تبیان، دستیار زندگی
امروز، ادبیات معاصر ایران جایی در دانشگاه ندارد، پس چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم که درخششی در این ادبیات ببینیم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان‌نویسی معاصر ایران در گفتگو با دکتر امیرعلی نجومیان


امروز، ادبیات معاصر ایران جایی در دانشگاه ندارد، پس چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم که درخششی در این ادبیات ببینیم؟


 ادبیات معاصر

دکتر امیرعلی نجومیان، متولد مشهد، دانشیار ادبیات انگلیسی و نقد ادبی در دانشگاه شهید بهشتی، در مقاطع کارشناسی، ‌کارشناسی ارشد و دکتری دروسی مانند نقد و نظریه ادبی، ادبیات‌معاصر، فلسفه فیلم، رابطه سینما و ادبیات، تدریس ادبیات، روش تحقیق، و فلسفه ادبیات تدریس می‌کند. وی پس از تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در مقطع کارشناسی در دانشگاه شهید بهشتی، دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترای خود را طی دهه‌ 199ظ  در دانشگاه لستر انگلستان گذراند. از حوزه‌های مورد علاقه او می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: نقد ادبی معاصر، ویژگی‎های ادبی دوران مدرن و پست‎مدرن، رابطه ادبیات و فلسفه، واسازی و نظریه‌های دریدا و نشانه‌شناسی. از وی چندین مقاله و کتاب به زبان‌های انگلیسی و فارسی به چاپ رسیده است.

به نظر می‌رسد یکی از مشکلات دامنگیر داستان‌نویسی کنونی ایران، محدودیت موضوعی است. چگونه است که باوجود تاریخی کهن و پرفراز و نشیب، تنوع فرهنگی و اقلیمی و... این کاستی پیش می‌آید؟

ما نمی‌توانیم از ادبیات داستانی معاصر خود انتظار داشته باشیم که لزوما موضوعاتش به‌طور مستقیم از سنت،‌ اسطوره‌ها و ادبیات کهن گرفته شده باشد. ادبیات معاصر هر کشوری درباره مسائل معاصر و روز آن فرهنگ و جامعه است اما در عین حال آن مسائل روز باید بتواند در ارتباط با متون کهن بازنمایی داشته باشد.

بر این باورم که ادبیات داستانی معاصر ایران در سه دهه اخیر از لحاظ موضوع‌یابی دچار مشکل نیست. این ادبیات به‌ویژه در دهه اخیر به مسائل روز و درواقع فرهنگ روزمره جامعه امروز ایران می‌پردازد و در مواردی هم می‌کوشد این را با ادبیات گذشته ایران پیوند بزند. اما اینکه در این راه کاملا موفق بوده یا نه،‌ بحث دیگری است، چراکه با حرکت تازه‌ای روبه‌روییم. ما پیشینه چندان طولانی در این زمینه نداریم. عمر ادبیات مدرن ما بیش از 60سال نیست و نباید توقع داشت پیوند میان مسائل امروز ایران و زندگی ایرانی امروز را با ادبیات کهن، به‌طور کامل، رشدیافته و پخته برقرار سازد. درمجموع، من ادبیات داستانی معاصر ایران را بیش از شما مثبت ارزیابی می‌کنم.

شاید مقصودم را بتوانم با مثالی بهتر بیان کنم؛ در بسیاری از داستان‌هایی که این روزها منتشر می‌شود، خواننده تنها با یک‌سری فضاهای آپارتمانی و شهری و موضوعاتی چون روزمرگی مواجه است. گویی نویسنده تجربه دیگری در زندگی نداشته‌است.

ببینید، اصولا توجه به زندگی روزمره، فضاهای زندگی طبقه متوسط و زندگی آپارتمانی، بخش مهمی از تجربه ایرانی امروز است. ما از فضاهای روستایی (پاستورال) و طبیعت به معنای خیلی نوستالژیک آن دور شده‌ایم. بخش عمده ایرانیان امروز با این تجربه جدید روبه‌رو هستند و برداشت من این است که اتفاقا ادبیات باید چنین کاری بکند. از آن مهم‌تر اینکه نویسنده‌ها باید با تجربیات شخصی خود بنویسند. امروز در ایران، داستان‌نویسی بیشتر در میان طبقه متوسط شهری اتفاق می‌افتد و نمی‌شود انتظاری فرای این داشت.

البته نویسنده‌هایی هم هستندکه کوشیده‌اند این فضاهای زندگی شهری را به‌گونه‌ای با اسطوره‌ها پیوند بزنند. اخیرا رمانی می‌خواندم به نام «سوگ‌مغان» از محمدعلی علومی که در آن نویسنده سعی کرده بود ارتباطی میان اسطوره‌ها و ادبیات کهن ما با تجربیات امروز طبقه متوسط ایجاد کند که تا حد زیادی هم موفق عمل کرده بود.

به نظر شما به این دلیل که داستان کوتاه و رمان قالب‌هایی وارداتی است، داستان‌نویس ایرانی همچنان باید مطابق آن قالب‌ها و شکل‌های داستان‌نویسی که در غرب رایج است بنویسد؟

اصلا این‌گونه نیست. بحث فرم در ادبیات ماجرایی طولانی دارد. این‌طور نیست که ما فرمی را انتخاب کنیم و در قالب آن حرفی بزنیم. فرم‌ها حالتی پویا دارند و در واقع موضوعات جدید در حوزه ادبیات فرم‌های جدیدی را هم طلب می‌کند. البته اینکه نویسنده‌ها برخی فرم‌ها را تمرین می‌کنند هم امری گریزناپذیر است. یکی از کارهایی که نویسندگان ایرانی امروز انجام می‌دهند، تمرین ساختارهای روایتی نو و رایج در جهان است و من نیز بسیاری از نوشته‌های نویسندگان امروز را «تمرین» می‌دانم. این بسیار خوشایند و لازم است، زیرا ادبیات ما باید در بده‌بستانی فرهنگی از نظر فرم، بن‌مایه‌ها، ایماژها و... با ادبیات جهان باشد. اینکه بخواهیم ادبیات را در ایزوله‌ای فرهنگی در خود حبس کنیم اشتباهی بزرگ است و ادبیات کشورهای دیگر نیز هیچ‌کدام چنین نکرده‌است. کشورهایی توانسته‌اند ادبیات خود را جهانی کنند که آن را در بده‌بستان با ادبیات جهان قرار داده‌اند.

معتقدم ادبیات داستانی معاصر ایران، مانند سینمای ما، توان مطرح شدن در جهان را دارد، اما هیچ‌گونه تلاشی برای معرفی آن صورت نگرفته است. اگر این ادبیات مانند سینمای ایران شناسانده می‌شد، می‌توانست تاثیر زیادی بر ادبیات کشورهای گوناگون جهان بگذارد.

تقلید ساختارهای فرمی از کشورهای دیگر اگر تنها در حد تمرین باشد مشکل‌ساز نخواهد بود ولی ادبیات ما باید به فرم‌هایی دست پیدا کند که با زندگی امروزی ایران در ارتباط نزدیک باشد. اعتقاد دارم چنین اتفاقی چندان نیفتاده است. در ادبیات داستانی دهه 30، 40 و 50 نویسندگانی داریم که تا اندازه‌ای توانستند به یک‎سری ساختارهای فرمی دست یابند که بر‌گرفته از تجربه‌های ایرانی آن زمان بود. داستان‌نویسان امروز گاه به تجربه‌های خیلی خوبی رسیده‌اند اما بخش زیادی از داستان‌های امروز صرفا تمرین به‌شمار می‌آید.

در داستان‌نویسی‌ دهه‌های موردنظر شما، با نام‌هایی پیشرو برمی‌خوریم که اوج تاریخ داستان‌نویسی فارسی را رقم می‌زنند؛ نام‌هایی مثل بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی، رضا‌دانشور و... چرا این دوران درخشان تکرار نشد؟

پرسش سختی است. درطی تاریخ ادبیات یک کشور دوره‌هایی طلایی داریم که لزوما تکرار نمی‌شود. اگر ادبیات آمریکای لاتین را مورد بررسی قرار دهید، می‌بینید که در دهه‌های 50 و 60 میلادی که واقع‌گرایی جادویی را ارائه می‌دهد، وارد یک شکوفایی عظیم می‌شود. این شکوفایی عظیم تا ابد ادامه نمی‌یابد بلکه در دوره‌ای برای دو یا سه دهه برقرار است و بعد رو به افول می‌گذارد. پیدایش دوره‌های رنسانسی و طلایی در ادبیات گاه به شکلی بسیار تصادفی ممکن است رخ دهد.

 ادبیات معاصر

گروهی از نویسندگان و هنرمندان، دور هم جمع می‌شوند چنانکه در دهه‌های طلایی داستان‌نویسی ایران نویسنده‌ها به هم نزدیک می‌شوند و با هم گفتگو و بده‌بستان برقرار می‌کنند. همین کافه‌نشینی‌های نویسندگان (که در آن دهه‌ها وجود داشت) اهمیت زیادی در پیدایش مکتب و جنبش ادبی و هنری دارد. به اعتقاد من پس از آن دوره، دیگر جمع شدن نویسنده‌ها را به‌طوری که بتوانند تجربه‌های مشترک خود را با‌هم پیوند بزنند و با هم تمرین کنند، نداشته‌ایم. در همین مشهد که روزنامه شما منتشر می‌شود،‌ سنتی داریم به نام «انجمن‌های شعر» که از سال‌ها پیش و دست‌کم از دوران کودکی من برقرار بوده است. میراث این جمع‌ها شاعرانی چون کمال، صاحبکار، قدسی، قهرمان، اخوان ثالث و شفیعی کدکنی بودند. این نام‌ها ثمرات نشست‌هایی هفتگی بودند که شاعران مشهد با هم داشتند.

نکته دیگر، این است که شکوفایی ادبیات در ارتباط نزدیک با طرح آن در محیط‌های دانشگاهی است. ادبیات معاصر یک کشور باید در دانشگاه‎ها بررسی شود، مورد نقد و گفتگو قرار گیرد تا صیقل بخورد و درخشان شود. در برخی کشورهای جهان از نویسندگان معاصرشان دعوت می‌کنند تدریس درس‌هایی را در دانشگاه به عهده گیرند و مرتب برای سخنرانی یا خواندن آثارشان در جمع دانشجویان و استادان به دانشگاه‎ها دعوت می‌شوند. اما امروز، ادبیات معاصر ایران جایی در دانشگاه ندارد، پس چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم که درخششی در این ادبیات ببینیم؟

با این اوصاف، جایگاه ادبیات داستانی معاصر ایران را در سطح دنیا چگونه می‌بینید؟

معتقدم ادبیات داستانی معاصر ایران، مانند سینمای ما، توان مطرح شدن در جهان را دارد، اما هیچ‌گونه تلاشی برای معرفی آن صورت نگرفته است. اگر این ادبیات مانند سینمای ایران شناسانده می‌شد، می‌توانست تاثیر زیادی بر ادبیات کشورهای گوناگون جهان بگذارد.

نمی‌خواهم بگویم ادبیات داستانی ما در فرمی ایده‌آل قرار دارد ولی در عین حال در سال‌های اخیر داستان‌ها و رمان‌های کوتاهی می‌خوانم که به نظر من اگر به زبان‌های دیگر ترجمه شود، در کشورهای دیگر مورد ستایش قرار خواهد گرفت. موضوعات، فرم این آثار و نیز شرایط فرهنگی موجود در ایران، ادبیات ما را در جهان منحصربه‎فرد می‌کند.

چنین ویژگی‌هایی می‌تواند به جهانی شدن ادبیات داستانی ما بینجامد. نه به این معنی که با شکل ایده‌آلی در ادبیات معاصر خود مواجهیم بلکه منظور این است که ادبیات جهان به آن روی خوش نشان خواهد داد و در واقع ادبیات ما وارد بده‌بستانی گفتمانی می‌شود. هم‌اکنون ما ترجمه ادبیات جهان را در ایران داریم ولی از ترجمه ادبیات خود برای جهانیان کاملا غافل مانده‌ایم.

این معرفی وظیفه کیست؟

صنعت نشر ما صنعتی کاملا داخلی است، یعنی تولیدات آن برای داخل ایران و توزیع در همین گستره است، در حالی که در بیشتر کشورها ناشرانی داریم که در سطح بین‌المللی فعالیت می‌کنند. این ناشرها حداقل در چند کشور در آن واحد فعالیت دارند و این مسئله‌ای بسیار مهم است. داخلی بودن صنعت نشر یکی از موانع معرفی شدن ادبیات ما در خارج از ایران است. اگرچه نهادهای دولتی هم می‌توانند در این زمینه موثر باشند ولی به نظر من اتفاقا نهادها و ناشران خصوصی (اگر محدودیتی نداشته باشند و بتوانند در گستره‌ای فراتر از ایران کار کنند) نتیجه بهتری خواهند گرفت. روزنامه‌ها، مجلات و در کل رسانه‌های ما هم در خارج از مرزها پویایی لازم را ندارد و تمام این‌ها دست به دست هم داده تا ادبیات ما نتواند در سطح دنیا طرح شود. در‌هرصورت معرفی ادبیات ایران کاری فردی نیست.

بخش ادبیات تبیان


منبع: روزنامه شهر آرا