مرحوم آيت الله العظمي بهجت
شخصيت عظيمالشأني است که پرداختن به زواياي علمي و فکري و اخلاقي و زندگي شخصي و اجتماعي ايشان براي هرکسي قابل درک نمي باشد. خاطره زير نمونه اي از زهد و شهرت گريزي ايشان است که بر زبان گوياي آيت الله ابن الرضا جاري گشته است:مرحوم آيت الله العظمي آقاي بهجت اساتيد بسيار عظيمي داشتند بزرگترين اساتيد حوزههاي علميه در قم و نجف را ايشان درک کردند، مرحوم آيت الله العظمي آقاي سيدابوالحسن اصفهاني را درک کرده بودند، از شاگردان آيت الله العظمي نائيني بودند و بيشتر از همه از شاگردان مرحوم آيت الله العظمي آقاشيخمحمدحسين اصفهاني کمپاني که خيلي هم در ايشان تأثيرگذار بود مرحوم کمپاني، و از شاگردان مرحوم آيت الله العظمي آقاضياء عراقي و در اخلاق و عرفان شاگرد مرحوم آيةالله قاضي طباطبايي بودند.
شايد ايشان به تمام معنا درسهايش تمام شده بود و بعد به ايران آمدند و سپس به قم آمدند. و چون نتوانستند ديگر عتبات مشرف بشوند قم ماندند و در قم هم که ماندند باز درس را ترک نکردند با اينکه عليالقاعده ديگر نيازي نداشتند. در قم در درس مرحوم آيت الله العظمي آقاي حجّت تشريف بردند که در زمان خودش درس بسيار مهمي بوده و هم درس مرحوم آيت الله العظمي آقاي بروجردي که فقيه بسيار عظيمالشأني بودند.
پس آنچه که بيشتر از همه شخصيت ايشان را شکل ميدهد فقاهت مرحوم آيت الله العظمي آقاي بهجت بود و فقاهت ايشان باعث اين عرفان و زهد ايشان هم بوده يعني منشأ زهد و عرفان ايشان همان فقاهتشان بوده و اگر کسي واقعاً فقيه باشد و آشناي به فقه محمد و آل محمد صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين باشد همينجور خواهد شد يعني هم عارف خواهد بود و هم زاهد.
دو کتاب از ايشان چاپ شده است، يکي اصول است يکي هم فقه است، هم در اصولشان بسيار دقت نظر و تعمّق ديده ميشود که فهمش نياز به مطالعه زياد دارد و نوعاً کساني که آگاه به مسائل اصولي يا فقهي هستند نميتوانند با يک بار يا دو بار يا سه بار مطالعه کردن کتابهاي ايشان به کتب ايشان و مطالب ايشان واقف بشوند، بايد بيشتر مطالعه کنند دقت بيشتري لازم دارد، خصوصاً که ايشان اشکالاتي که به کلام ديگران دارند همه را با کنايه و اشارات بيان ميکنند و تا کسي واقف به همه مطالب فقهاي گذشته نباشد يا اصوليين گذشته نميتواند واقف به مطالب ايشان بشود.
سبک فقهي ايشان سبک جواهر الکلام هست و اصلاً مثل مرحوم صاحب جواهر بحث ميکنند و از بحث خارج ميشوند و در موارد متعدده آن تعمقي که بايد داشته باشد به کار ميبندند.
عارفي بودند بسيار بيادعا و فقيهي بسيار دقيق، از نظر روحي بسيار بلندنظر بودند و اگر در موردي احساس ميکردند که بايد کمک کنند يا مثلاً اجازه صرف وجوه بدهند نسبت به مثلاً مرکزي مؤسسهاي مرکز علمي تا به ثمر برسد کمال همکاري را مينمودند و هيچگونه دريغ نداشتند.
اهتمام نسبت به درس طلاب
نسبت به درس خواندن طلاب و ملاّ شدن طلبهها اهتمام داشتند و حساسيت، چون ما خودمان هم حوزه داريم هر وقت که خدمتشان شرفياب ميشديم ايشان اين مطلب را تأکيد داشتند که اولاً ادبيات را طلبهها بسيار دقيق و خوب بخوانند و همچنين کتابهاي ديگر، ثانياً کساني که در مرحله بالاتر قرار دارند و کتابهاي بالاتر را ميخوانند براي کساني که در مرحله پايينتر قرار دارند درس بگويند که با اين درس گفتنشان ملاّ بشوند و بتوانند از آنچه که خواندهاند بهره بيشتري ببرند.
ارتباط عمومي با مردم
نکتهاي که در زندگي ايشان بسيار مهم است، ارتباط عمومي مردم با ايشان بوده با اينکه از نظر ظاهري مردم با ايشان مرتبط نبودند ولي نوعاً در دل مردم جا داشت و همه نسبت به او علاقه دارند. اين علاقه الهي برخاسته از ايمان خالصي بود که ايشان به خداي متعال و عمل صالحشان داشتند.
خداي متعال محبت فراواني از آنها در دل مردم قرار ميدهد، و اين کاملاً در مورد ايشان اين مسأله مشهود است در اقصينقاط عالم مردم دم از ايشان ميزنند و به ايشان علاقه دارند و يک ارتباط معنوي با ايشان دارند و اين نيست مگر همان علاقه و محبت باطني که خالق آنها در دل آنها نسبت به يک شخص مؤمن صالح و عبد صالح الهي ايجاد کرده است.
نوع افرادي هم که با ايشان مرتبط بودند و علاقه دارند نوعاً از ايشان يک خدمت و محبتي ديدند يعني اينجور نبود که فقط مردم علاقه داشته باشند و ايشان کاري نکرده باشد، به نظر من ايشان هم براي آنها يا دعا ميکرده و در اثر دعايي که ايشان ميکرد نامههايي که مينوشتند گرفتاريهايي که مطرح ميکردند يا با ايشان ملاقات ميکردند يا به مسجد ميآمدند يا بين راه با ايشان ملاقات ميکردند ايشان همان نگاهي که ميکرد با چشمان نافذش و دعايي که به درگاه الهي مينمود و از درگاه ذات مقدس حق رفع مشکلات اين مردمي که به او مراجعه کرده بودند را مينمود خداي متعال هم دعاي او را مستجاب ميکرد و مردم نوعاً از ايشان خدمت ميديدند يعني مشکلشان رفع ميشد و ميتوانيد اين را از مردم بپرسيد.
در حرم حضرت رضا عليه السلام
در جلسهاي که مشهد به خدمت ايشان رسيدم در بين سالهاي مثلاً 65 و 66 بود فکر کنم که هنوز آثار جنگ در ايران بود در مشهد خدمت ايشان رسيدم. آن وقت خيلي ارتباط با ايشان نداشتم سنّم هم بالا نبود بيست و چهار پنج سالم بود و گاهي فقط در نماز ايشان شرکت کرده بودم ولي با آقازادههاي محترمشان آشنا بودم.
در حرم مطهر با آقاشيخ علي آقا برخورد کردم ، وقتي که مطلع شدم که آقا به مشهد مشرف شدند، عرض کردم که آقا کجا تشريف دارند که من هم خدمتشان برسم، ايشان گفتند که جاي مناسبي نيست که تو بتواني بيايي، گفتم يعني مثلاً خانهاي نيست که من خدمتشان برسم، گفت چرا در خيابان طبرسي يک جايي اتاقي اجاره کردند جاي مناسبي نيست، هم مادرم هم خود ايشان اذيت ميشوند ولي حاضر نيستند جاي ديگر هم بروند.
من خيلي ناراحت شدم با همان حالت خودم به ايشان در حرم حضرت رضا عليهالسلام بود عرض کردم که آقا اجازه ميدهيد که به ايشان عرض کنيد که اجازه ميدهند من يک خانهاي براي ايشان تهيه کنم يک جايي، همينجور حالا بدون اينکه اصلاً خانهاي هم در نظر داشته باشم، چون واقعاً ناراحت شدم از اين مسألهاي که ايشان گفت که جاي مناسبي ندارند زمستان سختي هم بود گاز و حتي نفت هم نبود زمان جنگ بود.
ايشان گفتند که ميپرسم فردا در حرم به شما ميگويم، رفتند سؤال کردند و فردا که تشريف آوردند فرمودند که وقتي من به آقا عرض کردم فرمودند مانعي ندارد، رنگ من پريد همانجا متوسل شدم به حضرت رضا عليهالسلام عرض کردم آقا من آبرويم نرود عنايتي بفرماييد که ما خدمتي کنيم.
آقاي محترمي بود که خانهاي خريده بودند در مشهد، من به ايشان زنگ زدم که آقا شما اجازه ميدهيد که حضرت آيةالله را من بياورمش آنجا، گفت من که ايشان را نميشناسم اگر شما ميشناسيد و آدم خوبي است مانعي ندارد، عرض کردم که ايشان گريزان است از شهرت، بعد من رفتم کليد را گرفتم و دادم به آقازادهشان و ايشان تشريف بردند.
بنا شد که من بعداً يک روزي بروم خدمت آقا يک بعدازظهري اجازه دادند که من مشرف بشوم محضرشان، وقتي رفتم آنجا يک کرسي کوچکي در اتاق فقط بود و اتاق گرمشان فقط همان کرسي کوچک بود که يک منقل کوچک ذغالي زير اين کرسي بود و کرسي کوچکي و بنده هم يک ساعت خدمتشان نشستم.
مفصل ايشان مطالبي عنايت فرمودند و فرمودند از جمله مطالبي که فرمودند اين بود به مناسبت اينکه من خوانساري بودم فرمودند که مرحوم آقاي خوانساري يعنيآيت الله العظمي آقاسيد احمد خوانساري کسي بود که از اول عمرش تا آخر عمرش روي يک خط مستقيم حرکت کرد و لحظهاي انحراف نداشت.
بعد هم فرمودند من از بعضيها در حياتشان کرامت ديدم از بعضيها در مماتشان کرامت ديدم از مرحوم آيةالله آقاشيخ موسي خوانساري که از اعاظم نجف بودند فرمودند هم در حيات کرامت ديدم هم در ممات، ولي از مرحوم آيةالله آقاسيداحمد خوانساري که در همين بالاسر قم دفنند فرمودند که من از قبرشان کرامت ديدم.
وقتي من خداحافظي کردم آمدم بيرون ديدم که يک کفش زنانه که کفش بسيار سادهاي بود يعني گالش آنجا بود علاوه بر کفش مردانه، که بعد من متوجه شدم که خانم حضرت آيةالله ايشان هم در اتاق بودند ولي چون من مزاحمت کرده بودم آنجا ايشان رفته بودند در راهپله نشسته بودند در آن سرماي سخت مشهد در وسط زمستان چون جايي نبود که ايشان بروند و من خيلي خجالت کشيدم که چرا اينجوري مزاحمت کردم، يعني اينآيت الله العظمي که همان زمان از اعاظم فقها بودند اين زندگياش بوده و به همين صورت هم ادامه داشت تا آخر، تا آخرين لحظه مرجعيتشان هم همين زهد و بياعتنايي در زندگيشان وجود داشت و جالب اين است که تمام اهل خانه هم به همين حالت عادت کرده بودند و عادت دارند يعني خانواده محترمشان آقازادهها به همين صورت عادت دارند.
غير اين برايشان غير طبيعي است، خانهاي هم که در اين قم داشتند سالها در اين خانه زندگي ميکردند اين خانه خانه مخروبهاي بود که به هيچ عنوان قابل تعمير هم ديگر نبود.
بينهايت زاهد بودند و هميشه مواظب بود که واقعاً دينش محفوظ بماند اين نظري است که من برداشت از زندگي ايشان دارم و از فرمان مولاي خودش وجود مقدس حضرت بقيةاللهالاعظم عجلاللهتعاليفرجهالشريف غافل نباشد و سرپيچي نداشته باشد، لحظهاي از آن مقام و آن جايگاه غافل نباشد.
چشمش هميشه به صاحبش بود، هميشه اين عبارت را ميخواندند که: اذن الله الواعيه عين الله الناظره، با جانش ميگفت که وجود مقدس حضرت بقيةالله عين الله الناظره است و حتي اين تعبير را داشتند که قبل از اينکه ما بخواهيم خودمان را ببينيم يا چيزي را ببينيم وجود مقدس حضرت بقيةالله ميبيند، عين الله الناظره است اذن الله الواعيه است، واقعاً به اين مطلب اعتقاد داشت که قبل از اينکه بخواهد خود ايشان چيزي را بشنود حضرت ميشنود، قبل از اينکه ايشان بخواهد چيزي را ببيند حضرت ميبيند، اين خيلي مقام است، اينها را ما بيانش ميکنيم اما آيا باور هم داريم؟
ايشان واقعاً باور داشت لذا وقتي هم که صحبت ميکردند شما ديديد که با چه حالتي بيانش ميکنند، معلوم است که از جانش برميخيزد، با اينکه معمولاً هرچه انسان سنّش بالاتر ميرود خصوصاً اگر عالم شخصيت ارزشمندي باشد بيشتر مشهور ميشود اما ايشان سعي داشت که هرچه سنّش هم بالاتر ميرود شهرتش کمتر بشود، در جلسات ختمي که شرکت ميفرمودند يک کناري قرار ميگرفتند که خيلي معلوم نشود که ايشان وارد شدند گاهيوقتها اصلاً متوجه نميشدند که آقا تشريف آوردند در مجلس نشستند، وقتي ميرفتند ميفهميدند که ايشان هم در مجلس بودند. از نظر وضع قيافه و لباس سر و وضع هم همينحالت را داشتند سعي ميکردند که خيلي قيافه مشخصي نداشته باشند ممتاز از ديگران نباشند، اينها درسهاي مهمي است.
حتي در درس هم سعي ميکردند که خيلي درسشان شلوغ نشود که مشهور بشوند و شايد گاهي سکوتهاي ممتدي ميکردند در درس که بعضي از طلبهها فکر ميکردند ايشان مثلاً مطلب دستش نيست مطالعه نکرده يا خداينکرده مشکلي دارد ولي آنهايي که اهلش بودند نه تازه بيشتر جذب ميشدند.
براي اين مسأله شهرت که ايشان گريزان بود يادم نميرود که در محضر ايشان بوديم شخصيت عظيمي بنا بود که در نجف اشرف شهريه ايشان را انجام بدهد، آيةالله شهريه بدهد از طرف ايشان، اولاً فرمودند که آن آقاي محترم بايد با طيب خاطر و با رضايت کامل اين کار را انجام بدهد نکند که اين آقا مأخوذ به حيا شده باشد يا مثلاً اجباراً به خاطر احترام آقا مثلاً بپذيرد، نه اگر واقعاً ميل ندارد به اختيار خودش دوست ندارد انجام ندهد.
اگر رضايت کامل دارد البته بخاطر خودش علاقه دارد متکفّل اين مسأله بشود، که آن آقاي بزرگوار فرمودند که من خودم اين کار را انجام ميدهم با طيب خاطر با رضايت کامل. ثانياً فرمودند خوب حالا که ميخواهند بدهند پس شرطش اين است که به نام اهل علمي از قم بدهند، اين آقاي محترم گفت اين مگر امکان دارد که ما در نجف شهريه بدهيم بعد تابلويش بنويسيم يا عنوان کنيم که اهل علمي از قم اين شهريه را ميدهد، اين براي من مورد اتهام است و من مورد اتهام واقع ميشوم امکان ندارد اين مسأله.
ممکن است بگويند که اين پول را ايشان از بعضي از مراکز خارجي دارد ميآورد يا چيز ديگري، براي من مشکل ميشود آن آقا گفتند، که بعد که محضر ايشان عرض شد که اين امکان ندارد ديگر بالاکراه پذيرفتند که اسم ايشان برده بشود باز هم ميفرمودند که پس عظمي نوشته نشود.
بسيار از شهرت و مشهور شدن گريزان بود. لذا در کتابهايش مي نوشتند العبد محمدتقي البهجت، و يک موردي هم خودم شاهد بودم من براي يک جرياني وقتي محضر ايشان شرفياب شدم پيشنهادي داشتم بعد به ايشان عرض کردم که لازم بود طبق پيشنهاد بنده ايشان به خيابان بيايد و اعتراضي بکند و مسائلي داشته باشد، فرمودند يعني تو ميگويي من بيايم خودم را مطرح کنم؟! واقعاً از اين مسأله خودمطرح کردن و شهرت پيدا کردن گريزان بود که خيلي هم مشکل است ماها همه خودمان هميشه سعي ميکنيم خودمان را مطرح کنيم ما را بشناسند بيشتر مقبوليت در اجتماع پيدا کنيم اما ايشان کاملاً ضد اين نظر مبارکشان بود.
مرجعيت
در مسأله مرجعيت هم که مورد مراجعه مردم واقع ميشدند، قهراً يک مقدار شهرت پيدا ميکردند ايشان سعي کردند که به مقدار ضرورت اکتفا کنند. در مسأله مرجعيت به اقلّ مايمکن به اقلّ مايلزم اکتفا ميکرد و بيشتر از آن را راضي نبود.
باز يادم نميرود که من يک روز مشهد ميخواستم شرفياب محضر ايشان بشوم آقازاده محترمشان آقاي حضرت حجتالاسلام والمسلمين آقاشيخعليآقا که تشريف داشتند قبل از اينکه من محضر آقا شرفياب بشوم فرمودند امروز آقا مطلبي را به من گفتند که برايت تعريف ميکنم فرمودند که علي آقا تو هرکسي ميخواهي باشي باش تو ميخواهي حجةالاسلام باشي باش مانعي ندارد، ميخواهي آيةالله باشي باش مانعي ندارد، ميخواهيآيت الله العظمي باشي باش ميخواهي مرجع تقليد باشي باش، اعلم فقها هم باشي هيچ مانعي ندارد.
فرموده بود من راضي نيستم که با تبليغ مرجعيت من خداينکرده لطمهاي وارد بشود به ديگران، و اين خيلي مهم است که شخص در يک جايگاه رفيع قرار بگيرد اما حواسش باشد که مبادا خداينکرده به ديگران لطمهاي وارد بشود و البته من اينجا بايد اين را استدراک کنم که اکثر بزرگان و فقهاي عظيم و عظيمالشأن ما که امروز هم حضور دارند و سايهشان بر سر ما مستدام باشد آنها هم همين حالت را دارند آنها هم شخصيت عظيمالشأني هستند که راضي نيستند مکروهي براي کسي واقع بشود و وارد بشود يا مرجعيت آنها مانع از کار ديگران بشود و من اين را بعينه ديدم يعني به همان صورت که با مرحوم آيت الله العظمي آقاي بهجت ارتباط داشتم و محضر ايشان شرفياب ميشدم مراجع معظم ديگر تقليد که در نجف و قم هستند و محضرشان شرفياب ميشدم و ميشوم آنها هم همه منزّهاند. يک وقت اين ارتکاز نشود که خداينکرده ديگران اينگونه نيستند نه آنها هم منزه هستند، هر کس که فقيه باشد فقه او و فقاهت او، او را به تقوا و زهد ميکشاند.
ايشان واقعاً بيهوا بود و به شدت مواظب بود که مبادا آنچه را که دلش ميخواهد آن را مرتکب شود، نسبت به حفظ دين و حفظ شعائر ديني بسيار اهتمام داشت بارها و بارها که خدمت ايشان شرفياب شديم ذکر ايشان و فرياد ايشان در مورد مسائل ولايت بود مظلوميت اميرالمؤمنين و اهل بيت بود مظلوميت حضرت زهرا بود و حقانيت مذهب حقّه اثنيعشري بود و نسبت به مکاتب انحرافي کاملاً بصير و آگاه بود و مرتب در مطالبي که ميفرمودند تذکراتي ميدادند و در مطالبي که داشتند هم هميشه جواب شبهات را ميفرمودند که اگر مطالب ايشان جمعآوري بشود کاملاً ميشود که از مطالب ايشان مجموعهاي به عنوان پاسخ به شبهات جمعآوري بشود.
تهیه و فرآوری: گروه حوزه علمیه
منابع:
سايت آيت الله بهجت(ره)
کتاب به سوي محبوب
کتاب برگي از دفتر آفتاب