تبیان، دستیار زندگی
این روزها بازار شبهه و شبهه پراکنی داغ است خیلی ها با قصد و غرض کارشان شده ایجاد شبهه ،اگر کسی واقعا دچار تردید شد و نتوانست مشکلش را حل کند البته که باید بپرسد و این سنت حسنه ای است در دین مبین اسلام ،اما گاه موضوع پرسش کردن و پاسخ گرفتن نیست،! بلکه عده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پاسخ به شبهه آخرین وصیت پیامبر


شبهه: به فرض که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) کنف و دوات خواستند که وصیت کنند، عمر مخالفت کرد، پس چرا علی (ع) به این امر اقدام نکرد؟


این روزها بازار شبهه و شبهه پراکنی داغ است خیلی ها با قصد و غرض کارشان شده ایجاد شبهه، اگر کسی واقعا دچار تردید شد و نتوانست مشکلش را حل کند البته که باید بپرسد و این سنت حسنه ای است در دین مبین اسلام، اما گاه موضوع سوال کردن و پاسخ گرفتن نیست،! بلکه عده ای با اهدافی از پیش تعیین شده در صدد هستند تا با القاء شبهات به اذهان مردم آنها را در اعتقاداتشان دچار تردید کرده و از باورهایشان دورشان کنند .

حضرت محمد (ص)

و باید گفت متأسفانه عده ای هم کورکورانه گول این حرف ها را می خورند که گر چه در ظاهر منطقی و محکمه پسند هستند اما در واقع بعضا جز بازی با الفاظ و تعبیرات خودخواسته و به دور از روش علمی چیز دیگری نیست،

البته اگر افراد در هنگام مواجهه با چنین مسائلی به خود زحمت مطالعه و تحقیق و پرسش دهند هرگز در دام این شبهات فکری و عقیدتی گیر نخواهند افتاد .

باز هم تکرار می کنیم که پرسیدن و تردید از ذهن زدودن بسیار پسندیده است و شخص پرسشگر باید محققانه و بدون پیش داوری ها و تعصب ها به دنبال جواب باشد .

شما اگر مختصری با تاریخ اسلام آشنایی داشته باشید حتما جریان آخرین وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را شنیده اید.

جریان آخرین وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله

رسول خدا(ص) با آنکه در تب شدیدی به سر می برد، با حالت خشم به مسجد آمد و ضمن نکوهش عاملان کارشکنی، متخلفان از حرکت سریع سپاه را ملعون خواند.(شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 20المراجعات، ص 275 و 276،ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص 29) برای پیامبر جای تردید نبود که جمعی در انتظار مرگ او و اندیشه قبض حکومت اند و برای این هدف در پی نقشه و توطئه اند.

از همین رو با آگاهی از حوادثی که به انتظار مرگ حضرتش کمین کرده بود و با شناختی که از برخی اطرافیان خود داشت برای آخرین بار فرصت را غنیمت شمرد و بر آن شد تا مهمترین پیام دوران رسالت را ساده و روشن بیان و مسیر آینده حرکت اسلامی را ترسیم نماید. عمر بن خطاب ماجرای رحلت پیامبر را برای ابن عباس چنین نقل می کند: «... ما نزد پیامبر حضور داشتیم. بین ما و زنان (که فاطمه نیز در میانشان بود) پرده ای آویخته شده بود.

رسول خدا به سخن درآمده، فرمود: نوشت افزار بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که با وجود آن هرگز گمراه نشوید. زنان پیامبر(ص) از پس پرده گفتند: خواسته پیامبر را برآورید. من گفتم: ساکت باشید.»(الطبقات الکبری، ج 2، ص 243 و 244، چاپ بیروت) بخاری در صحیح خود بی آنکه نامی از عمر ببرد می نویسد: یکی از حاضران در مجلس، سخن حضرت را در حضورش رد کرد و گفت درد بر او غلبه کرده و نمی داند چه می گوید ... و رو به حاضران گفت: قرآن نزد شماست و همان ما را کفایت می کند.

در میان حاضران اختلاف شد و به یکدیگر پرخاش کردند. برخی سخن او را تایید می کردند و برخی سخن رسول خدا را و بدین ترتیب از نوشتن نامه جلوگیری شد.(صحیح بخاری، ج 8، ص 9 و ج 4، ص 85 مسند احمد، ج 1، ص 425،الطبقات الکبری، ج 2، ص 244.) به خوبی معلوم بود که موضوع آن نوشته چه بود گفتاری صریح در تعیین جانشین پیامبر. بدین ترتیب چیزی نمانده بود که اصل نبوت حضرتش مورد تردید قرار گیرد و قرآن کلام غیر الهی پنداشته شود. زیرا قرآن، فرموده آن بزرگوار را در هر حال، برگرفته از وحی یاد کرده بود.(سوره نجم، آیه 3 و 4) و این گروه آن را هذیان ناشی از تب برشمردند.

از مجموع احادیث معلوم می‌شود که مجلس چنین نبوده که چند نفر مؤمن، فاضل و با اخلاق در کنار بستر پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نشسته باشند و حضرت دستوری دهند و احیاناً یکی از آنان مخالفت کند. بلکه جمع معلوم‌الحالی با اهداف معینی که از جمله غوغاسالاری و شکستن حرمت‌ها، تعیین و تکلیف‌های بعدی و حتی نزاع و شاید عواقب بعدی آن در حضور ایشان جمع شده بودند و معلوم نیست اگر می‌توانستند این نزاع را ادامه دهند، چه اتفاقاتی را برنامه‌ریزی کرده بودند؟

شبهه وارده:

در این جریان این شبهه را وارد کرده اند که:

به فرض که وقتی پیامبر اکرم (ص) کنف و دوات خواستند که وصیت کنند، عمر مخالفت کرد، پس چرا علی (ع) به این امر اقدام نکرد؟

نخست دقت شود که وقوع چنین ماجرایی به هیچ وجه «فرض» نیست، بلکه واقعیت داشته است و اسناد موجود در کتب بسیار معتبر و حتی مرجع اهل سنت، بسیار بیشتر از تشیع است که ذیلاً فقط چند نمونه‌ی آن ایفاد می‌گردد:

میلاد حضرت رسول،حضرت محمد

- پیامبر اکرم (ص) در اواخر عمر فرمودند: برای من کنف و دواتی بیاورید تا برای شما متنی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید.(صحیح بخاری، ج 1، باب کتاب العلم، ص 30 – حنبل در مسند، ج 1، ص 325 - صحیح مسلم، ج 2، ص 14)

- عمر گفت: «بیماری بر پیامبر(ص) غالب آمده، کتاب خدا ما را بس است!»، اختلاف، فراوان شد، پیامبر(ص) فرمود: «از کنار من برخیزید، نزاع و درگیری نزد من سزاوار نیست.» (صحیح بخاری ج 1،  باب کتابت العلم حدیث 3 ص 37 دارالفکر).

-ابوالفضل احمد بن ابی طاهر در کتاب تاریخ بغداد و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (ج2، ص 97) در شرح حال عمر نوشته‌اند:

یک روز طی مباحثه‌ای مفصل که میان ابن عباس و عمر در گرفت، عمر گفت: پیامبر تصمیم داشت که به هنگام بیماری‌اش، تصریح به نام او (علی بن ابیطالب) کند، ولی من نگذاشتم. پیامبر (ص) آزرده گشت.

الف - از مجموع احادیث معلوم می‌شود که مجلس چنین نبوده که چند نفر مؤمن، فاضل و با اخلاق در کنار بستر پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نشسته باشند و حضرت دستوری دهند و احیاناً یکی از آنان مخالفت کند. بلکه جمع معلوم‌الحالی با اهداف معینی که از جمله غوغاسالاری و شکستن حرمت‌ها، تعیین و تکلیف‌های بعدی و حتی نزاع و شاید عواقب بعدی آن در حضور ایشان جمع شده بودند و معلوم نیست اگر می‌توانستند این نزاع را ادامه دهند، چه اتفاقاتی را برنامه‌ریزی کرده بودند؟

اسناد تاریخی بیانگر است که وقتی عمر مخالفت کرد،‌ عده‌ای به مخالفت او پرداختند. حتی زنان پیامبر (ص) و عده‌ای دیگر که بر بالین حاضر بودند معترض شدند که مگر امر او را نشنیدید و چرا نمی‌گذارید او وصیتش را بنویسد؟! عمر خطاب به آنها (زنان) گفت: «شما همانند دلباختگان یوسف هستید كه به هنگام مریضى پیامبر اشک ‌تان جاری می‌شود، و به وقت سلامتى او، برگردن او سوار می‌شوید»! این اهانت‌های پرخاشگرانه به همسران و زنان در محضر رسول‌ خدا (ص) به حدی شدت و ادامه یافت که ایشان با آن حالشان دخالت کرده و فرمودند: «معترض آنان نگردید و به حال خودشان واگذارید، زیرا آنها از شما بهتر هستند». (الطبقات الكبرى لابن سعد ، ج2 ، ص 244 ، المعجم الأوسط للطبرانی ، ج 5 ص 288 ؛ مجمع الزوائد للهیثمى الشافعى ، ج 9 ص 34 ؛ كنز العمال ، ج 5 ص 644 ، ح 14133).

در هر حال کسی که آمده بود تا با غوغا‌سالاری و جنجال تعیین و تکلیف کند و کسی که تا این حد جسارت کرده بود که در محضر ایشان بگوید: «هذیان می‌گوید» و اظهار نماید که به وصیت تو احتیاجی نداریم «قرآن برای ما کافی است»، می‌دانست چه می‌کند. لذا کار را به جایی رساند که پیامبر اکرم (ص) شخصاً از ادامه‌ی این سیاست جلوگیری نموده و ضمن اخراج همگی، درس چگونگی حضور در محضر نبی و اطاعت از او را تکرار نموده و فرمود: «قوموا عنی و لا ینبغی عندی التنازع» - یعنی برخیزید و بروید، نزاغ در نزد من سزاوار نیست.(صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم : 1/22).

ب –دستور اخراج دلیل بر انصراف پیامبر اکرم (ص) از موضوع نوشتن است. و نشان می‌دهد که ایشان از این «دستور» اهداف دیگری در پیام‌رسانی به مردم آن روزگار و همه‌ی جهان اسلام در طول اعصار داشتند که در آن مجلس محقق گردید. وگرنه برای ایشان مشکلی نبود که در ساعتی قبل و یا بعد از آن جلسه بفرمایند: علی جان قلم و دواتی بیاور تا بنویسم.

بدیهی است که حضور پیامبر اکرم (ص) در غدیر خم، آن خطبه‌ی جامع و معرفی علی (ع) به عنوان جانشین و خلیفه‌ی بعد از خود و اولی‌الامر و امام مردم و نیز تأمل و درنگ برای بیعت گرفتن از تک تک حاضرین که ابوبکر و عمر از اولین آنها بودند و ...، سندیت بسیار محکم‌تری از یک تکه نوشتار بر روی کنفی پوسیدنی داشته و دارد. پس، کسانی که در آن واقعه و در حضور هزاران تن از مسلمانان و حتی بیعت خود را گردن ننهادند، به هیچ وجه برای یک تکه کنف وقعی قائل نمی‌شدند. یا می‌گفتند جعلی است و یا می‌گفتند: پیامبر (ص) در حال بیماری و تب و هذیان چیزی نوشته است که اعتبار ندارد. چرا که این مطلب را در حضورش نیز مدعی شدند.

رسول خدا(ص)باآنکه در تب شدیدی به سر می برد،با حالت خشم به مسجد آمد و ضمن نکوهش عاملان کارشکنی، متخلفان از حرکت سریع سپاه را ملعون خواند. برای پیامبر جای تردید نبود که جمعی درانتظار مرگ او و اندیشه قبض حکومت اند و برای این هدف در پی نقشه و توطئه اند

حضرت محمد(ص)

ج – بلکه هدف محقق شده‌ی پیامبر‌اکرم (ص) از این دستور این بود که مسلمین دوست و دشمن خود را بهتر بشناسند. قصد غایی ایشان این بود که دست کم مسلمانان فریب گفتارها، ادعاها و مواضع فریبکارانه یا منافقانه را نخورند. ایشان به اثبات رساندند که عده‌ای اگر چه به ظاهر از صحابه هستند، اما نه تنها هنوز «ایمان» نیاورده‌اند، بلکه «اسلام» هم نیاورده‌اند که لااقل تسلیم امر رسول خدا (ص) باشند. و بدانند که آنها حتی از اندک علم لازم هم تهی هستند و هنوز نمی‌دانند که معصوم هیچ‌گاه «هذیان» نمی‌گوید. مضاف بر این که از ادب و اخلاق نیز خبری نیست و به جسارت به خود ایشان می‌گویند: «وصیت کردن شما لازم نیست، کتاب خدا ما را بس است» و در حضورشان به همسران و خانواده‌ی ایشان اهانت می‌کنند و بیعت را حتی قبل از رحلت می‌شکنند. پس چگونه می‌توانند رهبران و هدایت کنندگان شما باشند؟!

ایشان به تاریخ درس داده و اثبات نمودند که بهانه‌های متفاوتی که پس از رحلت برای کنار زدن علی بن ابیطالب علیه‌السلام خواهند آورد، فقط دست آویز است، وگرنه دشمنی و کینه نسبت به علی علیه‌السلام سابقه‌ی دیرینه دارد.

در هر حال هدف رسول خدا (ص) از این فرمایش و تحمل این جسارت‌ها، گستاخی‌ها و نافرمانی‌ها محقق شد و ایشان هفتاد روز قبل از رحلت، علی (ع) را به وضوح معرفی کرد و در بستر رحلت نیز دشمنان علی (ع) را نه فقط در بیان، بلکه به صورت علنی، مصداقی و مستدل معرفی نمود، لذا دیگر هیچ نیازی به نوشتن نبود، وگرنه در همان مجلس یا قبل و بعد آن می‌فرمودند: یا علی، تو قلم و کنفی بیاور تا بنویسم و قطعاً ایشان اطاعت می‌نمود و کسی هم نمی‌توانست جلودار شود.

تذکر:

در خاتمه لازم به یادآوریست که آن چه به ناچار در مقام پاسخ به یک سؤال و یا شبهه مطرح می‌شود، در فضای بحث، گفتگو، تحلیل و استدلال است و نباید موجب سوء استفاده دشمنان در ایجاد تفرقه گردد. بلکه چه شیعه و چه سنی – به ویژه در عصر حاضر – حق دارد آزادانه فکر کند، سؤال نماید، پاسخ‌های گوناگون را بشنود و هر کدام معقول‌تر و مستند و معتبرتر بود بپذیرد.

و یادمان باشد هنگام تحقیق و پژوهش تعصب ها را کنار گذاشته و همه ابعاد یک جریان را مورد بررسی قرار داد تا بهترین نتیجه حاصل شود إن شاء الله .

فرآوری: محمدی

بخش عترت و سیره تبیان


منابع : سایت شبهه (مرکز پاسخگویی به شبهات)،پایگاه حوزه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.