تبیان، دستیار زندگی
برخی از مفسران درباره ماجرای خلقت آدم (علیه‌السلام) و تمرد شیطان از سجده بر آدم با ذکر دلایلی بر این باورند که این داستان تمثیلی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سجده نکردن شیطان واقعی نیست!


برخی از مفسران از جمله علامه طباطبایی(ره) و استاد جوادی آملی، صاحب تفسیر "دهاق تسنیم"، پیرامون ماجرای خلقت آدم (علیه‌السلام) و تمرد شیطان از سجده بر وی با ذکر دلایلی بر این باورند که این داستان صرفا یک تمثیل است.


چشم جهان بین تور ثور فیلم شیطان ابلیس ازگارد thor lucifer devil asgard eyeتوضیح مطلب متوقف بر مقدماتی چند است:

1. مفهوم واژه‌های ابلیس و تمثیل

ابلیس: مراد از این کلمه در قرآن مجید، موجودی است زنده، باشعور، مکلف، نامرئی و فریبکار و... که از امر خداوند سرپیچید و به آدم سجده نکرد، در نتیجه رانده شد و مستحق عذاب گردید. او در قرآن اکثراً به نام شیطان خوانده شده و فقط در یازده محل به جای شیطان لفظ ابلیس به کار رفته است. [1]

در لسان العرب؛ ابلیس به مأیوس از رحمت خدا و پشیمان معنا شده است.

در قرآن کریم به ماهیت ابلیس اشاره شد (کان من الجّن) ابلیس از سنخ جن است [2] و تفاوت اسم‌های ابلیس سهمی در تغییر ماهیت او ندارد؛ چنانکه عربی بودن کلمه‌ی ابلیس هم مورد تردید است. [3]

تمثیل: یعنی مثل آوردن؛ راغب اصفهانی می‌گوید: "والمثل عبارة عن قول فی شیء یُشبه قولاً فی شیء آخر بینهما مشابهة لیُبیّن احدهما الآخر؛ مثل، قولی است درباره‌ی چیزی که شبیه است به قولی درباره‌ی چیزی دیگر تا یکی آن دیگری را بیان و مجسّم کند."

2. تعریف به مَثَل و شیوه‌ی تمثیل در قرآن

تعریف هر چیزی یا به حدّ است یا به رسم یا به مَثَل، فهم حدّ تام و رسم تام اشیا برای بسیاری از مردم دشوار است، زیرا پی بردن به ذاتیّات و لوازم ذات اشیا برای همگان ممکن نیست، اما مَثَل، ذاتیّات و لوازم ذات را بیان نمی‌کند، بلکه چیزی را که برای مخاطب قابل فهم است وسیله‌ی معرفی آن قرار می‌دهد. مَثَل از یک سو معارف را تنزل می‌دهد و از سوی دیگر اندیشه‌ی مخاطب را بالا می‌برد و اگر مطلبی در سطح فکر مخاطب قرار گرفت قابل ادراک او می‌شود؛ چنانکه برای آشنایی با نسبت روح به بدن، مَثَل رابطه‌ی ناخدای کِشتی با کشتی و ارتباط زمامدار با جامعه بیان می‌شود "الروح فی البدن، کالسّلطان فی المدینه و کالرّبان فی السفینه" چنین تعریفی نه از قبیل تعریف حدّی است، و نه رسمی. [4]

تمثیل به نور و ظلمت برای حق و باطل، و نیز به جانوران و پرندگان و گیاهان، نه تنها در فرهنگ محاوره‌ی اقوام و ملل غیر عرب رواج دارد، بلکه در مفاهمه‌ی عرب مدنی و بدوی نیز رایج است، چنانکه در کتاب‌های آسمانی گذشته چون تورات و انجیل نیز سابقه دارد. [6]

حضرت امام حسین علیه السلام و همچنین امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "معارف قرآن چهار درجه دارد و بهره‌ی انسانها از قرآن متفاوت است: ... علی العبارة و الاشارة و اللطایف و الحقایق فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطّایف للاولیاء و الحقایق للانبیا." [5]

اما همه‌ی مخاطبان قرآن در این امر مشترک هستند که مطالب آسمانی را می‌فهمند، گرچه درجه‌ی فهم همانند درجه‌ی مفهوم یکسان نیست. از این روی سرانجام ادراک می‌کنند که باید به چه معتقد باشند و چه بکنند و به کجا بروند یا نروند...

محور اصلی مَثَل، تناسب با مَمثّل است که ادراک آن را سهل می‌کند، مناقشه‌ی در مثلها پذیرفته نیست؛ مگر آن که از لحاظ رسالتی که دارد، نارسا باشد.

تمثیل به نور و ظلمت برای حق و باطل، و نیز به جانوران و پرندگان و گیاهان، نه تنها در فرهنگ محاوره‌ی اقوام و ملل غیر عرب رواج دارد، بلکه در مفاهمه‌ی عرب مدنی و بدوی نیز رایج است، چنانکه در کتاب‌های آسمانی گذشته چون تورات و انجیل نیز سابقه دارد. [6]

3. تمثیل‌های قرآن در دو نگرش

بین صاحب نظران در تحلیل مثل‌های قرآنی، در خصوص تشریح مصداق، نه تبیین مفهوم دو بینش است: یکی این که این مثلها در حدّ تشبیهات عرفی هستند و تنها برای تقریب معارف بلند و اسرار پوشیده‌ی نظام هستی به اذهان انسان‌هایی است که در افق ماده به سر می‌برند.

نظر دیگر آن است که مثلها بیانگر وجود مثالی آن حقایق است و هیچگونه تشبیه و مجازگویی در کار نیست.

تفاوت این دو دیدگاه در آنجا که مثلاً خدای سبحان انسانها را به "حمار" یا "کلب" تشبیه کرده، این است که بر اساس دیدگاه اول اینان واقعاً حمار نیستند، لیکن چون حمار از فهم حقایق محرومند، از این روی به آن حیوان تشبیه شدهاند، اما بر اساس دیدگاه دوم؛ این تمثیل بیانگر حقیقت مثالی در آنان است و در موطنی که حقایق اشیا ظهور می‌کند، واقعیت و حقیقت مثالی نیز ظهور می‌کند و از این روست که اینان در قیامت به صورت حیوان محشور می‌شوند. [7]

بهشت و جهنم نور  و تاریکی

بعد از بیان مطالب فوق اینک این سوال مطرح است که آیا براستی داستان ابلیس واقعی نیست و صرفاً یک تمثیل است؟

در پاسخ آن چنین گفته شده: امر به سجده نمی‌تواند امری حقیقی باشد، چون در این صورت از دو حال خارج نیست، یا امر مولوی و تشریعی است؛ نظیر: "اقیمواالصلاة وآتو الزکوة و ارکعوا مع الراکعین" [8] یا امر تکوینی است همانند "فقال لها و للأرض ائتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین" [9] و هر دو قسم محذور دارد. محذور امر تکوینی این است که قابل عصیان نیست، چون ایجاد مراد تکوینی خداوند، حتمی می‌شود. [10] به بیان علی علیه السلام سخن خدا، صوت یا ندایی که با گوش شنیده شود، نیست، بلکه فعل و ایجاد است. محذور امر مولوی و تشریعی نیز این است که فرشتگان اهل تکلیف نیستند و برای آنها وحی، رسالت، امر و نهی مولوی، وعده و عید و بالاخره اطاعتِ در مقابل عصیان تصور نمی‌شود؛ زیرا اگر موجودی معصوم محض بود و گناه در او راه نداشت، اطاعت ضروری است و اگر اطاعت ضروری بود، کفر و استکبار و معصیت از او ممتنع است و اوامر و نواهی تشریعی و اعتباری در مورد او مقتضی ندارد.

ممکن است گفته شود شکی نیست که:

اولاً، این گونه عناوین نسبت به جنّ قابل تصوّر است، یعنی آنان نیز، همانند انسان از قوانین تشریعی و اعتباری و انزال کتب و ارسال رسل برخوردارند.

ثانیاً، ابلیس از جن است.

ثالثاً، ابلیس به نحو تشریع مأمور به سجده شد. از این رو عناوینی چون عصیان، مخالفت و استکبار درباره‌ی او اطلاق شده است.

رابعاً، فرشتگان و ابلیس، مخاطب به یک خطاب و مأمور به یک امر شدند.

با توجه به این چهار مقدمه چگونه می‌شود که امر (اسجدوا) نسبت به ابلیس تشریعی باشد لیکن نسبت به فرشتگان نباشد؟

پاسخ این است که:

اولاً، مخاطبان اصیل در فرمان سجده، فرشتگانند و ابلیس در ضمن آنان مندرج بود و چون مخاطبان اصیل و کثیر و غالب، مشمول حکم مولوی و تشریعی نیستند، پس اصل حکم از سنخ تشریعی نبوده است.

ثانیاً، صرف امکان تشریعی نسبت به ابلیس موجب حمل امر مزبور بر تشریعی نیست.

امر به سجده‌ی بر آدم علیه السلام، نه امر تکوینی است و نه تشریعی، بلکه تمثیل یک واقعیت است و آن واقعیت این است که شامخ‌ترین مقام در جهان امکان، مقام انسانیت و مقام خلیفة اللهی است که فرشتگان در برابر آن خضوع می‌کنند؛ ولی شیطان راهزن این مقام است. [13]

ثالثاً، اثبات امر جداگانه به ابلیس، نیازمند دلیل است که تاکنون احراز نشده، گرچه برخی از آیه‌ی (اذ امرتک) چنین احتمالی را بعید ندانسته‌اند.

رابعاً، تفکیک امر واحد و تحلیل آن به تشریعی و تمثیلی خلاف ظاهر و نیازمند به برهان بر تفکیک است و تاکنون هیچ دلیلی در این جهت اقامه نشده است.

با توجه به آنچه گذشت، حقیقی بودن امر به فرشتگان به هر دو قسم آن محذور دارد و چون محذور آن قابل رفع نیست و قسم سومی برای امر حقیقی تصوّر نمی‌شود، باید از واقعی و حقیقی بودن امر به سجده، صرف نظر و آن را بر تمثیل حمل کرد؛ چون تشریع و تکوین گرچه با هم ناسازگار است، لیکن نقیض یکدیگر نیست تا ارتفاع آنها محال باشد.

البته تمثیلی بودن امر به سجده به این معنا نیست که اصل دستور سجده واقع نشده و به عنوان داستانی "تخیّلی و نمادین" بازگو شده و ساخته و پرداخته‌ی ذهن است و مطابَق خارجی ندارد، بلکه به این معناست که حقیقتی معقول و معرفتی عینی به صورت محسوس و مشهود بازگو شده است. نظیر آنچه در سوره‌ی "حشر" درباره‌ی نزول قرآن بر کوه و متلاشی شدن کوه آمده است. [11]  به عبارت دیگر پس از تبیین محذور امر واقعی تشریعی و امر حقیقی تکوینی، اکنون یا باید محذورهای یاد شده را با حفظ واقعی بودن امر مرتفع کرد، یا باید راه سومی را پیمود تا بتوان هم اصل امر و تحقق آن را توجیه کرد، و هم چیزی را که بیرون از تشریع و تکوین باشد و حقیقتاً امر الهی محسوب شود، تصویر کرد، ولی چون امر منحصر به تکوینی و تشریعی است و محذور هیچ یک قابل رفع نیست، راه سوم را طی می‌کنیم، بدین صورت که از واقعی بودن امر، صرف نظر می‌کنیم و آن را بر تمثیل تکوینی حمل می‌کنیم. [12]

امر به سجده‌ی بر آدم علیه السلام، نه امر تکوینی است و نه تشریعی، بلکه تمثیل یک واقعیت است و آن واقعیت این است که شامخ‌ترین مقام در جهان امکان، مقام انسانیت و مقام خلیفة اللهی است که فرشتگان در برابر آن خضوع می‌کنند؛ ولی شیطان راهزن این مقام است. [13]

هدف از مَثَلها، از زبان قرآن:

در قرآن مجید بیش از پنجاه مَثَل، دیده می‌شود و تنها در سوره‌ی بقره حداقّل ده مَثَل ذکر شده است. چه حکمتی در این مثالها نهفته است که خداوند تا این میزان مثل آورده است؟

در آیاتی از قرآن، هدف از مثل‌های قرآنی بیان شده است که به سه نمونه از آن در ذیل اشاره می‌شود:

1. این مثلها برای تذکر و یادآوری است و حقیقت پیام الهی با آنها در خاطر مرور می‌شود.

2. این مثلها برای اندیشیدن و تفکر در حقایق هستی است که با تفکر در موضوع و حکمت آنها حاصل می‌گردد.

3. این مثلها برای ادراک است و با تفکر، حقایق شناخته و درک می‌شود.

این اهداف می‌توانند سه مرحله از سیر تکاملی فهم و ادراک انسان تلقی گردند که به ترتیب در آیات 25 سوره‌ی ابراهیم، 21 سوره‌ی حشر و 43 سوره‌ی عنکبوت، ذکر شده‌اند. [14]

پی‌نوشت‌ها:

[1] قرشی ، سید علی اکبر ، قاموس قرآن، "واژه ابلیس".

[2] ر نمایه ی: شیطان، فرشته یا جن، سؤال 857.

[3] آیة اللَّه جوادی، عبدالله، تسنیم، ج 3، ص 319.

[4] همان، ج 2، ص 525.

[5] بحارالانوار، ج 75، ص 278.

[6] تسنیم، ج 2، ص 509.

[7] همان، ص 231.

[8] بقره، 43.

[9] فصلت، 11.

[10] یس، 82.

[11] حشر، 21.

[12] آیة الله جوادى، عبدالله، تفسیر موضوعى، ج6، ص 183.

[13] حمل بر تمثیل، تنها در مواردى رواست كه برهان عقلى یا نقلى بر آن گواه باشد، بنابراین اصول اعتقادى و سایر مباحث قرآنى هیچ كدام بر تمثیل حمل نمى‏شود.

[14] آیت اللَّه مكارم شیرازى، ناصر، مثال‏هاى زیباى قرآن، ص 15.

بخش قرآن تبیان