تبیان، دستیار زندگی
«برف روی شیروانی داغ» فیلمی است خارج از جریان روز سینمای ایران که این ویژگی لزوماً به مفهوم پیشرو بودن آن نیست.محمدهادی کریمی پس از نگارش فیلمنامه‌های متعدد سینمایی و تلویزیونی و در جایگاهی که یکی از فیلمنامه‌نویسان مستقل و قدیمی سینمای ایران محسوب می‌شود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جریان زندگی کجاست؟


«برف روی شیروانی داغ» فیلمی است خارج از جریان روز سینمای ایران که این ویژگی لزوماً به مفهوم پیشرو بودن آن نیست.


برف روی شیروانی داغ

محمدهادی کریمی پس از نگارش فیلمنامه‌های متعدد سینمایی و تلویزیونی و در جایگاهی که یکی از فیلمنامه‌نویسان مستقل و قدیمی سینمای ایران محسوب می‌شود، با فیلم «غیرمنتظره» قدم به حیطه کارگردانی گذاشت.

«غیرمنتظره» و «امشب شب مهتابه» همچون دیگر فیلمنامه‌هایی که کریمی به نگارش درآورده یک ویژگی مهم دارند که همان نشانه رفتن زوایایی جذاب از روابط انسانی در موقعیت‌هایی به شدت دراماتیک است.

اما این همه ماجرا نیست، چرا که در بیشتر این قصه‌ها ایده اولیه جذاب در مسیر دراماتیزه شدن به شدت نمایشی و اغراق‌آمیز شده و با یک طراحی ساده‌پسند بیش از هر چیز لایه سطحی احساسات مخاطب را نشانه می‌رود.

کارگردان در سومین فیلم خود «برف روی ...» ایده اولیه‌ای را محور کار قرار داده که همچنان زوایای پنهان و جذابی را از روابط انسان‌ها نشانه می‌رود و البته درونی و نمادین‌تر از سایر قصه‌های او است.

فیلم‌هایی چون «اتانازی»، «چشمان سیاه»، «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» و «امشب شب مهتابه» نمونه‌هایی هستند از پرداخت پررنگ ملودرام در این آثار و فاصله گرفتن از تأثیرگذاری بالقوه‌ای که در ذات این موقعیت‌های نمایشی وجود دارد.

در این میان فیلم‌هایی همچون «الهه زیگورات»، «انعکاس»، «شمعی در باد»، «رخساره» و حتی «مارال» وجود دارند که در

برف روی شیروانی داغ

آن‌ها تلاش شده این سیر درام‌پردازی در تعادل با رئالیسم قرار بگیرد و در واقع آثار متعادل‌تری در کارنامه نویسندگی کریمی محسوب می‌شوند و البته مهجور همچون «الهه زیگورات».

این نویسنده/ کارگردان در سومین فیلم خود «برف روی ...» ایده اولیه‌ای را محور کار قرار داده که همچنان زوایای پنهان و جذابی را از روابط انسان‌ها نشانه می‌رود و البته درونی و نمادین‌تر از سایر قصه‌های او است.

قصه مرگ استاد شاعری که شاگردان، مریدان و عاشقانی خانه‌زاد دارد که با مرگ او شروع به مرور گذشته می‌کنند و از خلال این یادآوری‌ها هم پازل شخصیتی استاد کامل می‌شود هم روابط زمال حال آنها به چالش کشیده می‌شود.

ناگفته پیداست که زمان محدود روایی که یک شب تا صبح است، لوکیشن محدود که خانه استاد است و تعدد شخصیت‌های پیرامون استاد که پنج جوان هستند موقعیت نمایشی را ایجاد می‌کند که به تئاتر پهلو می‌زند.

این وجه بخصوص در دیالوگ‌نویسی خود را نشان می‌دهد که حجم زیاد گفت‌وگوها و اطلاعات و مفاهیمی که قرار است از این طریق به مخاطب انتقال پیدا کند، راه را بر زبان تصویر می‌بندد و همه چالش‌ها و مسائل و مشکلات در گفتگو حل و

برف روی شیروانی داغ

فصل می‌شود.

هرچند تلاش شده با تکیه بر تمهید روایی فلاش‌بک شرایطی فراهم شود تا زمان و مکان شکسته شده و برخی اطلاعات لازم برای تکمیل پازل استاد با زبان تصویر بیان شود، اما واقعیت این است که فیلم به شدت متکی بر گفت‌وگو و تئاتر است تا سینما.

از وجه مفهومی باید به این نکته اشاره کرد که به نظر می‌آید قصه و شخصیت‌ها بیشتر از آنکه نسبتشان با درام درونی مهم باشد بار نمادینی که بر دوش آنها نهاده شده اهمیت پیدا کرده است.

همین نکته تأثیر خود را بر دیالوگ‌نویسی هم گذاشته و گفت‌و‌گوهای پینگ‌پونگی که بین کاراکترها رد و بدل می‌شود یا در لفافه است یا به به روابط درونی یک قشر، طبقه یا طرز تفکر خاص پهلو می‌زند. به همین دلیل تلاش نشده زمینه‌سازی برای آن انجام شود و به پیشزمینه ذهنی مخاطب تکیه شده است.

درحالیکه وقتی همه این رمز و رازها، کدها و نمادها و نشانه‌ها را کنار هم قرار می‌دهیم و قصه فیلم را مرور می‌کنیم این سئوال در ذهنمان شکل می‌گیرد که نسبت این قصه، آدم‌ها و مسائلشان با زمان حال تا چه حد برای مخاطب ملموس و قابل درک است؟

نگاهی هجوگونه به قشر جوان و روشنفکرنما که همه دغدغه‌شان کشف رمز از آخرین دست‌نوشته استاد فقید است اما در این مسیر به جای نزدیک شدن به احوالات استاد از او فاصله می‌گیرند. اگر بار نمادین شخصیت‌ها و دیالوگ‌ها را از آنها بگیریم، چه چیز از قصه می‌ماند؟ قصه درباره چیست؟ زندگی در کجای این داستان جریان دارد؟

برف روی شیروانی داغبرف روی شیروانی داغ
برف روی شیروانی داغبرف روی شیروانی داغ
برف روی شیروانی داغبرف روی شیروانی داغ

سینما و تلویزیون تبیان


سحر عصرآزاد/ خبرآنلاین