه غم‌های وَهمی را که عدم توکل به خدا و کبر و خودبزرگ‌بینی است، نشناخته و در نتیجه از نشاط طبیعی و متعادل که در قلب و روان هر انسانِ مؤمنی جاری است محروم می‌گردد، همان نشاطی که خداوند در وصف آن می‌فرماید:

«أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ »[1]  آگاه باشید كه اولیاءالهی را نه بیمى است و نه اندوهی.

در آیه فوق خداوند می‌فرماید: آن‌هایی که دوستی خدا و سرپرستی او را پذیرفتند ، دیگر نه نگران حادثه‌های آینده‌اند و نه غصه گذشته را می‌خورند، در مسیر ارتباط با خدا، فوق غم‌های جانکاه و شادی‌های افراطی زندگی می‌کنند. چنین افرادی متصف به حکمت‌اند و در استحکام شخصیت قرار دارند. انسان‌های حکیم همان‌طور که در مقابل غم‌ها به راحتی مقاومت می‌کنند هرگز برای پرکردن خلأهای زندگی محتاج شادی‌های افراطی و قهقهه‌های سخیف نیستند.

اسلام عزیز به همان اندازه که از طریق عقاید عالیه مسلمانان را از غم‌های وَهمی آزاد می‌کند، در راستای نجات از خوشگذرانی‌های افراطی نیز توصیه‌هایی دارد که این نوشتار به موضوع اخیر می‌پردازد تا روشن شود وقتی وسوسه خندیدن و خنداندن در جامعه‌ای زبانه کشید، دیگر بال‌های پرواز‌گرِ اندیشیدن از کار می‌افتد.

حضرت صادق «علیه‌السلام»: می‌فرمایند: «ضَحِكُ الْمُؤْمِنِ تَبَسُّم»‏.[2]خنده مؤمن تبسم است و نه قهقهه.

در راستای همین امر حضرت امام کاظم«علیه‌السلام» می‌فرمایند: چون قهقهه زدی، بعد که به خود آمدی بگو؛ خدایا مرا به خشم خود مگیر

خنده زیاد قلب را می‌میراند

قهقهه انسان را از حکمت و وقار خارج می‌کند و قوای وَهمیه را رشد می‌دهد و روان انسان را به لذت‌های پوچ مشغول می‌نماید و برای نجات از این رذائل است که امام صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «أَقْلِلْ مِنَ الضَّحِكِ فَإِنَّ كَثْرَه الضَّحِكِ تُمِیتُ الْقَلْبَ». [3]خنده را کم کن، زیرا که زیادی خنده قلب را می‌میراند.

وقتی قلب می‌میرد از درک معانی عالیه عالم وجود محروم می‌شود و از سیر خود به سوی عالم معنا عقب می‌افتد. در همین راستا حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «كَثْرَه الضَّحِكِ تَمِیثُ الدِّینَ كَمَا یَمِیثُ الْمَاءُ الْمِلْح‏».[4] خنده زیاد دین را محو می‌کند، همچنان ‌که آبْ نمک را محو می‌کند.

در راستای همین امر حضرت امام کاظم«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «إِذَا قَهْقَهْتَ فَقُلْ حِینَ تَفْرُغُ اللَّهُمَّ لَا تَمْقُتْنِی».[5]‏چون قهقهه زدی، بعد که به خود آمدی بگو؛ خدایا مرا به خشم خود مگیر.

این سخن حضرت خبر از آن می‌دهد که انسان وقتی در وادی قهقهه و بی‌خیالی افتاد و شیطان روح و روان او را در آن لحظه در اختیار گرفت، چون به خود آمد از آن حالت هرگز راضی و دلخوش نباشد، بلکه نگران باشد که امکان دارد خداوند بر او خشم کند و در اثر آن قهقهه او را عقوبت نماید.

مسلم؛ مطایبه و شادبودن و شادکردن؛ غیر از بذله‌گویی‌ها و دلقک‌بازی‌ها است و نباید به بهانه مطایبه و مداعبه زندگی مردم را بر سر خنداندن‌های افراطی نابود کرد.

خطر بی‌ارزشی سخنان حکیمانه

غربِ بعد از رنسانس ابتدا از اُنس با خدا جدا شد و بعد جهت جایگزینی خلأ پیش‌آمده انواع راه‌های سرگرمی‌ را به صحنه آورد.

جامعه‌ای که تحت تأثیر انواع شوخی‌ها و دلقک‌‌بازی‌ها و برنامه‌های سرگرم‌کننده قرار گرفت دیگر برای حرف‌های جدّی و سرنوشت‌ساز ارزشی قائل نیست. چنین جامعه‌ای، جامعه‌ای نیست که نسبت به سخن حکیمان گوش شنوایی برایش مانده باشد، چون زمینه تفکر از بین رفته است و در بی‌محتوایی، همه‌چیز به مسخره گرفته می‌شود.

مسخره کردن جلب توجه

در چنین جامعه‌ای سخن دین که جدّی‌ترین سخن است، مورد توجه قرار نمی‌گیرد و دست کم گرفته می‌شود، و اگر هم برای جلب توجه چنین افرادی دین بخواهد سخن خود را در حدّ شوخی و خنده پایین بکشد، دیگر دین نیست و نمی‌تواند ابعاد اصیل انسان را مورد خطاب قرار دهد، نهایتاً دین در حد یک نصیحت اخلاقی خود را می‌نمایاند و میدانی برای ارائه حرف‌های عمیق‌تر نمی‌یابد. زیرا وقتی حرفِ جدّی در لباس شوخی ارائه شد حتماً ذبح شده است.

در فرهنگ مضحکه و شوخی انظباط ذهن از بین می‌رود و انسان‌ها دارای شخصیت‌های سطحی و بی‌محتوی می‌شوند و در آن شرایط رابطه بین سخن و تصمیم‌گیری گسسته است و همه‌چیز در لباس سرگرمی معنی پیدا می‌کند که خود، کاری است بی معنی.

إدخال سرور در مؤمنین خوب است، ولی إدخال سُرور کجا و غفلت و سرگرم‌کردن مؤمنین کجا! مؤمن را خوشحال ‌کردن کجا و مؤمن را در هوس ‌انداختن و آلوده‌ کردن کجا!

بشر نیاز به نشاط دارد ولی نشاطی اصیل و عمیق که در اثر اتصال جان به عالم معنا حاصل می‌شود. نشاطی که به ‌کلی غم در آن می‌میرد. به گفته مولوی:

خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام                    هر غمی‌کو گرد ما گردید شد در خون خویش

از امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» نقل است که فرموده‌اند: «اَلْمُؤمِنُ هشٌّ بَشٌّ بَسّام»[6] مؤمن مسرور و بشاش خنده‌روست

این نوع شادی عارفانه که برای انسانِ در مسیر رسیدن به مقصد توحیدی حاصل می‌شود چیزی نیست که بتوان آن را با بی‌غمی مقایسه کرد.

«نیل‌پستمن» جامعه‌شناس آمریکایی در کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» می‌گوید: «فرهنگ خنده و شوخی و قهقهه ملت آمریکا را نابود کرده است ... مردم آمریکا در هرکجا که هستند با یکدیگر گفتگو نمی‌کنند، بلکه همدیگر را سرگرم می‌کنند». وقتی هدف از زندگی بی‌غمی شد، تلاش همه این است که همدیگر را بخندانند نه این‌که به همدیگر تذکر دهند.

إدخال سرور در مؤمنین خوب است، ولی إدخال سُرور کجا و غفلت و سرگرم‌کردن مؤمنین کجا! مؤمن را خوشحال‌کردن کجا و مؤمن را در هوس‌انداختن و آلوده‌کردن کجا!

وقتی تمام وجودِ یک فرهنگ از درون با خوره خنده و تفریح رو به نابودی است و زمانی که عناصر اصلی فرهنگِ جامعه مثل تدبّر در دین، حضور در جلسات تفکر دینی، خلوت با خود و با خدا، ارتباط علمی و حکمی با همدیگر، همه و همه در قالب لذّت و سرگرمی در آمده و بر سر سفره مصرف به یغما می‌رود و فراموش می‌شود، راستی چه تدبیری باید اندیشید و به چه‌چیز باید توسل پیدا کرد؟

آیا زیادکردن کانال‌های تلویزیون و بزرگ‌کردن دلقک‌ها و سطحی‌کردن تفکر دینی، و لوس و تفریح‌زده‌کردن مستمعینِ بحث‌های دینی، و آرایش‌دادن مساجد و باج‌دادن برای دیندارشدن، و این‌همه روایات در رابطه با حذر از شوخی و خنده‌ی افراطی که از امامان معصوم«علیهم‌السلام» به ما رسیده را نادیده‌گرفتن و در اصلاح امور فرهنگی به غیرِ دین دل‌سپردن، چاره کار است؟!

چرا وسایل ارتباط جمعی ما نباید با زیربنای فرهنگیِ اهل‌بیت عصمت و طهارت «علیهم‌السلام» برنامه‌هایش را تنظیم کند تا حکیمان الهی بیشتر بدرخشند نه دلقکان؟ آیا ما حق داریم زندگی خود را در اختیار بَطَّالاَن و مضحکه‌گرانی بگذاریم که ماوراء خندیدن و خنداندن، هیچ پیام معنوی و روحانی در اختیار ما نمی‌گذارند؟

آری! «فَإنَّ کَثْرَه الضِّحْکِ تَتْرُکُ الْعَبْدَ حَقیراً یَوْمَ الْقِیامَه».[7] زیادی خنده انسان را در قیامت حقیر رها می‌کند. نه تنها در قیامت، در دنیا هم فرهنگ خنده، شخصیت فرد و جامعه را پوچ و بی‌محتوا می‌‌گرداند.

به امید آن‌که با جدیّت تمام و در فضای سراسر نشاط، از معضل بذله و شوخیِ افراطی بگذریم و به سوی حکمت ومعنویت روی گردانیم.

پی نوشت ها :

[1] - سوره یونس، آیه 62 .

[2] - الكافی، ج‏2، ص 664

[3] - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص 118

[4] - الكافی، ج ‏2، ص 664

[5] - الكافی، ج‏2، ص  664

[6] - مشارق الدّراری، ص 573 .

[7] - بحار الانوار ج68ص277

بخش قرآن تبیان


منبع : لبّ المیزان (گروه فرهنگی المیزان)