تبیان، دستیار زندگی
مسئله این نیست که ما چه‌گونه با «امام‌مهدی آشنا شده‌ایم! مسئله این است که ما چرا درباره «امام‌مهدی» فکر می‌کنیم و اساساً درباره او چگونه فکر می‌کنیم؟
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درباره مهدی(عج) چگونه می‌اندیشیم؟

مهدی الموعود (عج)

شاید در همان لحظاتی که بر روی نیمکت پارک به تماشای بازی نوه‌هایمان نشسته‌ بودیم و به آینده‌ای که در پیش‌روی آنها قرار خواهد داشت فکر می‌کردیم و ناخودآگاه به دنبال تعریف تازه‌ای از خوشبختی می‌گشتیم ...

شاید در همان مسیری که هر روز ما را به محل کار می‌رساند و ما خواسته یا ناخواسته به ویترین کتاب‌فروشی‌ها نگاه می‌کردیم و اسم کتاب‌های «سرشت تلخ بشر»، «معنای زندگی»، «بینوایان»، «وقتی تو بیایی» و «تاریخ جنگ‌های جهانی» را دوباره زیر لب می‌خواندیم ...

شاید در همان اتاقی که روزهای زیادی برای انجام یک کار کوچک اداری به آن سرک می‌کشیدیم و هر بار می‌دیدیم که چگونه رابطه‌های میان آدم‌ها ضابطه‌ها را می‌بلعد و سپس آرزو می‌کردیم که کاش هیچ دوست و آشنایی در هیچ کجا نداشته باشیم ...

شاید در همان دقایق بسیاری که در ترافیک خشن و بی‌انتهای خیابان‌ها گرفتار می‌ماندیم و زنی با کودکی که در آغوش گرفته بود از ما اسکناسی طلب می‌کرد و ما پیش از آنکه به بیچارگی او فکر کنیم، در ذهن خود جامعه‌ای را تصویر می‌کردیم که در آن هیچ فقیری وجود نداشته باشد ...

شاید در همان زمانی که سخنران در سالن همایش دانشگاه درباره خطرات و تأثیرات ناشی از گسترش گازهای گل‌خانه‌ای و افزایش شکاف لایه اوزن بر حیات طبیعی و انسانی زمین صحبت می‌کرد و ما در فکر راه نجاتی برای این بحران بودیم ...

شاید در همان بعدازظهری که تلویزیون فیلم مرد عنکبوتی را به نمایش گذاشت و ما در پی قدرتی جادویی بودیم که از درودیوار شهر بالا رویم و مردم را نجات دهیم و مدام با خود می‌گفتیم که چه می‌شد ما هم قهرمان شهرمان می‌شدیم و همه دزدها و آدم‌بدهای جامعه را به خاک سیاه می‌نشاندیم ...

اینکه وقتی امام‌مهدی بیاید، دنیا سیاه می‌شود و او آدم‌ها را می‌کشد و آن‌قدر به این کار ادامه می‌دهد که خون کشته‌شدگان تا زانوی اسب او بالا بیاید، ذهنیت مسخره‌ای است که معلوم نیست چه کسی از کودکی در گوش‌ بسیاری از ما خوانده است.

شاید در همان روزی که امام جماعت مسجد از وجود موعودی که در پایان تاریخ می‌آید و ظهور می‌کند تا جهان را پر از عدل و راستی کند سخن می‌گفت و اینکه در همه ادیان و مذاهب از آمدن او سخن رفته و از آرزوی بازگشت او گفتگو شده است ...

شاید در همان شب‌هایی که تا دیروقت در مغازه می‌ماندیم تا خان‌عمو حساب‌وکتاب یک‌ساله‌اش را به پایان برد و سهم امام و سادات را از مازاد درآمدش جدا کند و ما در این فکر فرورفته بودیم که این پول‌ها برای کیست و او اکنون کجاست و چه می‌کند ...

شاید در کلاس‌های درس مدرسه وقتی که معلم مجبور می‌شد برای توضیح بخش‌هایی از کتاب دینی که به زندگی امامان مربوط می‌شد حرف‌هایی بزند و ما هم مجبور می‌شدیم برای بازنویسی در برگه امتحان به آنها گوش بسپاریم ...

شاید در همان شب‌وروزهایی که همه مردم محله و شهر به جنب‌وجوش می‌افتادند و از بی‌حال‌ترین و خسیس‌ترین‌ها گرفته تا با کلاس‌ترین و تحصیل‌کرده‌ترین‌ها به دنبال راهی برای سهیم‌شدن در جشن‌ بودند و خلاصه دوسه‌روز تمام، همه‌جا صحبت شربت و شیرینی و گل و نورچراغ بود ...

شاید در سال‌های قبل از مدرسه‌رفتن که انبوه سوالات تمام‌ناشدنی ما اطرافیان را به ستوه درآورده بود و دغدغه تمام‌شدن دنیا و به پایان رسیدن زندگی باعث شده بود تا با نگرانی و کنجکاوی از آخر دنیا بپرسیم ...

شاید در همان کودکی که پدرومادرمان سعی می‌کردند اسامی امامان را به ما بیاموزند و ما نیز سعی می‌کردیم که دوازده اسم را در قالب یک شعر و یا همین‌طور پشت سر هم حفظ کنیم و برای همه تکرار کنیم و جایزه بگیریم ...

شاید در همان زمانی که ما هنوز به این دنیا نیامده بودیم و پدرومادرمان در نیمه‌شب میانه ماه شعبان از خدا خواستند که فرزندی به آنها ببخشد که مایه شادی و برکت زندگی‌شان باشد و قطرات اشک گونه‌های آنها را خیس کرده بود ...

و شاید در همان زمانی که خدا به فرشتگان گفت که می‌خواهم در زمین جانشینی قرار دهم و آنها از علت آن پرسیدند و نگران شدند و خداوند گفت که من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید و سپس آدم را آفرید و ما فرزندان او بودیم ...

...

«امام‌مهدی» اسمی است که زیاد شنیده‌ایم و می‌شنویم و گویی تقدیر اینچنین رفته که آدم‌ها در آینده بیش‌ازپیش آن را بشنوند. با این وجود می‌توان اعتراف کرد که درباره او چیز زیادی نمی‌دانیم و همچنان گرفتار همان تصوراتی هستیم که در کودکی و نوجوانی درباره او، در ذهن ‌ما، به‌وجود آمده است.

اینکه وقتی امام‌مهدی بیاید، دنیا سیاه می‌شود و او آدم‌ها را می‌کشد و آن‌قدر به این کار ادامه می‌دهد که خون کشته‌شدگان تا زانوی اسب او بالا بیاید، ذهنیت مسخره‌ای است که معلوم نیست چه کسی از کودکی در گوش‌ بسیاری از ما خوانده است. همچنین اینکه وقتی امام زمان بیاید همه‌چیز تمام می‌شود و زندگی انسان در این دنیا به پایان خود می‌رسد، ذهنیت غلط دیگری است که در بعضی آدم‌ها یافت می‌شود و جالب این‌که حتی بعضی نمی‌توانند میان ظهور امام‌مهدی و روز قیامت تفاوتی قائل شوند و گمان می‌کنند این‌دو هم‌زمان واقع می‌گردند!

البته تنها همین تخیلات و توهمات خون و قتل و کشتار و پایان سیاه زندگی نیست که ما را به یاد امام‌مهدی می‌اندازد. دلایل دیگری هم برای فکرکردن به امام‌مهدی وجود دارد که اساساً تلخ و سیاه و رنج‌آلود نیستند. شاید بخشی از توجه ما به امام‌مهدی به خاطر این است که می‌خواهیم درباره آینده بیشتر بدانیم و از این‌رو سعی می‌کنیم درباره وضعیتی که در آینده محقق خواهدشد و شکل و شمایل دقیق جامعه و جهان وعده ‌داده شده پرس‌وجو کنیم. وجود سختی‌ها، بی‌مهری‌ها و ناملایماتی که در زندگی ما به وجود می‌آید، می‌تواند دلیل دیگری برای توجه به امام‌مهدی باشد و باعث شود آرزوی برطرف‌شدن این مشکلات و طلوع خورشید سعادت‌مندی در درون ما شکل بگیرد.

با این‌ وجود، مسئله این نیست که هر کدام از ما دقیقاً چه‌موقع و چه‌گونه با «امام‌مهدی» آشنا شده‌ایم! مسئله این است که ما چرا درباره «امام‌مهدی» فکر می‌کنیم و اساساً درباره او چه فکر می‌کنیم؟

یاسر آئین

بخش مهدویت تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.