تبیان، دستیار زندگی
کامیار عابدی در نوشتاری از «خیال‌پردازی یا بی‌تقیدی اخلاقی در بیان خاطره‌های ادبی و فرهنگی» نوشته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تحریف در خاطره‌های ادبی و فرهنگی؟


کامیار عابدی در نوشتاری از «خیال‌پردازی یا بی‌تقیدی اخلاقی در بیان خاطره‌های ادبی و فرهنگی» نوشته است.


تحریف در خاطره‌های ادبی و فرهنگی؟

این یادداشت از این قرار است:

«خاطره‌گویی از انواع ادبی جذاب است و بویژه در عصر تجدد، این نوع ادبی در میان ایرانیان مورد توجه خاصی قرار گرفت. بسیاری از ما از شنیدن یا خواندن خاطره‌ها لذت می‌بریم و حتا گاه آن‌ها را مبنای داوری‌های خود قرار می‌دهیم. بخشی از خاطره‌گویان می‌کوشند تا حد امکان به بیان دقیق رویداد مورد اشاره بپردازند؛ اما بدبختانه برخی چنین تقیدی ندارند و به جای خاطره‌نگاری، به خیال‌پردازی می‌پردازند. به چند نمونه‌ی اندک از این خیال‌پردازی‌ها یا بی‌تقیدی‌های اخلاقی در بیان واقعیت که خوانده‌ام یا شنیده‌ام، اشاره می‌کنم.

ادیبی از خاطره‌های خود از کلاس‌های ابراهیم پورداوود در دانشگاه سخن گفته است؛ در حالی‌که پورداوود در سال 1347 درگذشته و این ادیب در نیمه‌ی دهه‌ی 1350 دیپلم دبیرستان گرفته و به دانشگاه رفته است.

پژوهشگری می‌گوید که با مهدی اخوان ثالث مراوده داشته و در نزد اخوان ثالث از تحلیل‌ها و تحقیق‌های ادبی او به تندی انتقاد کرده است؛ در حالی‌که این پژوهشگر ربع قرن اختلاف سنی با اخوان ثالث داشته است و چنین رابطه و انتقادهایی بسیار بعید به نظر می‌آید.

شاعری فقید نوشته است که دیدارهای زیادی با نیما یوشیج داشته و شاگرد او بوده است؛ در حالی‌که درهیچ‌یک از منابع مربوط به زندگی نیما کوچک‌ترین اشاره‌ای به نام این شاعر نیست.

شاعری دیگر در یک گفت‌وگو به تفصیل از نقش خود در کانون نویسندگان ایران در دهه‌ی 1340 و دهه‌ی بعد سخن گفته است؛ در حالی‌که هیچ‌یک از منابع در این زمینه آن هم با گرایش‌های مختلف سیاسی این ادعا را تأیید نمی‌کند. درخور یادآوری است که این شاعر، شاعری غیرسیاسی بوده و چند موقعیت شغلی رده بالا هم در نیمه‌ی دوم حکومت پهلوی داشته است.

پژوهشگری می‌گوید که بر اساس اطلاع دست اول وی، شاعر و نقاشی سرشناس در دوره‌ی جوانی با گرفتن کمک‌هزینه از یک کشور خارجی به آن کشور رفت و یک سال در آن کشور زیست؛ در حالی‌که یک هنردوست فرهیخته با خرید تعداد زیادی تابلوی نقاشی از آن شاعر و نقاش مقدمات این سفر را برای وی رقم زد.

شاعری فقید نوشته است که دیدارهای زیادی با نیما یوشیج داشته و شاگرد او بوده است؛ در حالی‌که درهیچ‌یک از منابع مربوط به زندگی نیما کوچک‌ترین اشاره‌ای به نام این شاعر نیست.

شاعری ضمن بیان خاطره‌های خود می‌گوید که در جلسه‌ای فرهنگی صدای اعتراض رسای خود را به تفصیل به گوش همسر شاه سابق ایران رسانده است؛ در حالی‌که این شاعر نیز مانند شاعر پیشین، شاعری غیرسیاسی بود و از عوالم چنین اعتراض‌هایی، آن هم در اوج اقتدار حکومت پهلوی دوم بسیار دور بود.

آخرین نمونه از چنین خاطره‌پردازی‌ها به قلم شخصی است که گویا در حال حاظر به شغل ویراستاری مشغول است. در این گفت‌وگو، او از طرف گفت‌وگوکننده، نویسنده و منتقد و پژوهشگر نامیده شده است؛ در حالی‌که گفت‌وگوشونده در دهه‌ی 1340 و اوایل دهه به گفت‌وگوهای مطبوعاتی با اهل فرهنگ و ادب مشغول بود. دو مجموعه گفت‌وگو از او در دست است و یکی از آن دو که گفت‌وگو با اسماعیل خویی است، به دلایلی شهرت بیش‌تری دارد. هیچ اثری که بتوان بر مبنای آن، این ویراستار را نویسنده و منتقد و پژوهشگر نامید، در دست نیست.

در این گفت‌وگو، این ویراستار خود را در زمینه‌ی عرفان و فلسفه از شاگردان آیت‌الله طباطبایی (علامه) و بدیع‌الزمان فروزانفر و سیداحمد فردید خوانده است؛ در حالی‌که در هیچ‌یک از منابع مربوط به دو شخصیت نخست نامی از این ویراستار نیست.

تحریف در خاطره‌های ادبی و فرهنگی؟

این ویراستار می‌گوید که با سهراب سپهری دوستی داشته است و سپهری در خانه‌ی او و نیز خانه‌ی اسماعیل شاهرودی که در دوره‌ی بستری شدن در بیمارستان کلیدش در دست وی بوده، به مراقبه می‌پرداخته است؛ در حالی‌که صاحب این قلم نه از خانواده و نه از اغلب دوستان سپهری هیچ‌گاه نامی از این ویراستار نشنیده است.

این ویراستار می‌گوید که سپهری فارسی نمی‌دانست، عربی نمی‌دانست، کمی انگلیسی می‌دانست و فقط فرانسوی می‌دانست و بخشی از منظومه‌ی «صدای پای آب» و چند شعر دیگر سپهری را او نخست ویرایش و منتشر کرده است؛ در حالی‌که به طور قطع و یقین، چنین ادعایی صحت ندارد.

این ویراستار می‌گوید: هیچ یادم نمی‌رود که در دهه‌ی 40 مقاله‌ای درباره‌ی فوتبال نوشت و من آن را به کیهان ورزشی دادم که چاپ شد. ممکن است این ویراستار واسطه‌ی چاپ نامه‌ی سپهری بوده باشد؛ اما ممکن است این‌طور نباشد؛ چرا که انتشار این نامه در کیهان ورزشی به خلاف گفته‌ی وی، در سال 1351 صورت گرفت و نه دهه‌ی 1340.

در این گفت‌وگو ویراستار مورد بحث سپهری را ملامت می‌کند که چرا از عرفان سخن می‌گفت و به فلان کلوپ و کافه می‌رفت و تابلوهایش را در بهمان گالری به نمایش می‌گذاشت و اسنوب بود و حرف کسی را قبول نداشت و حق شاعران دیگران را خورده است و باید در گفت‌وگوی مطبوعاتی از شاعران دیگر تمجید می‌کرد و خودش شاعر درجه سومی بیش‌تر نبود و سواد درستی نداشت و همیشه یکی از مشکلات زندگی این ویراستار به شمار می‌رفت. با این همه، ویراستار مورد بحث تأکید می‌ورزد که سمپاتی خاصی به سپهری داشت و با او معاشرت می‌کرد. آیا این نکته به نظر شما شگفت‌آور نیست؟

در پایان چه آرزویی می‌توان کرد جز این‌که بیان خاطره‌های ادبی و فرهنگی و هنری با تقید به آن‌چه رخ داده، همراه شود و نه آن‌چه در خیال گوینده‌ی خاطره گذشته است. همچنین آرزو می‌کنم که روزی روان‌شناسان آشنا با ادب و فرهنگ و هنر از دلایل روانی این‌گونه خیال‌بافی‌ها در کشورمان پرده بردارند.»

بخش ادبیات تبیان


منبع: خبرگزاری دانشجویان ایران