تبیان، دستیار زندگی
شب عملیات وقتی از میون اون همه سربند و میون اون همه جمعیت ،سربند یا فاطمه الزهرا فقط قسمت او شد و با صدای بلند فریاد زد : ( می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم) دیگه جای هیچ حرفی نبود.....
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زینب سیفی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم


هر چی التماس کرد فرمانده نمی پذیرفت که به عملیات بیاید با یک حالتی گفت: شکایتتونو به مادر می کنم. به فرمانده گفتم :(حاجی دلم برای شما سوخت که قراره شکایتتون را بکند.) فرمانده با تعجب پرسید: (چه طور؟!) گفتم: (آخه مادرش بی بی دو عالمه و شفاعت کننده ی همه ...) حرفم تمام نشد که فرمانده به دنبالش دوید....


سربند

این شور زهرایی چه شوری است که تا به سرت بیافتد عاشق و بی قرارت  می کند؟ و چگونه است آنان که در پی دفاع از ولایت می روند زهرایی پر می کشند؟ چه رمزی است که توفیق شهادت در سایه عشق به بی بی  دوعالم است؟ و این را عاشقان حضرت زهرا(س) از پشت درب خانه ، از کوچه های بنی هاشم آموختند . نسل به نسل و سینه به سینه منتقل کردند و در هر عصری حماسه ها آفریدند تا به نسل فرزندان خمینی رسید . آنگاه که تمام دنیا متحد شدند تا شیعه را از بنیاد نابود کنند سروهای ما ایستادگی کردند و در گلزار شهرمان گلهای شهادت کاشته شدند و لاله های گلگون کفن در آرزوی دیدار یار جاودانه شدند و هر روز عاشقان کربلا فریاد بر می آوردند که چگونه دوری از کربلا را صبر کنیم؟ ( کیف اصبر علی فراقک) و در اشتیاق وصل می سوختند.

بهترین ذکرشان در مناطق عملیاتی یا زهرا بود(س) . آن هنگام که عملیاتی با نام مقدس فاطمه الزهرا(س) آغاز می شد، شور دگری بر قلب ها حاکم می گشت و چه شیرین بود دعواهایی که بر سر سربند یا فاطمه (س) بود...

این شقایق هایی که در اقتدا به مادرشان پرپر شدند برای من و تو پیام  دارند. پیامشان را می شنوی؟ مگر قرار نبود سینه به سینه منتقل شود؟ نکند نشنیده بگیریم!...

که وای بر ما اگر نگوییم ...

یادت هست می نوشتند "بشکند قلم هایی که ننویسد بر فرزندان خمینی چه گذشت"  و من به سهم خودم برایت می نویسم  تا دریابی چه سری است بین گمنامی شهدای گمنام با حضرت زهرا(س). مفقود الاثری شهدای مفقود الاثر با قبر پنهان بی بی دوعالم...

و دریابی چرا وقتی که عملیات با نام مقدس حضرت بود اکثراً از پهلو و بازو سینه و صورت آسیب می دیدند

تا دریابی سعادت شهادت در سایه عشق به حضرت زهرا(س) است . قطعاً این عشق ظاهر و باطنت را بصیرت و فکرت را زندگی روزمره ات را زهرایی می کند ....

یا زهرا (سلام الله علیها)

شهید حجه الاسلام میثمی

رمز عملیات (کربلای 5) به نام فاطمه زهرا (س) بود . مفاتیح رو باز کرد زیارت حضرت زهرا (س) آمد . شروع کرد به خواندن و خیلی گریه کرد . سه روز بعد در همین عملیات، روز 12 بهمن 65 که مصادف با شب شهادت حضرت زهرا(س) بود به دیدار معبود شتافت. (شهید عبدالله میثمی،نفر اول سمت راست)

• رمز عملیات فتح المبین را حاج آقا به فرمانده نیروی زمینی پیشنهاد دادند، بعد گفتند:" حضرت زهرا(س) مظهر غضب خداوند است و اگر این عملیات به نام آن حضرت شروع شود قطعاً پیروز می شوید". (شهید آیت الله اشرفی اصفهانی)

• می‏خواهم مثل مادرم فاطمه زهرا(س) گمنام باشم. می‏خواهم جسدی نداشته باشم. کسی برایم چلچراغ نگذارد، کسی مراسمی نگیرد. (شهید سیدابراهیم تارا)

رمز عملیات (کربلای 5) به نام فاطمه زهرا (س) بود . مفاتیح رو باز کرد زیارت حضرت زهرا (س) آمد . شروع کرد به خواندن و خیلی گریه کرد . سه روز بعد در همین عملیات، روز 12 بهمن 65 که مصادف با شب شهادت حضرت زهرا(س) بود به دیدار معبود شتافت

• با شروع عملیات کربلای پنج بارها گفته بود: "ما مزد خویش را در این عملیات خواهیم گرفت ". (شهید عبدالله میثمی، شهادت 12/11/65)

• شب عملیات کارخانه نمک بود، که ما، به موضع عراقی ها نفوذ کردیم، آر پی جی زن بود و مدام این طرف و آن طرف  می دوید. ناگهان یک عراقی با کلت منور، پشت او را هدف قرار داد و گلوله های آرپی جی پشت او منفجر شد.

فریاد یا زهرا(س) آخرین کلام او بود که به آسمان برخاست.  (شهید ایزدی)

• خدایا! مگر غیر از این‌ است‌ که‌ بدن‌ ما برای‌ مردن‌ آفریده‌ شده‌؛ پس‌ دوست‌ دارم‌ که ‌بدنم‌ طوری‌ قطعه‌ قطعه‌ شود و بدنی‌ برای‌ من‌ باقی‌ نماند تا اینکه ‌قسمتی‌ از زمینی‌ را به‌ عنوان‌ قبر اشغال‌ کنم‌ که‌ بعدها بگویند، او در راه‌ خدا کشته‌ شده‌ است‌. دوست‌ دارم‌ که‌ برای‌ همیشه‌ مفقودالجسد بمانم‌، مثل‌ خیلی‌ از مفقود الجسدها، مثل بی بی دو عالم، فاطمه - سلام الله علیها- که بعد از گذشت بیش از سیزده قرن هنوز قبری ندارد و مفقود الجسد است.(شهید احمد اسماعیل تبار)

شب عملیات کربلای پنج بود. آخرین جلسه توجیهی. آخر جلسه سردار بابایی یه جمله گفت که فضا عوض شد.

گفت: مثل اینکه حضرت زهرا اینجاست، نگران نباشید...

• ائمه اطهار رو  دوست داشت ولی علاقه اش به حضرت زهرا (س) خیلی بیشتر بود. ورد زبونش یه جمله بود. همش می گفت: " دوست دارم، دست خود را گه به صورت، گه به پهلو، گاه بر بازو بگیرم" و شگفت اینکه  بر اثر ترکش توپ بعثیان به صورت، پهلو و بازو در عملیات کربلای 10به لقاءالله پیوست. (شهید فریدون کرمی ، شهادت 3/2/66)

• عروسیش بود. کارت دعوت پخش می کرد . یک کارت برای امام رضا ،مشهد . یک کارت برای امام زمان، مسجد جمکران . یک کارت برای حضرت معصومه،قم .این یکی را خودش برده بود انداخته بود توی ضریح. «چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ کی بهتر از شما؟ ببین همه آمدیم. شما عزیز ما هستی .» حضرت زهرا آمده بود به خوابش ، درست قبل از عروسی! (شهید مصطفی ردانی پور)

شهید برونسی

• عشق او به خانم صدیقه طاهره (سلام الله علیها) بیشتر از این حرف ها بود که به زبان بیاید، یا قابل وصف باشد. یک بار بین بچه ها گفت: دوست دارم با خون گلوم، اسم مقدس مادرم رو بنویسم.

به هم نگاه کردیم. نگاه بعضی ها تعجب زده بود: اینکه می خواست با خون گلویش بنویسد، جای سوال داشت. همین را هم ازش پرسیدم. قیافه اش محزون شد گفت: یک صحنه از روز عاشورا همیشه قلب منو آتیش می زنه!

با شنیدن اسم عاشورا، حال بچه ها از این رو به آن رو شد. خودش هم منقلب شد و با صدای لرزان ادامه داد: اون هم وقتی بود که آقا ابا عبدالله (سلام الله علیه) خون حضرت علی اصغر (علیه السلام) رو به طرف آسمان پاشیدند و عرض کردند: خدایا قبول کن؛ من هم دوست دارم با همین خون گلوم، اسم مقدس بی بی رو بنویسم تا عشق  و ارادت خودم رو ثابت کنم. جالب بود که می گفت: از خدا خواستم تا قبل از شهادتم، این آرزو حتماً برآورده بشه. توی عملیات والفجر1 به آرزوش رسید . من خودم دیدم که روی یک تخته سنگ، با همون خونی که از گلوش می اومد، اسم مقدس بی بی رو نوشت. (شهید برونسی،نفر دوم از چپ ایستاده)

• شب تا صبح نخوابید. نماز می خواند. دعا می کرد. گریه می کرد. می گفت: «من شهید می شم. » گفتم «مصطفی . این حرف ها رو بگذار کنار . بگیر بخواب نصفه شبی .» گفت « نه . به جان خودم شهید می شم. می دونم وقتش رسیده .» ول کن نبود. چشم هایش سرخ شده بود . گریه اش بند نمی آمد. صبح موقع رفتن، گفت «چند وقت دیگه عروسیه . باید قول بدی می آی.» گفتم «این همه گریه و زاری می کنی، می گی می خوام شهید بشم. دیگه زن گرفتنت چیه؟» گفت« خانمم سیده . می خواهم « به حضرت زهرا محرم باشم. شاید به صورتم نگاه کند.» (شهید مصطفی ردانی پور)

عروسیش بود. کارت دعوت پخش می کرد . یک کارت برای امام رضا ،مشهد . یک کارت برای امام زمان، مسجد جمکران . یک کارت برای حضرت معصومه،قم .این یکی را خودش برده بود انداخته بود توی ضریح . « چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ کی بهتر از شما؟ ببین همه آمدیم. شما عزیز ما هستی .» حضرت زهرا آمده بود به خوابش ، درست قبل از عروسی!

• من می روم امّا اگر زنده برنگشتم، به یاد محسن فاطمه گریه کن و اگر سلاح دشمن قلبم را پاره پاره کرد، به یاد حسنش گریه کن و اگر تیر بر تارک سرم خورد و آن را دو نیم کرد، به یاد شوی فاطمه گریه کن و اگر بدنم را پاره و لهیده یافتی، به یاد حسینش گریه کن ولی اگر جسمم را دیگر هرگز نیافتی، به یاد فاطمه گریه کن که من نیز به یاد او بارها گریه کردم و همیشه گریه خواهم کرد؛ چون از او مظلوم تر سراغ ندارم.

اینک من می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم. (قسمتی از وصیت نامه شهید منصور کاظمی، تاریخ شهادت : 65/12/13 – شلمچه)

• اینكه بعد از 22 سال پیكر شهید هاشمی تفحص می‌شود و در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) سال 89 تشییع می‌شود، این رازی است كه نتیجه توسلات و توجهات شهید هاشمی به مادرمان حضرت زهرا (س) است. این شهید بزرگوار علاقه زیادی به حضرت زهرا (س) داشت و نور ایمان و نماز شب در چهره ایشان نمایان بود. (سرهنگ کیانی در مورد شهید علی هاشمی،نفر دوم سمت راست ایستاده)

شهید علی هاشمی

خیلی التماس کرد که همراه خودمون ببریمش.وقتی فرمانده مخالفت می کرد بغضش بیشتر می شد.وقتی دید که دیگه حریف حاجی نمی شه اشک در چشمانش حلقه زد و باصدایی بغض آلود گفت:( اگه شکاییتون را به مادرم نکردم.) سرش را انداخت پایین و رفت.

محمد که کنار فرمانده بود لبخندی زد و گفت اونوقت می گن چرا بچه ها را راه نمی دین . با تمام شدن حرف محمد ناخودگاه ابروهایم در هم گره خورد. فرمانده که حواسش به من بود پرسید:( شما چرا ناراحت شدی؟) گفتم : (حاجی دلم برای شما سوخت که قراره شکایتتون را بکند.) فرمانده با تعجب پرسید: (چه طور؟!) گفتم: (آخه مادرش بی بی دو عالمه و شفاعت کننده ی همه ...) حرفم تمام نشد که فرمانده به دنبالش دوید....

شب عملیات وقتی از میون اون همه سربند و میون اون همه جمعیت، سربند یا فاطمه الزهرا فقط قسمت او شد و با صدای بلند فریاد زد:(می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم) دیگه جای هیچ حرفی نبود.....

نمی دونم! به این موضوع فکر کردید که دو سال متوالی رو داریم که روز شهادت حضرت زهرا(س) شهدای گمنام مهمانمان می شوند؟

جالب اینجاست که این دو سال سرداران شهیدی رخ نشان دادند که زندگی هر کدامشان پر است از عشق و علاقه به حضرت. سال گذشته شهید علی هاشمی و امسال شهید برونسی.

شهدا به سند آیه ی قرآن زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند. قطعاً بازگشت این عزیزان در این ایام جای تأمل دارد . من فکر می کنم خواستند اثبات کنند که ما هنوز هم آماده حرکت هستیم تا انتقام سیلی مادر را بگیریم .

زینب سیفی

بخش فرهنگ پایداری تبیان