تبیان، دستیار زندگی
هیچ می‌دانید در روزهایی که رسانه‌ها خبر از دستمزد میلیاردی گلزار برای بازی در «قهوه تلخ» می‌دهند، بازیگر نوجوان نقش «باشو» چگونه زندگی خود را می‌گذراند؟
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : محمد صابری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هزارتوی بازیگری؛ از گلزار تا باشو!


هیچ می‌دانید در روزهایی که رسانه‌ها خبر از دستمزد میلیاردی گلزار برای بازی در «قهوه تلخ» می‌دهند، بازیگر نوجوان نقش «باشو» چگونه زندگی خود را می‌گذراند؟


هزارتوی بازیگری؛ از گلزار تا باشو!

محمدرضا گلزار چهره‌ای است که حاشیه‌سازی و پولسازی را توأمان در جغرافیای سینما تجربه می‌کند. همیشه خبرساز است و آن قدر که برای گیشه‌ها مورد توجه بوده‌است در صفحات سینمایی و محافل تخصصی سینما اقبالی به خود ندیده است. با این همه او همچنان چهره‌ای مهم در تحلیل جغرافیای سینمای ایران محسوب می‌شود چهره‌ای که با عقد نخستین قراردادش در سال 90 اولین شگفتی رسانه‌ای امسال را به نام خود ثبت کرد و تیتر یک بسیاری از سایت‌ها و روزنامه‌ها شد. او برای ایفای نقش در یکی از بخش‌های مجموعه «قهوه تلخ» مبلغ یک میلیارد تومان دریافت کرد تا بار دیگر رویای حضور در عالم سینما را برای بسیاری زنده کند. دنیای پر زرق و برقی که هر از گاهی قربانیان زیادی را هم به کام خود می‌کشاند اما بیشتر سویه اشتهابرانگیزش در رسانه‌ها بازتاب دارد.

خوب، بد، زشت

اشتباه نشود، در این گزارش نه هدف تحلیل خوب و بد بودن عقد قرارداد گلزار در مقام یک بازیگر است نه مرثیه‌خوانی برای آرزومندان بازیگری؛ هدف تنها انعکاس تصویری واقعی از دنیای ناشناخته بازیگری است. پائولو کوئلیو در یکی از رمان‌های متفاوتش با نام «برنده همیشه تنهاست» تصویری خیره‌کننده از این دنیا ارائه کرده‌است. داستان این رمان در حال و هوای یک هفته برگزاری جشنواره فیلم کن می‌گذرد و به‌طور موازی داستان کاراکترهایی را روایت می‌کند که هر یک با آروزیی پا به این جزیره سینمایی می‌گذارند. درکنار تصویری که کوئلیو در رمانش ارائه می‌دهد اما تصویری که در ذهن غالب ما از دنیای بازیگری حک شده است تصاویر بیشتر «گلزاری» است و کمتر توجهی به روی دیگر سکه بازیگری داشته‌ایم. فیلم سینمایی «سوپر استار» (تهمینه میلانی) را نیز می‌توان یکی از معدود نمونه‌های داخلی دانست که در تلاش برای نمایاندن تصویری متفاوت از دنیای بازیگری دانست.

حالا می‌توانی در همان فلکه لشکرآباد، روبروی تابلو دانشگاه در میان دستفروشان باشو را ببینی که هنوز هم در وجودش ترس و دلهره دارد. اما دلهره‌اش نه از جنگ و نه از دست دادن خانواده‌اش بلکه از ماموران شهرداری و اینکه باید برای چندمین بار پله‌های اداره اجرائیات را بالا و پایین بدود تا بساط سیگار فروشی‌اش را پس بگیرد.

او کوچک نیست، اما غریبه است!

«باشو، غریبه کوچک امروز 36 ساله است و از سر بیکاری سیگار می فروشد.» این جمله آغازین گزارشی است که در لابه‌لای اخبرا ریز و درشت عالم سینما در یکی از خبرگزاری‌های رسمی منتشر شد. جمله ای که برای بازخوانی خاطرات آنان که سال‌ها پیش از این فیلم بهرام بیضایی را در سالن‌های تاریک سینما به تماشا نشسته‌اند پیام‌آور واقعیتی تلخ است. خبرگزاری مهر در گزارش خود درباره بازیگر نوجوان فیلم «باشو غریبه کوچک» نوشته‌است: «پسرک اهوازی دیروز، با آنهمه شهرتی که برای بازی در یک فیلم آن هم در غربت کسب کرد این روزها در زادگاهش غریبه است. عدنان عفراویان همان باشو، غریبه کوچک است با همان رنگ رخساری که اگر در کنار دختر و پسر نایی، زن گیلگی قرارش دهی می فهمی که نشانی است از آفتاب تیز خوزستان. سال 69 بود که باشو به دنبال بمباران هوایی و کشته شدن پدر و مادرش به درون کامیونی ‌پرید و از زادگاهش در جنوب کشور ‌گریخت و وقتی از کامیون پیاده شد، خود را در شمال کشور یافت و تازه این شد به زندگی جدیدش و پناه بردن به خانه و مزرعه زن گیلکی. کودک سیه چرده دیروز، امروز 36 سال سن دارد.

هزارتوی بازیگری؛ از گلزار تا باشو!

دیگر لازم نیست مانند بهرام بیضایی کل خوزستان را بگردی و عاقبت در محله لشکرآباد اهواز پسرکی را در سایه‌روشن کوچه ببینی که تا تو را می بیند بخندد و فرار کند چون شبیه او و خانواده اش نیستی و حرف نمی زنی. امروز 20 سال از زمانی که فیلم باشو، غریبه  کوچک روی پرده سینماهای ایران و جهان رفت و همه آن را تحسین  کردند می گذرد. حالا می توانی در همان فلکه لشکر آباد، روبروی تابلو دانشگاه در میان دستفروشان باشو را ببینی که هنوز هم در وجودش ترس و دلهره دارد. اما دلهره اش نه از جنگ و نه از دست دادن خانواده‌اش بلکه از ماموران شهرداری و اینکه باید برای چندمین بار پله های اداره اجرائیات را بالا و پایین بدود تا بساط سیگار فروشی اش را پس بگیرد. چون از آن سال که باشو در اوج محبوبیت بود و حتی مهرش در دل خانواده هایی از گوشه و کنار ایران نشست، سال‌ها می گذرد. باشو(عدنان عفراویان)، غریبه کوچک اهوازی سینمای ایران با کمک کارگردان فیلمش یک‌بار خوش درخشید اما چون حرفه و خاستگاه اجتماعی‌اش چیز دیگری بود، دیگر نتوانست فرصت حضور روی پرده سینما را به دست بیاورد و به تدریج تنها به یک خاطره تبدیل شد. اکنون باشو که نامش نوستالوژی دوران بچگی و دلهره جنگ را برایمان تداعی می کند، با مادرش در یک خانه اجاره ای در اهواز زندگی می کنند. او می گوید: من هم مثل خیلی از نوجوانانی که برای اولین بار در سینما حضور پیدا کردند و شاهکاری را خلق کردند و بعد رها و تنها شدند برای مدتی افسرده و گیج شده بودم.» در پایان این گزارش می‌‌خوانیم: «اگر در میان کسانی که در اهواز بساط کرده‌اند، باشو را دیدی نپرس حال بیضایی و نایی چطور است. چون نه تنها خبری از آنها ندارد بلکه داغ دلش را برای دوباره دیدن نایی و بچه‌هایش، بیضایی و شوهر نایی تازه می کنی.» خواندن این گزارش آن هم در روزهایی که خبر دستمزد میلیاردی محمدرضا گلزار برای بازی در مجموعه «قهوه تلخ» معنای ویژه‌ای دارد؛ این طور نیست؟

امید صبوری

بخش سینما وتلویزیون تبیان